صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۰  ، 
شناسه خبر : ۲۶۸۶۳۲

حسین شریعتمداری ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«حق با شماست ولی اشتباه می کنید !»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

«اینکه با فرافکنی مشکلات را به دیگران نسبت دهیم و به دیگران لجن‌پراکنی کنیم که کاری ندارد. ادبیات رئیس جمهور باید همراه با اخلاق و ادب باشد و نباید بی‌دلیل به دیگران تهمت بزنیم... وقتی افرادی که مسئولیت‌های سنگین دارند اخلاق را زیر پا می‌گذارند، آنوقت اعتماد عمومی از بین می‌رود... ما باید آستانه تحمل خود را افزایش داده و از نقد و انتقاد نهراسیم و...»

اگر تصور می‌کنید این پند و اندرزهای عاقلانه و دلسوزانه را شماری از افراد خیرخواه و نیک‌اندیش از باب نصیحت خطاب به رئیس جمهور محترم ادا کرده و ایشان را به خاطر اظهارات توهین‌آمیز نسبت به منتقدان دولت ملامت کرده‌اند، باید گفت؛ حق با شماست! ولی اشتباه می‌کنید! حق با شماست چرا که اظهارات آقای دکتر روحانی علیه منتقدان، در خور ملامت است و اما، از سوی دیگر، تصور شما اشتباه نیز هست! زیرا جملات یاد شده فقط بخشی از انبوه اظهارنظرهای قبلی جناب آقای روحانی است که بارها و بارها در «مذّمت فرافکنی»، «نسبت دادن مشکلات به دیگران» و به قول ایشان «لجن‌پراکنی علیه منتقدان»، «تهمت بی‌دلیل به این و آن»، «ضرورت افزایش آستانه تحمل مسئولان»، «نیاز دست‌اندرکاران نظام به اخلاق مداری» و... ایراد کرده‌اند! (18‌اردیبهشت و 15 خرداد 92 و...).

درباره اظهارات موهن و به دور از انتظار رئیس جمهور محترم که در جمع سفیران و نمایندگان جمهوری اسلامی ایران مطرح کرده‌اند، گفتنی‌هایی هست که از آن میان به چند نکته بسنده می‌کنیم.

1- جناب روحانی در جریان تبلیغات انتخاباتی خود و در موارد فراوان دیگری تأکید کرده‌اند اگر مسئولانی که مسئولیت سنگین دارند اخلاق را زیر‌پا بگذارند، اعتماد عمومی از بین می‌رود. آثار و نتایج این دیدگاه را که عالمانه و دقیق نیز هست در فاصله کوتاهی بعد از اظهارات اخیر ایشان به وضوح می‌توان دید و کاش رئیس جمهور محترم بدون توجه به وسوسه برخی از مشاوران و اطرافیان، نیم نگاهی به واکنش طرفداران خویش- و نه منتقدان دولت که طرفدار هستند ولی انتقاد نیز دارند- بیندازند. واکنش طیف یاد شده را در چهار محور می‌توان ارزیابی کرد.

اول: شماری از مدعیان طرفداری از دولت و رئیس جمهور که ترجیح دادند درباره اظهارات آقای روحانی سکوت اختیار کنند. سکوت این عده را فقط می‌توان به حساب شرمندگی آنها نوشت و این که در اظهارات اخیر رئیس‌جمهور کمترین زمینه‌ای برای دفاع و حمایت نمی‌بینند. آیا این عده «اعتماد» قبلی خود به رئیس‌جمهور محترم را از دست نداده‌اند؟!

دوم: بخش دیگری از طیف مدعی طرفداری رئیس‌جمهور، تلاش کردند با چسب‌های ناچسب، اظهارات ایشان را به اصطلاح توجیه! و حتی منتقدان را مستحق اهانت قلمداد کنند. یکی از سایت‌های این طیف تا آنجا پیش رفت که منتقدان دولت را به «زنان بدکاره»! تشبیه کرد و آقای روحانی را به «انسان‌ درستکار» که فحاشی وی به زن بدکاره! نه فقط«این زن بی‌عفت را نمی‌آزارد بلکه برعکس از این که می‌تواند در میدان بی‌حیایی با او درافتد خوشحال هم می‌شود»!

این عده که بسیار اندک و کم‌شمار نیز هستند، کمترین ارزشی برای پرداختن ندارند آنها برده پول و پله هستند و به قول بروبچه‌های تهران «آب دهان روی پیاده‌رو را به هوای سکه 2 ریالی برمی‌دارند»! ولی باید برای آقای روحانی عمیقا متأسف بود که به اینگونه افراد اجازه می‌دهند خود را طرفدار ایشان معرفی کنند!

سوم: دسته سوم کسانی هستند که ضمن نقد اظهارات آقای روحانی و ملامت ایشان که چرا زبان به این سخنان آلوده‌اند، به منتقدان دولت نیز به شدت تاخته و آنان را مستحق اعتراض و انتقاد دانسته‌اند اما به رئیس‌جمهور پیشنهاد کرده‌اند از الفاظ و عبارات دیگری برای مقابله با منتقدان استفاده کند! این طیف عمدتا- و‌تقریبا همه آنها - از افراد و گروههای مدعی اصلاحات هستند. یعنی طیفی که در ماههای اولیه ریاست‌جمهوری آقای دکتر روحانی «به کنایه» و این روزها با صراحت اعلام می‌کنند با رئیس‌جمهور مرزبندی تعریف شده‌ای دارند و ضمن حمایت «مشروط» از ایشان، تاکید می‌کنند که وی را اصلاح‌طلب! نمی‌دانند!

موضع دوگانه این طیف نسبت به اظهارات اخیر رئیس‌جمهور، حساب‌شده‌تر از طیف‌های دیگر است و از هماهنگی درون گروهی آنان خبر می‌دهد. این طیف به روال چند ماه اخیر خود، اصرار دارد که اشتباهات و ناکامی‌های روحانی را به حساب خود او بنویسد و در همان حال انتخاب وی به ریاست‌جمهوری را مدیون اصلاح‌طلبان و حمایت خاتمی و هاشمی از ایشان قلمداد کند! موضع دو پهلوی طیف یاد شده نشان می‌دهد که آنها نیز اظهارات اخیر آقای روحانی را به اندازه‌ای غیرقابل قبول و آسیب‌رسان می‌دانند که حاضر نیستند هزینه سنگین آن را که کاهش چشمگیر اعتماد مردم به رئیس‌جمهور است تحمل کنند.

چهارم: این طیف شامل بخش دیگری از اصلاح‌طلبان است که درباره اظهارات رئیس‌جمهور، موضعی متفاوت با طیف سوم و نزدیکتر به مردم دارند. طیف یاد‌شده اظهارات اخیر رئیس‌جمهور را «ناامیدکننده»! و با تصور و انتظاراتی که از ایشان داشته‌اند متفاوت ارزیابی کرده‌اند تا آنجا که یکی از روزنامه‌های وابسته به این طیف ضمن ملامت آشکار رئیس‌جمهور، با صراحت بیشتری می‌نویسد «در آستانه یک سالگی دولت اعتدال، سخنان دیروز شما پیرو مشی اعتدال نبود» و تاکید می‌کند «صادقانه بگوئیم این روحانی، آن روحانی نبود». به بیان دیگر، این طیف در لفافه - اما نه چندان پوشیده و پنهان - اعلام می‌کند در دیدگاه و تصور اولیه خود نسبت به آقای روحانی دچار اشتباه شده است و این روحانی که امروز می‌بینید با آن تصور که هنگام انتخابات از وی داشت، تفاوت دارد!

اکنون باید از جناب رئیس‌جمهور محترم پرسید؛ آیا در همین واکنش‌های اولیه که به فاصله‌ اندکی بعد از اظهارات حضرتعالی صورت گرفته است، تحقق عینی فرمولی که خود ارائه کرده بودید را نمی‌بینید؟! «وقتی افرادی که مسئولیت‌های سنگین دارند، اخلاق را زیر پا می‌گذارند، آنوقت اعتماد عمومی از بین می‌رود.»...؟!

2- انتظار آن بود - و هنوز هم هست- که آقای روحانی به جای عتاب و اهانت به منتقدان، در مقام پاسخ مستدل و منطقی به آنها باشند و موفقیت‌های مورد ادعای خویش را برای مردم برشمرده و توضیح بدهند. مثلا بفرمایند در مذاکرات هسته‌ای غیر از آن همه امتیازات «نقد» که داده‌اند و در مقابل «وعده‌های نسیه» که گرفته‌اند چه دستاورد دیگری داشته‌اند؟ مگر نمی‌فرمودند و نمی‌فرمایند که منتقدان ایشان از مذاکره با آمریکا «هراس» دارند و آن را «تابو» می‌دانند؟! خب! حالا بفرمایند کدام دیدگاه واقعیت داشت و کدام «تابو» بود؟ آیا می‌توانند این واقعیت را انکار کنند که درباره «صداقت آمریکا»! که تابلوهای نماد بی‌صداقتی آن را با دستپاچگی‌ از سطح شهر جمع کردند، دچار اشتباه فاحش شده‌اند و درپی «آب»، به سوی «سراب» رفته‌اند؟ دست آقای روحانی و تیم مذاکره‌کننده با وجود بدبینی نسبت به نتیجه این مذاکرات بازگذاشته شد ولی دست خالی بازگشتند البته مذاکرات اخیر دستاورد بزرگی نیز داشته است که همان اثبات غیرقابل اعتماد بودن آمریکاست، بنابراین نمی‌توانند ادعا کنند که می‌خواستند مشکل را حل کنند ولی عده‌ای نگذاشتند! و نمی‌توانند از هم‌اکنون - آنگونه که پیداست - برای ناکامی خسارت‌بار خود بهانه بتراشند. گفته بودند آقای اوباما آدم مؤدبی! است و برخورد مؤدبانه ما، باعث مواجهه مؤدبانه ایشان شده است! ولی هنوز این جمله ناتمام بود که با متکبرانه‌ترین برخوردهای اوباما روبرو شدند و خانم وندی شرمن با وقاحت فریب و فریبکاری را بخشی از «دی.ان.ای- یعنی ذات» مردم ایران معرفی کرد! وعده داده بودند که علاوه بر سانتریفیوژها،  چرخ زندگی مردم نیز باید بچرخد ولی به جای آن  بسیاری از سانتریفیوژها  نیز از چرخش افتاد! قول داده بودند که پاسپورت ایرانی را از احترام بین‌المللی برخوردار سازند، اما چند ماه است که آمریکا برخلاف قوانین بین‌المللی به نماینده رسمی ایران در سازمان ملل اجازه ورود نمی‌دهد. قرار بود طی 100 روز اول ریاست‌جمهوری، گشایش چشمگیر اقتصادی به مردم هدیه بدهند.  ولی در موعد 100‌روزه و  زنگ‌حساب، انشاء خواندند، و...
اگر این واقعیات قابل انکار است، بفرمایند که چرا؟ و اگر قابل انکار‌نیست -که نیست - اهانت به منتقدان که باید شایسته تقدیر باشند، برای چیست؟

3- کاش جناب رئیس‌جمهور به این نکته بدیهی توجه می‌فرمودند که اگر منتقدان ایشان - منظور همه منتقدان نیست - خدای نخواسته در پی دشمنی با دولت آقای روحانی بودند، خطاهای آن را گوشزد نکرده و به نقد نمی‌کشیدند چرا که هیچ بدخواهی خواستار اصلاح طرف مقابل نیست و فقط دوستان دلسوز هستند که لغزش دولت و زیان‌های حاصل از آن را برنمی‌تابند و با نقد مستند و خیرخواهانه در پی اصلاح خطاها برمی‌آیند زیرا دولت را بخشی از نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌دانند و کمترین آسیب احتمالی به آن را، نمی‌توانند تحمل کنند. دقیقا برخلاف دشمنانی که به لباس دوست درآمده‌اند و یا دوستان نادانی که همیشه آسیب‌رسان و ضایعه‌آفرینند.

4- در خاتمه این نکته نیز گفتنی و این گلایه مطرح کردنی است که چرا جناب روحانی برخلاف توصیه اکید و حکیمانه خاوند تبارک و تعالی، ابراز دوستی‌های خود را نثار دشمنان تابلودار نظام می‌کنند و خشم و عصبانیت خویش را به سوی دوستان می‌فرستند؟!

و دراین‌باره گفتنی‌های دیگری نیز هست که می‌گذاریم و می‌گذریم و برخلاف برخی از کسانی که به ریا و نفاق خود را دوستدار آقای روحانی جا‌می‌زنند - و در همان حال پنهان نمی‌کنند که ایشان را پلی برای مقاصد حزبی خود می‌دانند - برای رئیس‌جمهور محترم آرزوی موفقیت داریم.

روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«لرزش نیست ترنم است!»نوشته شده توسط مهدی محمدی در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:

اظهارت  روز دوشنبه آقای رئیس‌جمهور درباره گسیل کردن منتقدان به جهنم، اظهارات تلخی بود ولی باید به شیرینی با آن برخورد کرد. وضعیت تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای دولت آقای روحانی به تیم فوتبالی می‌ماند که مربی آن ادعا می‌کند در حال بردن بازی است ولی معلوم نیست چرا دائما خواهان کشاندن بازی به حاشیه است.

مهم‌ترین پرسش اکنون این است که چرا آقای روحانی و دوستان ایشان تا این حد به دنبال حاشیه هستند؟ و اگر حمایت 90 درصد مردم را دارند و در مذاکرات هم افتخارات تاریخی خلق شده و خواهد شد، دیگر چه نیازی به درشتی کردن با منتقدانی است که نه تریبونی در صدا و سیما دارند و نه حتی از این موهبت بهره‌مندند که دولتیان حقوقدان– که می‌خواهند با همه عالم تعامل کنند- لااقل از سر شفقت و ادب و نزاکت با آنها سخن بگویند؟

جواب سرراست این است که در «متن»، چیزی– و بلکه چیزهایی- وجود دارد که آقایان از طرح آن هراسانند و به همین دلیل استراتژی فرار به «حاشیه» را برگزیده‌اند. ما نه چون مهارت‌های آقای روحانی و دوستانشان برای بازی در حاشیه را داریم و نه نفعی در آن می‌بینیم، اجازه می‌خواهیم در همین «متن» که هستیم بمانیم. شاید از این نظرگاه، آنچه را در حاشیه می‌گذرد هم بهتر بتوان دید.

نخست باید از این نکته شروع کرد که همه گزارش‌هایی که درباره لرزیدن و کارهایی از این قبیل به آقای روحانی رسیده فقط صحنه‌سازی‌هایی برای مکدر کردن خاطر شریفشان بوده و ایشان نباید هر چه می‌شنوند را به سرعت باور کنند. منتقدان مذاکرات هسته‌ای، نه می‌لرزند و نه حتی به آن معنا که دولتیان می‌پندارند دلواپسند. ما نیک می‌دانیم این کشتی را کشتی‌بان باکفایتی است که تاکنون بارها آن را از گرداب‌هایی مهیب و توفان‌هایی بس سخت‌تر از این عبور داده و این بار هم بی‌گمان نتیجه غیر از این نخواهد بود.

 از این بابت نه لرزشی هست و نه دلواپسی. آنچه منتقدان را نگران می‌کند نه مدیریت کلان مسائل امنیت ملی کشور، بلکه حال و روز دولتی است که همه اعتبار خود را به مذاکراتی گره زده و همه برنامه‌های خود را براساس تعاملی استوار کرده که سوی دیگر آن دشمن‌ترین دشمنان این ملک ایستاده‌اند و اگر دستشان برسد به کمتر از ریشه کردن کردن بنیاد همین دولت رضایت نخواهند داد. نگرانی در اینجاست. نگرانی در اینجاست که به مردم گفته شده بود کلیدی وجود دارد که گشاینده قفل‌هاست اما مردم می‌بینند این کلید جز در چشم منتقدان جای دیگری چرخانده نمی‌شود. به مردم گفته شده بود باید کدخدا را ببینیم و کدخدا را هم دیدیم اما حالا روشن شده کدخدا، وقتی کدخدا بودنش به رسمیت شناخته شد، نخستین چیزی که مطالبه می‌کند این است که «رعیت باشید» و وقتی از تعابیری مانند اعتمادسازی، تعامل و واژگانی از این قبیل استفاده می‌کند هم در نهایت مقصودی جز این ندارد.

 نگرانی از این نیست که چرا مذاکره می‌کنید بلکه نگرانی از این است که جایی در میانه مذاکرات فراموش کنید آن که روبه‌روی شما نشسته دشمن است و حتی وقتی خوشرنگ و لعاب‌ترین پیشنهادها را جلوی شما می‌گذارد، قصدی جز دشمنی کردن ندارد. نگرانی از این هم نیست که چرا با جهان تعامل می‌کنید بلکه نگرانی از این است که خروجی این تعامل تن دادن به استانداردهایی باشد که بیش از 3 دهه است غربی‌ها می‌خواهند بر ایران تحمیل کنند و حال آنکه اگر ایران امروز یک قدرت منطقه‌ای و بلکه بین‌المللی است به این دلیل است که تن به این پروژه استانداردسازی نداده است.

مشخصا درباره مذاکرات هسته‌ای– چیزی که اخیرا کمتر درباره آن سخن گفته شده- در 3 بخش می‌توان گفت نه فقط منتقدان، بلکه این خود آقای روحانی است که باید نگران باشد.

1- پیش‌فرض‌های مذاکرات

پس از حدود 8 ماه اکنون در موقعیتی هستیم که بتوان از پیش‌فرض‌های تیم آقای روحانی در مذاکرات، تصویری روشن به دست داد. علاوه بر این، مجموعه‌ای از پیش‌فرض‌ها هم وجود دارد که در اصل متعلق به طرف آمریکایی است اما تیم ایرانی به تدریج آنها را درونی کرده و به پیش‌فرض‌های خود بدل کرده است.

نخستین پیش‌فرض این است که ایران از دید آقای روحانی و تیمش و همزمان از دید آمریکایی‌ها، تا زمانی که آنگونه که آمریکایی‌ها می‌خواهند، اعتماد آنها را جلب نکند، یک استثناست، از حقوق دیگر اعضای ان‌پی‌تی بهره‌مند نخواهد بود و تکالیفی بیش از تکالیف دیگران را هم باید به دوش بکشد. این اصلی‌ترین و مهم‌ترین پیش‌فرض توافق ژنو و مذاکراتی است که همین حالا در حال انجام است.

بحثی هم اگر هست نه درباره اصل موضوع، بلکه درباره میزان، نوع و زمان‌بندی محدودیت‌هایی است که ایران باید بپذیرد.

پیش‌فرض دوم که عملکرد آقای روحانی بشدت آن را تقویت کرده این است که عامل پیش برنده این مذاکرات تحریم‌هاست. هرچه هم به ظاهر اصرار شود تحریم‌ها بر رفتار مذاکراتی دولت اثر ندارد، آنچه آمریکایی‌ها فهمیده‌اند و دولت هم عملا بر آن صحه گذاشته این است که با پیچ تحریم، رفتار دولت فعلی در ایران را تا حدود زیادی می‌توان تنظیم کرد و اگر دولت تصمیم‌گیرنده نهایی بود رفتار نظام هم تنظیم می‌شد. 

دولت هیچ برنامه مقاومتی برای اداره اقتصاد کشور ندارد و آمریکایی‌ها این را می‌فهمند. وقتی تفسیر آقای رئیس‌جمهور از واژه اقتصاد مقاومتی این است که برویم با جهان تعامل بیشتری بکنیم، آمریکایی‌ها ابله هم اگر باشند درمی‌یابند اینجا جایی است که باید به دولت ایران فشار آورد. هیچ استراتژی تا زمانی که کارآمد باشد کنار گذاشته نخواهد شد. دولت آقای روحانی، آمریکا را به این جمع‌بندی رسانده که تحریم‌ها موثر است، حال آیا منطقی است که انتظار داشته باشیم تحریم‌ها کاهش پیدا کند؟!

پیش‌فرض سوم این است که این مذاکرات سکویی برای پرش به سمت موضوعات دشوارتر، هموارتر شدن راه غرب به منظور مداخله بیشتر در امور ایران، تغییر محاسبات ایران در سایر موضوعات امنیت ملی و در نهایت ورود ایران و آمریکا به یک تعامل همه‌جانبه است. این پیش‌فرض را طرف ایرانی به صراحت تایید کرده و گفته است حل موضوع هسته‌ای راهی به سوی همکاری در سایر حوزه‌ها می‌گشاید. در سخنان روز دوشنبه آقای روحانی هم شواهدی وجود داشت که وی صرفا درباره مذاکرات هسته‌ای سخن نمی‌گوید بلکه از حالا در پی ایجاد یک دوقطبی در داخل کشور بر سر موضوع تعامل یا عدم تعامل همه‌جانبه و سطح بالا با آمریکاست، امری که نشانه‌هایی از تلاش برای آن در سفر ماه آینده وی به نیویورک مشاهده می‌شود.

2- محتوای مذاکرات

بحث تفصیلی درباره نگرانی‌هایی که آقای روحانی باید درباره محتوای مذاکرات داشته باشد از حوصله این نوشته خارج است. پیش از این نکات مهمی گفته شده و در آینده بحث‌های مهم‌تری را هم مطرح خواهیم کرد اما تا آنجا که به مقصود این نوشته کمک می‌کند، باید به چند نکته توجه کرد.

نخست اینکه آن مقدار از محتوای مذاکرات که تاکنون آشکار شده نشان می‌دهد تیم ایرانی در استراتژی منعطف و در تاکتیک متصلب است در حالی که یک مذاکره موفق باید مسیری دقیقا عکس این را طی کند. تیم ایرانی نگرانی‌های غرب را به رسمیت شناخته و می‌خواهد این نگرانی‌ها را از همان راه‌هایی رفع کند که خود غربی‌ها پیشنهاد می‌دهند. این اتفاق تاکنون درباره فردو و اراک کم و بیش رخ داده (جداگانه درباره جزئیات فنی بحث خواهیم کرد) و اگر نبود موانعی که بر سر راه آقایان وجود دارد تاکنون درباره ظرفیت غنی‌سازی هم رخ داده بود. وقتی شما می‌پذیرید آمریکا حق دارد از غنی‌سازی صنعتی در ایران نگران باشد و این نگرانی را هم باید با همان روشی رفع کرد که خود آنها می‌خواهند، واضح است که مذاکرات به جزئیات تکنیکی محدود می‌شود که ممکن است بسیار مفصل و دهان‌پرکن باشد ولی در واقع از حیث راهبردی اهمیت چندانی نخواهد داشت.

نکته دوم درباره محتوای مذاکرات این است که هم در توافق ژنو و هم در توافق موقتی که پس از مذاکرات وین 6 امضا شد، آنچه به افکار عمومی عرضه می‌شود شوخی‌ای بیش نیست و محتوای واقعی توافقات در «Non paper‌»های زیرمیزی میان دو طرف محرمانه می‌ماند و البته همان اجرا می‌شود. بنابراین آقای روحانی و تیمش نه فقط با افکار عمومی مهربان نبوده بلکه حتی آداب صداقت را هم در مقابل آن بجا نیاورده است. به عنوان نمونه، ما از منابع غربی– و نه از اظهارات تیم مذاکره‌کننده ایرانی– دانستیم که تیم ایرانی متعهد شده 3000 کیلو اورانیوم غنی شده را که قابل غنی‌سازی بیشتر بود به حالت طبیعی بازگرداند (که آمریکایی‌ها گفتند روی زمان Break out اثر می‌گذارد) یا پذیرفته حدود 100 کیلو اکسید 20 درصد را بدل به صفحه سوخت کند یا اینکه متعهد شده در ماه آگوست (ماه جاری) و قبل از آغاز دور جدید مذاکرات با آژانس درباره PMD  همکاری‌های جدید به عمل آورد و همزمان با همه اینها به اجرای تعهدات برنامه اقدام مشترک ژنو هم ادامه بدهد و در مقابل صرفا 8/2 میلیارد دلار دریافت کند! محرمانه نگه داشتن توافقات واقعی، در واقع دارای این حسن است که کسی نمی‌تواند از آقایان بابت اینکه چرا آمریکا به تعهداتش عمل نمی‌کند حساب و کتاب بکشد. به‌رغم همه ادعاها و وعده‌ها، هنوز هیچ کشتی یا نفتکشی بیمه نمی‌شود، پولی که ایران دریافت می‌کند به دلیل باز نبودن مکانیسم سوئیفت در بانک کوچکی در ژنو می‌ماند و جز به صورت قطره‌ای برداشت یا هزینه نمی‌شود و بسیار بیش از آن مقداری که ایران درآمد داشته، دارایی‌هایش را درطول دوران مذاکرات از دست می‌دهد. دولت درباره هیچ‌کدام از این موارد با مردم سخن نمی‌گوید و عملا خود را در موقعیتی قرار داده که مجبور است هر چه آمریکایی‌ها کردند از آن دفاع کند تا مذاکرات شکست خورده به نظر نرسد.

مساله بعدی درباره محتوای مذاکرات این است که به‌رغم همه قهرمانی‌هایی که دوستان کرده‌اند طرف غربی هیچ‌کدام از دیدگاه‌های اساسی خود را تعدیل نکرده است. همچنان غربی‌ها نه در پی به‌رسمیت شناختن زیرساخت غنی‌سازی ایران بلکه در پی برچیدن آن هستند، همچنان می‌خواهند دستکاری‌های فنی در تاسیسات ما بکنند که بازگشت به وضعیت پیش از توافق را غیر ممکن کند و همچنان می‌خواهند زمان تعهدات را برای ایران چنان طولانی کنند که بتوانند در این بازه زمانی–که ایران یکی از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت خود را از دست می‌دهد- تمرکز خود را بر ایجاد تغییر داخلی در ایران قرار دهند.

آخرین مساله درباره محتوای مذاکرات موضوع تحریم‌هاست. من پیش از این بارها گفته‌ام این مهم‌ترین مساله‌ای است که دولت باید درباره آن پاسخگو باشد چرا که به نام تعدیل تحریم‌ها، همه این ناروایی‌ها بر کشور تحمیل شده است. آمریکایی‌ها درباره برچیدن زیرساخت غنی‌سازی در ایران و همچنین بازگشت‌ناپذیر کردن تغییرات فنی، بنا را بر راستی‌آزمایی سفت و سخت گذاشته‌اند نه اعتماد اما تیم ایرانی درباره موضوع لغو تحریم‌ها صرفا در حال اعتماد کردن به غربی‌هاست. دوستان به همین یک سوال ساده پاسخ بدهند ما قول می‌دهیم نه فقط به لرزیدن بلکه به هر نوع حرکت دیگری پایان بدهیم: چه ضمانتی وجود دارد که پس از آنکه ایران به همه تعهدات خود عمل کرد و عملا فناوری استراتژیک غنی‌سازی  را واگذار کرد، غربی‌ها به سرعت و به بهانه‌ای دیگر همین تحریم‌ها و بلکه بدتر از اینها را از سر نگیرند و فشارها را به نقطه کنونی و بدتر از آن بازنگردانند؟

3-نتیجه و هدف مذاکرات

 سومین حوزه نتیجه و هدف مذاکرات است. به لحاظ راهبرد یک توافق خوب حداقلی باید در بدترین حالت واجد 3 مشخصه باشد: تحریم‌ها را به طور کامل لغو- و نه تعلیق- کند، زیرساخت غنی‌سازی ایران را منهدم نکند و حقوق ایران طبق ان‌پی‌تی را با توافقات دیگر جایگزین نسازد. هر توافقی که واجد این مشخصات نباشد، در منطقه ماورای خطوط قرمز ایران قرار می‌گیرد. تیم مذاکره‌کننده تاکنون به روشی مذاکره نکرده است که بتواند چنین هدفی را محقق کند. مشخصات توافق نهایی آنگونه که از ادبیات غربی‌ها می‌توان فهمید هنوز با این استانداردهای حداقلی فاصله فراوانی دارد.

از سوی دیگر اگر نتیجه مذاکرات این باشد که غربی‌ها حس کنند می‌توان فشارها را به سایر حوزه‌ها بسط داد، ما نه فقط چیزی به دست نیاورده‌ایم بلکه چیزهای زیادی را هم از دست داده‌ایم. آقای روحانی باید بداند که بناست فردای توافق هسته‌ای هم کشور را اداره کند. اگر آمریکایی‌ها قصد دارند منازعه راهبردی را با ایران ادامه بدهند و به تحریم‌ها هم در عمل دست نزنند، پس بهتر آن است که ایران در حالی با طراحی‌های جدید آمریکا مواجه شود که دارای یک زیرساخت غنی‌سازی فعال است نه در حالی که برتری راهبردی خود در این حوزه را واگذار کرده است. به عبارت دیگر اگر قرار است همچنان تحریم بمانیم، بهتر است با غنی‌سازی تحریم باشیم نه بدون آن!

در داخل ایران هم، اگر نتیجه مذاکرات این باشد که دولت کنترل افکار عمومی را از دست بدهد و در وضعیتی قرار بگیرد که تحت فشار افکار عمومی مجبور به تغییر مکرر محاسبات خود در دیگر حوزه‌های امنیت ملی باشد، توافق هسته‌ای یک حفره راهبردی بزرگ بر سر راه دولت ایجاد خواهد کرد. توافق هسته‌ای تنها در صورتی ارزش دارد که سرمایه مقاومت در سایر حوزه‌ها باشد. دولت تاکنون علامتی از خود نشان نداده است که بتوان باور کرد پس از توافق هسته‌ای رفتار مقاومتی در مقابل آمریکا در پیش خواهد گرفت. به این ترتیب شاید نظام برنده یک توافق هسته‌ای باشد اما دولت در این میان یک جامانده بزرگ خواهد بود.

 حجت الاسلام احمد سالک در مطلبی با عنوان«جلوگیری از رشد جمعیت درپوشش بشردوستی !» چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت این چنین نوشت:

 بررسی نظرات و دیدگاه‌های مقام معظم رهبری در زمینه‌ی سیاست‌های جمعیتی حاکی از نگاه نقادانه‌ی ایشان نسبت به سیاست‌هایی است که در اوایل دهه‌ی هفتاد نسبت به کنترل جمعیت اجرا شد. در این زمینه بارها رهبر انقلاب به صراحت در خصوص تحدید نسل هشدار داده‌ و تاکید فرمودند که این مسئله ضربات جبران‌ناپذیری بر کشور وارد می‌کند‌ چرا که پیر شدن جمعیت ، تبعات منفی غیرقابل انکاری دارد. وقتی رشد جمعیت وتعداد جوانان کشور کمتر شود، قاعدتاً کشور از لحاظ علم و صنعت سیر نزولی خواهد داشت. به منظور بررسی و رسیدگی این مسئله ، در مجلس شورای اسلامی چندین طرح تهیه شده است که اخیرا طرحی 5 ماده‌ای با اصلاحاتی که در ادامه صورت گرفت در صحن علنی به تصویب رسید. 

طرح دیگری با عنوان "جمعیت و تعالی خانواده" وجود دارد که هفته آینده به صحن خواهد آمد و علاوه بر کلیات، به راهکارهایی در خصوص کاهش سن ازدواج، کاهش طلاق و مشوق‌هایی برای افزایش ازدواج و موالید پرداخته است. نباید فراموش کرد که با کاهش جمعیت جوان کشور سرمایه های انسانی و نیروی مولد، پرانرژی و خلاق کاهش پیدا می کند و این موضوع تاثیر بسزایی در توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور دارد. چرا که با کاهش جمعیت به‌تدریج تعداد سالمندان افزایش پیدا کرده و هزینه نگهداری، ‌سلامت و درمان سالمندان برای کشور به معضلی جدید تبدیل می‌شود. 

از سوی دیگر، جمعیت جوان کشور نقش تعیین کننده  و ساختاری در آینده کشور دارد و کاهش این جمعیت می تواند خسارات جبران ناپذیری به آتیه این مرز و بوم وارد کند و با منافع و امنیت ملی مرتبط است. بر این اساس افزایش جمعیت یک ضرورت جدی به شمار می آید و در مقابل تحدید نسل خطراتی استراتژیک و راهبردی را برای امنیت ملی در پی دارد. آمارها نشان می دهد که تا ۱۰ سال آینده جمعیت کشور به سمت میانسالی رفته و اندک اندک به جای افزایش جمعیت جوان، آمار جمعیت کهنسال کشور با شیب قابل ملاحظه ای رو به افزایش می گذارد. بالطبع هر اندازه نیروی فعال و کارآمد کشور کم شود بازدهی جامعه برای توسعه اقتصادی کمتر شده و به کشوری مصرف کننده تبدیل خواهیم شد. از همین رو برای جلوگیری از تعطیل شدن چرخه اقتصادی و تولید کشور باید زمینه‌های اشتغال برای جوانان ایجاد شود تا از این طریق مقدمات ازدواج و تشکیل خانواده برای جوانان مهیا شود و با  ایجاد انگیزه برای زاد و ولد بیشتر، از کاهش جمعیت جلوگیری گردد. 

نباید فراموش کرد که در راستای افزایش جمعیت یکی از رویکردهای اساسی، اولویت اقدامات فرهنگی و تبلیغی است و در این میان دولت نقش محوری دارد. از وظایف دولت در این راستا می‌توان به بسترسازی و فرهنگ‌سازی برای ترویج و رشد ازدواج‌های ساده، تعیین مشوق هایی برای رشد باروری، فراهم کردن شرایط رفاه و مدیریت صحیح منابع کشور و تقسیم امکانات در تمام اجزای جامعه، برنامه‌ریزی صحیح در تولید، بهداشت و آموزش اشاره کرد. هر دولتی موظف است تمام افراد کشور را دارای حق یکسان بداند و امکانات موجود را به طور مساوی و براساس نیاز هر فرد به درستی تقسیم نماید. به عنوان نمونه، اگر زنان شاغل به لحاظ اجتماعی به خوبی حمایت شوند نسبت به تولد فرزند بی‌تفاوت نمی‌شوند. دولت باید از مادران شاغل حمایت کافی کرده و آنها را در ایفای نقش‌های اجتماعی و وظایف مادری و همسری یاری کند. از منظری دیگر به نظر می رسد یکی از مهمترین دلایل کاهش جمعیت در کشورها برنامه‌های پیشنهادی نهادهای بین‌المللی برای توسعه و پیشرفت آنها است. سوال مطرح در این زمینه این است که به راستی هدف سازمان بهداشت جهانی از اجرای برنامه‌های کنترل جمعیت در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه به خصوص کشورهای مسلمانی مانند ایران چیست؟ در پاسخ باید گفت سهم جمعیتی کشورهای در حال توسعه و خصوصا مسلمان در حال افزایش است. بر این اساس، در شرایط کنونی جهان، می‌توان آشکارتر دلیل دلسوزی و نگرانی نهادهای غربی از رشد جمعیت در جوامع غیرغربی، به خصوص کشورهای خاورمیانه را که کشورهای اسلامی هستند، درک کرد. 

روند افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه و به خصوص کشورهای اسلامی، سهم آن‌ها را از جمعیت جهان افزایش می‌دهد که همین امر با عنایت به قدرت تعیین‌کننده‌ جمعیت در معادلات بین‌المللی و ترس و نگرانی آمریکا از قدرت گرفتن کشورهای اسلامی، سبب شد تا این کشور و کشورهای اروپایی به‌ کاهش‌ رشد جمعیت‌ در کشورهای‌ جهان‌ سوم‌ به خصوص‌ جمعیت‌ کشورهای‌ اسلامی،‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از پایه‌های‌ استراتژیک‌ در سیاست‌ خارجی‌ توجه‌ داشته‌ باشند. لذا آنها برای مقابله با این روند، روز جهانی جمعیت و سیاست‌های تنظیم خانواده را در لوای اقدامات بشردوستانه و سلامت، توسط دفتر برنامه‌ی توسعه‌ی سازمان ملل متحد تعیین کردند، تا با تشویق این جوامع به کاهش جمعیت دست بزنند. 

یکی دیگر از راهکارها برای کم‌رنگ کردن نقش نیروی انسانی و کاهش جمعیت در کشورهای مسلمان بهره‌گیری از تغییر نگاه و ارزش‌های زن مسلمان و جدا کردن وی از بدنه‌ی خانواده است. چرا که این راهکار می‌تواند بسیاری از اهداف دیگر غرب را هم تأمین کند. رسوخ فرهنگ و تمدن غربی در جامعه، فروپاشی نظام خانواده، کاهش جمعیت و در نهایت تزلزل نظام اجتماعی و سیاسی است که می‌تواند با استحاله‌ی اصلی‌ترین محور خانواده و رکن اجتماع یعنی زن، اتفاق بیفتد. یکی از اصلی‌ترین راهکارهای غرب برای جدایی زن از خانواده و در پی آن پایین آمدن میزان باروری و تمایل زنان به مادر شدن، نفوذ تفکرات فمینیستی در جوامع مسلمان بود که در کشور ما از اواخر دوره‌ی قاجار شکل گرفت و در دوره‌ی پهلوی اول و دوم به اوج خود رسید. 

ظاهر این موضوع با طرح‌ مسئله‌ی‌ رشد فکری‌ زن‌ و بالا بردن‌ سطح‌ آگاهی‌ وی‌ در کشورهای‌‌ اسلامی آغاز شد، اما در نهایت اجرای این طرح به تغییرات مهمی در سبک زندگی خانواده و در نهایت کاهش‌ سطح‌ رشد جمعیت‌ منجر شد. در مجموع باید توجه داشت که سیاست‌های تشویقی افزایش جمعیت لازم است که با هوشیاری انجام شود و با توجه به اقلیم هر استان، این عمل انجام پذیرد. به هر صورت، مسئله‌ی جمعیت برخلاف نظر برخی، مسئله‌ای موقتی نیست که بدون دخالت‌های مدیریتی قابل رفع باشد، بلکه این مسئله نیازمند برنامه‌ریزی راهبردی است.

مطلبی که محمدکاظم انبارلویی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت با عنوان«دشمن پنداری منتقدان»به چاپ رساند به شرح زیر است:

دیروز روزنامه‌های پایتخت، تیتر اول خود را به بی‌مهری رئیس‌جمهور به منتقدین اختصاص دادند. رئیس‌جمهور در حالی که طی سه ماهه اخیر کسی نقدی مشفقانه در مورد سیاست خارجی نکرده، بی‌آنکه اشاره کند چه کسی یا چه کسانی از مذاکره هراس دارند یا می‌لرزند، آنها را به جهنم حوالت داد. اصل مذاکره و گفتگو‌های هسته‌ای طی 10سال گذشته مورد نقد هیچ گروه یا فردی نبوده است و نمی‌دانم سخنان رئیس‌جمهور در این حمله به منتقدین، خطاب به چه کسی یا کسانی بوده است؟ صداوسیمای جمهوری اسلامی، صدا و تصویر رئیس‌جمهور را هنگام ادای این کلمات به طور زنده و سپس در بخش‌های خبری پخش کرد. هر کس که دقتی در سیمای رئیس‌جمهور داشت می‌توانست آثار غضب و عصبانیت را در هنگام ادای این کلمات ببیند.

یک سیاستمدار بویژه آنکه خود را حقوقدان هم بداند هرگز نباید به وادی "غضب" و "خشم" گام نهد، بویژه آنکه این سیاستمدار حقوقدان، "روحانی" هم باشد. پیامبر اعظم(ص) فرموده است: "خشم از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است و آتش با آب خاموش می‌شود. پس هر گاه یکی از شما به خشم آمد، وضو بگیرد." (نهج‌الفصاحه، حدیث 66) و نیز فرمود: "انسان هیچ جرعه‌ای ننوشید که نزد خدا از جرعه خشمی که برای رضای خدا فرو می‌خورد، بهتر باشد." (نهج‌الفصاحه، حدیث 2618)

و نیز مولایمان حضرت امیر(ع) فرمود: "خشم همنشین بسیار بدی است، عیب‌ها را آشکار، بدی‌ها را نزدیک و خوبی‌ها را دور می‌کند." (غررالحکم، ج 3، ص 257 حدیث 4417) و بالاخره هم او فرمود: تواناترین مردم در تشخیص درست، کسی است که خشمگین نشود. (غررالحکم، ج2، ص 408، حدیث 3047)

عصبانیت رئیس‌جمهور ظاهرا از عدم رسیدن به اهداف و نتایج مورد نظر در مذاکرات هسته‌ای است. آمریکایی‌ها شش ماه ما را روی توافق ژنو سرگرم کردند و چهار ماه هم آن را تمدید نمودند و در این مدت صادقانه دولت یازدهم هرچه باید بکند، کرد و آمریکایی‌ها آنچه باید بکنند، نکردند. نقد مشفقانه برخی بر سیاست خارجی در همین نکته متمرکز است. البته مدتی هم هست که سکوت کرده‌اند و چیزی نمی‌گویند. آقای رئیس‌جمهور به جای اینکه صدای خشم‌آلود خود را متوجه دشمن کند، تیغ سخن را بر دوست کشیده است؟ آیا این رویکرد، نوعی "تدبیر" و اقدامی "امیدبخش" است؟ رئیس‌جمهور بارها گفته است می‌خواهد با دنیا تعامل سازنده کند و این حرف درستی است. چرا این تعامل را با منتقدین خود ندارد و می‌خواهد آنها را به جهنم بفرستد؟!

آیا این رویکرد نوعی ادب و آداب حکمرانی خوب است؟

چرا هنگام پاسخگویی، اصل نقد و سئوال را تحریف و سپس در مقام پاسخگویی برمی‌آییم؟ این شیوه‌ای منصفانه و عادلانه و مشفقانه در برخورد با منتقدین نیست.

نقد، ادب و آدابی دارد. پاسخگویی هم از همین ادب و آداب پیروی می‌کند. چرا دولت در این مورد تدبیری نمی‌کند و امیدی به وجود نمی‌آورد؟ این رویکرد، ادبیات گفتگو را عوض می‌کند و از اعتدال به سمت افراط و تفریط می‌برد. چرا باید رئیس‌جمهور براساس اطلاعات نادرست در چنین مسیری بیفتد؟

ده‌ها سئوال در حوزه اقتصاد، فرهنگ، مشکلات اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی دولت مطرح است که هر روز منتقدان، آن را با زبان دلسوزی و شفقت مطرح می‌کنند، آن هم به قصد اصلاح. چرا رئیس‌جمهور باید بنا را بر بی‌مهری بگذارد و هر از چندی منتقدین را با عبارات موهن بنوازد؟

رقبای رئیس‌جمهور، نجیب هستند، رای شکننده او را به رسمیت شناخته و حمایت خود را بدون کمترین انتظاری اعلام کردند.

چرا باید آنها را بی‌سواد، بزدل، ترسو، مذاکره هراس، بی‌شناسنامه، افراطی، بی‌خبر از دنیا و ... خطاب کرد؟! آیا این حاشیه‌سازی‌ها خروج از متن و فاصله گرفتن از مشکلات واقعی مردم و کشور نیست؟ این افتادن در دام پروژه "بی‌ثبات‌سازی و دوگانه‌های سرکاری"(1) دشمن است.

آقای رئیس‌جمهور نیک می‌داند شرایط منطقه و جهان چیست؟ خطر تروریسم بیخ گوش ‌ماست. رژیم صهیونیستی خونخوارتر از همیشه در منطقه ظاهر شده و کشتار می‌کند و ... آیا امروز ما نیاز به همدلی نداریم؟ آیا تعامل با نخبگان و منتقدین باید تعطیل شود و تعامل با دنیا (بخوانید آمریکا) در دستور کار قرار گیرد؟ تعاملی که حداقل تاکنون آثار مثبت خود را نشان نداده‌ است و هرچه ما در مسیر تعامل پیش می‌رویم، آمریکا و غرب در مسیر "تخاصم"، مصمم‌تر می‌شوند.

تیتر دیروزرسالت فارغ از این بی‌مهری اختصاص به این مهم داشت که رئیس‌جمهور گفته بود: "دیپلمات‌های ما نباید غافلگیر شوند". این حرف درستی است. این رهنمود هوشمندانه‌ای است. باید همه یک صدا و یک جهت به فکر صیانت از منافع و امنیت ملی باشیم و اصل غافلگیری را فراموش نکنیم. اما اگر نوک تیز حمله را به جای اینکه به دشمن برگردانیم، دوست را با سخنان موهن بنوازیم، آیا غافلگیر نخواهیم شد؟

بزرگ‌ترین آسیب کشور، غفلت نخبگان از انجام وظایف‌ ذاتی بویژه در حوزه امنیت ملی است. باید دماغ آمریکایی‌ها را در مذاکرات هسته‌ای به خاک بمالیم. اگر آنها روی مواضع زیاده‌خواهانه خود اصرار کردند به نقطه اول برگردیم. در این بازگشت کسی رئیس‌جمهور را مذمت نمی‌کند، چرا که فقط پیش‌بینی مقام معظم رهبری در اینکه نباید به آمریکایی‌ها اعتماد کرد، محقق می‌شود. دولت هم تلاش خود را کرده و به افکار عمومی ایران و جهان ثابت کرده که آمریکایی‌ها آدم‌بشو نیستند. اگر هم موفق شدیم حقوق خود را به کرسی بنشانیم و تحریم را بشکنیم و از فناوری هسته‌ای مثل همه کشورهای دنیا بهره‌مند شویم باز برمی‌گردیم به نقطه اول فعالیت‌های هسته‌ای و البته از زحمات دولت هم در این نبرد دیپلماتیک تشکر می‌کنیم، چه توفیق داشته باشیم و چه نداشته باشیم. این فرجام نباید رئیس‌جمهور را عصبانی کند و در ذهن خود یک دشمن فرضی داخلی ایجاد و به آن حمله کند. در داخل هیچ کس مخالف دولت برخاسته از رای مردم و مستظهر به تنفیذ رهبری نیست. اگر حرفی هست، نقد مشفقانه است. رئیس‌جمهور نباید از نقد مشفقانه برآشوبد و طاقت از کف بدهد. صبر و شکیبایی و
نرم خویی کلید قفل تعامل با نخبگان و منتقدین است. چرا رئیس‌جمهور از این کلید در مدیریت سیاست داخلی کشور استفاده نمی‌کند؟

دشمن پنداری منتقدان یک توهم است چرا رئیس جمهور از این وهم با تدبیر و امید بخشی عبور نمی کند.

پی‌نوشت:

1- رجوع کنید به سرمقاله رسالت تاریخ 6/5/93

شایان ربیعی ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«سهم زنان از مجلس دهم»اختصاص داد که در زیر  میخوانید:

انتخابات مجلس دهم از چند ماه اخیر محل بحث و گفت‌وگوهای متعددی بوده و عمدتا موضوع نامزدهای احتمالی جناح‌های سیاسی، محور اصلی تحلیل‌ها و ارزیابی‌های رسانه‌ای بوده است.

اما در این میان موضوع خیز آرام وبی‌صدای زنان برای تصدی صندلی‌های سبز رنگ بهارستان کمتر در مقالات مربوط به تحلیل انتخابات مجلس دهم جا خوش کرده است.

واقعیت این است که ظرفیت و توانمندی‌های زنان ایرانی برای تصدی امور کشور تا کنون به قدر کافی کشف و استفاده نشده است و بسیاری از زنان فعال در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور درباره این موضوع، موضع‌گیری کرده‌اند.

زنان ایرانی تا کنون در برخی از نهادهای عمومی انتخابی از جمله شوراهای شهر و روستا توانسته‌اند حضوری نسبتا گسترده داشته باشند اما این حضور چندان که باید و شاید در کلیت موضوع زنان در ایران اثرگذار نبوده است زیرا از یک سو اختیارات این نهادها کاملا محلی و ناچیز است و از سوی دیگر بسیاری از این نهادها در شهرهای کوچک و روستاها عمدتا خصلتی عشیره‌ای و طایفه‌ای دارند و نمی‌توانند بستر تحقق مفاد و الگوهای حقوق شهروندی باشند.

از بیش از دو دهه گذشته با خروج نسل جدید زنان ایرانی از قالب و چاردیواری خانه و ایفای نقش‌های مهم سیاسی و اجتماعی در کشور، گفتمان جدیدی حول موضوع زنان در ایران شکل گرفته و تا امروز رشد کرده است.

نسل جدید زنان ایرانی که عمدتا دارای مدارک تحصیلی عالی از دانشگاه‌های بزرگ کشور هستند و همچنین در فرایند جامعه پذیری خود، شاهد حضور قابل توجه زنان در مدیریت‌های کلان و شکل‌گیری هسته‌های گروهی و کامیونیتی‌های متعددی در دفاع از حقوق این قشر از جامعه بوده‌اند، بی‌تردید بیش از گذشته نیاز به تصدی صندلی‌های قانون‌گذاری را احساس می‌کنند.

از این جهت است که انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی، به توجه به این مهم، جایگاه متفاوتی در مقایسه با دیگر همه‌پرسی‌های گذشته دارد.

قوه مقننه از این نظر که بستر اصلی تنظیم، تدوین و تصویب قوانین است، می‌تواند با حضور متناسب زنان زمینه ساز یک تحول رو به جلو و مثبت برای حل و فصل بسیاری از مسائل مبتلابه کشور از جمله مسائل زنان باشد.

توجه دولت تدبیر و امید به لزوم توسعه جایگاه زنان در شهرستان‌ها و به ویژه مناطق کمتر توسعه یافته با انتصاب فرمانداران زن و... نشان‌دهنده رویکرد مثبت دولت از یک سو و توانمندی زنان این مناطق و گسترش انتظارها از این روند مثبت از سوی دیگر است که فضای اجتماعی را برای حضور فعال‌تر زنان در مناصب سیاسی و اجتماعی کلان‌تر فراهم کرده است.

به نظر می‌رسد که تحت این شرایط، مجلس دهم بیش از همه دوره‌های دیگر نماینده زن در صحن خود داشته باشد و جامعه‌ی بیش از 49 درصدی زنان ایرانی که قریب به 96 درصد از آنان با سواد و بیش از 50 درصد جامعه جوان آن دارای تحصیلات عالیه هستند، از این امر استقبال خواهند کرد.

با این مقدمات شاید جناح‌های سیاسی اصلاح‌طلب، اصولگرا و میانه‌رو لازم باشد برای جلب آرای بیشتر مردم، در فهرست‌های انتخاباتی خود بیش از پیش به زنان، فضا و فرصت حضور بدهند زیرا فضای سیاسی افراد مشارکت‌جو در انتخابات، آکنده از خواست‌ها و انتظاراتی که بخش قابل توجهی از آنها درباره موضوع زنان است.

بیراه نیست اگر بگوییم مجلس دهم یک مجلس متفاوت با همه مجالس پیش از این و یک نقطه عطف در تاریخ قانون‌گذاری جمهوری اسلامی است. مجلسی که در صورت تشکیل آن با رشد متناسب شمار زنان نماینده، می‌تواند الگویی متعالی‌تر از مدیریت پویا و متعادل در یک کشور اسلامی باشد.

برهمین اساس بر خلاف تبلیغات اسلام هراسان و رویه تندروهای واپس‌گرا که سعی دارند تا با استراتژی «جانب‌داری بد» اسلام را بدنام کنند، می‌توان شاهد یک جهش در مسیر رو به رشدی بود که زنان ایرانی پس از انقلاب اسلامی تا امروز تجربه کرده‌ و توانسته‌اند نمایانگر حضور فعالانه یک زن مسلمان در جامعه سیاسی یک کشور باشند.

الگوی زن ایرانی مسلمان که همزمان با نقش‌های مادری و همسری توانسته‌ است، مدیر، مسئول و نماینده جامعه‌اش باشد، می‌تواند با اثرگذاری در مسیر قانون‌گذاری کشور، راه را برای ایفای این نقش‌ها فراهم‌تر کرده و سبب‌ساز تعدیل و واقعی‌سازی برخی از قوانینی باشد که در حوزه زنان مانع از ایفای این نقش‌های چندگانه است.

مطلبی که غلامرضا بنی اسدی در ستون سرمقاله روزنامه خراسان با عنوان««حسن روحانی» باشید آقای رئیس جمهور!»به چاپ رساند به شرح زیر است:

تشت آب که باشی، به بازیگوشی یک کودک که سنگی پرتاب می کند بر می خروشی و یک تکان ساده، نیمی از آبت را می ریزد. استخر که باشی، شنای آدم ها موج ایجاد می کند اما توفانی ایجاد نمی شود. دریا، اما، که باشی، کشتی ها را، ناوها را و حتی توفان را در آغوش خویش آرام می کنی، این هم هنر دریاست و هم ظرفیت دریا البته آدم ها هم چنین وضعیتی دارند.

برخی ها نگفته می گویند! گروهی هم در مقابل گفته می گویند. بزرگ ترها، اگر گفته ها به تکرار برسد، به پاسخ بر می خیزند و آنانی که بزرگ بزرگند، مثل دریایند، نه تنها خشمگین نمی شوند که خشم سنگین دیگران را هم در خود به آرامش می رسانند و اینانند که می توانند، پناه یک ملت باشند و الگوی یک تاریخ. اینانند که هم می توانند امروز را بسازند و هم فرداها را. اینانند که با سوختن خویش، فردها و فرداها را می سازند. اینانند که جاودانه می مانند و مرگ آنان را خاموش نمی کند بلکه اندیشه و تدبیرشان، شیوه و سلوکشان چراغ راه همیشه می شود. اینانند که مانایند و ...

توقع ما از روحانی، از دکترروحانی، از حجت الاسلام والمسلمین دکترروحانی «دریا» بودن است، دریا منش شدن که خشم مخالفان و به خروش آمدن موافقان را با صبر و درایت خود به آرامش برساند.

آقای روحانی، رئیس جمهور تدبیر و امید هستند، هیچ درشت گویی، هیچ سنگ اندازی، نباید در تدبیر صواب ایشان خللی ایجاد کند و امید به فردای آرام تر، فردای پرنشاط تر، فردای پراحترام تر را در میان مردم، این صاحبان عزیز و توانمند این انقلاب کمرنگ کند.

آقای روحانی باید در برابر همه حوادث، در برابر همه نقدها و انتقادها و حتی انتقام ها، در برابر فشارهای داخلی و خارجی، در برابر همه دشمنان فزونخواه، چنان به «تدبیر» برخیزد که «امید» در دل مردم روز به روز چون بهار در زایش و پردازش باشد. مثل چشمه زلال و جاری باشد، که امید از حقوق مسلم مردم است که آقای روحانی حتما باید برای احقاق آن حتی از آبرو و جانش هم که شده بگذرد.

آقای دکتر، باید تجسم اسم «حسن» و فامیل «روحانی» باشد، حسن روحانی باشد و اجازه ندهد، خلق های ناصواب و خوهای تدبیرسوز، که دیگران نمادش بودند، در گفتار او جای پا باز کند. «به جهنم»، «کم سوادها» به ادبیات گفتاری و صدالبته رفتاری روحانی نمی خورد، خودتان باشید، حسن روحانی باشید، دریا باشید.

« داعش، اهرم باج‌خواهی آمریکا »عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:

حملات جنگنده‌های آمریکا به مواضع گروه تروریستی داعش در عراق درحالی صورت می‌گیرد که ناظران و تحلیل‌گران مسائل عراق، این حملات را بی‌تاثیر و بیشتر نمایشی می‌دانند به گونه‌ای که حتی برخی مقام‌های آمریکایی نیز بر بی‌خاصیت بودن این حملات تاکید کرده‌اند.
جان مک کین سناتور جمهوریخواه آمریکایی و همچنین رئیس سابق ستاد ارتش آمریکا از جمله کسانی هستند که حملات آمریکا به داعش را بی‌حاصل دانسته‌اند. اوباما که روز جمعه گذشته دستور حملات هوایی به داعش را صادر کرد، گفت این حملات "محدود" خواهد بود. وی گفت هدف از حملات هوایی آمریکا جلوگیری از پیشروی داعش، به ویژه به سمت کردستان است و دولت آمریکا نخواهد گذاشت خلافت داعش در عراق شکل بگیرد. رئیس‌جمهور آمریکا در عین حال هشدار داد واشنگتن تنها زمانی حملات خود به داعش را از محدودیت در خواهد آورد که شریک مناسبی در عراق پیدا شود و دولت مورد نظر آمریکا در عراق روی کارآمده باشد.

واقعیت این است که آمریکا اراده‌ای برای از بین بردن داعش ندارد چرا که خود غربی‌ها این گروه تروریستی را همچون موارد مشابه متعدد دیگر، به وجود آورده‌اند تا از آن برای پیشبرد اهداف سیاسی و مقاصد استعماری خود بهره ببرند.

داعش، یک گروه تروریستی و بی‌رحم است که پس از آغاز توطئه غرب و ارتجاع عرب علیه حکومت دمشق در سوریه تأسیس شد. آمریکایی‌ها به همراه متحدان منطقه‌ای خود، هنگامی که امکان حمله مستقیم برای ساقط کردن حکومت سوریه را نیافتند سیاست خود را بر ایجاد گروههای شورشی و تجهیز و تسلیح آنها قرار دادند و در مدت سه سال انواع و اقسام سلاح‌ها و کمک‌های مالی را در اختیار این گروهها قرار دادند که نتیجه آن، ظهور گروه‌های تروریستی، نظیر داعش، النصره و امثال آنها بوده است.

این، واقعیتی است که چند مقام آمریکایی از جمله هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق این کشور نیز به آن تاکید کرده‌اند. کلینتون اخیراً در مصاحبه‌ای اذعان کرده است داعش ساخته و پرداخته آمریکایی هاست و حتی قرار بود در صورت سقوط حکومت سوریه، داعش به عنوان جانشین آن حکومت توسط غرب به رسمیت شناخته شود.

رفتار آمریکائیها در برابر تحولات اخیر عراق و سکوت آنها در برابر پیشروی داعش به شکل واضح بیانگر این موضوع است که اولاً واشنگتن از اقدامات داعش ناخشنود نیست و دوم اینکه، واشنگتن از این گروه استفاده ابزاری می‌کند.

درحالی که گروه داعش با وحشیانه‌ترین شکل شهرهای عراق را مورد تاخت و تاز قرار داده و تکان دهنده‌ترین جنایات را مرتکب شده است اما اوباما تنها به این اظهارات بسنده کرد که بحران عراق از طریق سیاسی قابل حل است!

بدیهی است که اوباما با این اظهارنظر قصد داشت این نکته را نیز به دولت عراق متذکر شود که برای نجات از شر داعش باید به شرایط آمریکا، از جمله تأمین نظر آمریکا در ترکیب دولت جدید تن دهند و به طور خلاصه اینکه، جناح شیعه حاکم که به دلیل در اکثریت بودن، قدرت را درست داشته است از این حق خود صرفنظر کند.

این باج خواهی آمریکا و مداخله غیرقانونی در امور داخلی عراق، را می‌توان اولین مرحله از امتیازخواهی آمریکا، در عراق با استفاده از اهرم داعش به حساب آورد.

آمریکایی‌ها از سالها قبل در تلاش بوده‌اند تا در ساختار حکومت عراق تغییر ایجاد کنند و آنرا به صورت دلخواه خود جهت‌دهی نمایند تا بتوانند در آن نفوذ لازم را داشته باشند ولی به دلیل حمایت‌های مردمی از دولت قادر به تحقق این هدف خود نبوده‌اند. اکنون واشنگتن درصدد است مردم و دولت عراق را توسط گروه وحشی داعش، به عنوان حیوان درنده دست آموز خود تهدید کرده و آنها را به پذیرش خواسته‌های خود وادار سازد.

آمریکا در واقع با مهره داعش بازی می‌کند و حملات هوایی اخیر نیز در همین چارچوب قرار دارد. این حملات برخلاف ادعاهای تبلیغاتی، با انگیزه حمایت از غیرنظامیان و اقلیت‌های مذهبی و قومی عراق صورت نمی‌گیرد بلکه مقاصد سیاسی پشت این تصمیم قرار دارد. در مرحله کنونی، مهم‌ترین انگیزه از حملات هوایی آمریکا به مواضع داعش حمایت از کردستان عراق و جلوگیری از سقوط حکومت اقلیم اربیل است. 

واشنگتن قصد دارد به داعشی‌ها بگوید اقلیم کردستان برای منافع آمریکا خط قرمز است. آمریکا و کردستان عراق روابط گسترده اقتصادی و سیاسی دارند و مهمتر اینکه کردستان عراق مناسبات ویژه‌ای نیز با رژیم صهیونیستی دارد و قطعاً واشنگتن برای حفظ این مناسبات از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد. به تعبیر دیگر، آمریکا حتی از کردستان عراق نیز با استفاده ابزاری از داعش باج‌خواهی کرده است که برای بهره‌مندی از کمک‌های آمریکا، ملاحظات منافع آمریکا را بیش از پیش مد نظر قرار دهد و در واقع، کردستان را نیز وامدار خود نماید.

نکته دیگر اینکه سیاست دولت آمریکا اینست که دست وحشی‌های خونخوار داعش را باز بگذارد و این گروه با گسترش جنایاتش جوی از وحشت و ناامیدی را در سراسر عراق و اگر بتوانند در کل منطقه ایجاد کنند و سپس آمریکایی‌ها مداخله کرده و خود را مزورانه منجی جلوه دهند، درحالی که خود به وجود آورنده این گروه و سایر گروه‌های تروریستی منطقه می‌باشند.

بدین ترتیب با توجه به اینکه گروه تروریستی داعش ساخته و پرداخته سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و همدستان اروپایی واشنگتن می‌باشد، انتظار اینکه آمریکا عزم از بین بردن این گروه را داشته باشد، انتظاری بیهوده و ساده‌لوحانه است. 

 و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«« تغییر» سازوکار می‌خواهد»نوشته شده توسط مهدی راستی اختصاص یافت:

رئیس‌جمهور روحانی در شرایطی به قدرت رسید که کشور در حوزه‌های مختلف در وضعیت ناپایداری قرار داشت و درگیر نارضایتی‌هایی شد که نمونه‌اش در گذشته هم دیده شده است. مردم ناراضی از تورم، رکود، بهره بالا و در کل یک اقتصاد عقب‌مانده در داخل و با تهدیدهای فزاینده بین‌المللی و نفوذ گروهک‌های تروریستی روبرو بوده‌اند که خواسته‌های آنان را دامن زده است. اما نمود بارز عمده درخواست‌ها در مفاهیم و واژه‌هایی تکراری خلاصه می‌شود؛ جامعه هرچند خودخواسته یا ناخواسته به برخی از مظاهر فساد، دورویی، بداخلاقی، خشونت، اختلاس، رشوه، پارتی بازی و... آلوده می‌شود ولیکن از این همه متنفر است و خواهان رخت بربستن آنها از سرزمینشان می‌باشد. این چنین خواسته‌هایی همواره قبل از هر تغییری وجود داشته و برآوردن آنها در همان تغییر خلاصه شده است. با این وجود هر تغییر این نیازهای اجتماعی را با خود حمل می‌کند و دولت یازدهم در وضعیتی به حیات خود ادامه می‌دهد که زد و بند سیاسی، مظاهر فساد،کارشکنی، لج و لجبازی سیاسی و.. وجود دارد که به پاسخ‌هایی نه چندان اخلاقی(بروید به جهنم) به مخالفین مذاکره منتهی می‌شود. هر چند این برخورد حاصل شرایط و فشار بی حد و حصری است که مخالفان دولت بر او و کابینه‌اش اعمال می‌کنند.در این بحبوحه، پرونده استیضاح به بهانه‌های سیاسی ادامه دارد، عدم توجه به درخواست‌های برخی نمایندگان خود را در سقوط هواپیما نشان می‌دهد، از طرفی هم فشارهای بین‌المللی و تحریم‌های ظالمانه به بهانه‌های واهی و از سر شوکت و قدرت جهانی دامنه خواسته‌های اجتماعی را می‌گستراند و همچنان تغییر بهانه‌ای است برای کارزارهای انتخاباتی. به این همه باید این را هم اضافه کنیم که هنوز چشم و گوش دموکراسی در ایران سیر مبتدی خود را طی می‌کند و خبرنگاران و روزنامه‌نگاران ارج و قربی در این فضای غربت‌زده ندارند و تنها دلخوشی آنان تبریک‌های رنگ و لعاب‌دار روز خبرنگار و روزنامه‌نگار از طرف این و آن سیاستمدار شده است.

در گذشته بین مردم ایران، عدم توسعه نسبت مستقیمی با توطئه بیگانگان برقرار می‌کرد که استقلال و غرور ملی را خدشه‌دار می‌ساخت. در این فراز و نشیب تاریخی و در چند دهه انقلاب اسلامی توطئه تغییر جهت داده و به زعم برخی عوامل داخلی در ایجاد موانع برای دولت‌ها نقش بنیادی بازی می‌کنند. به راستی چرا چنین است؟ چرا وارد کردن دسته بیل و کلنگ جای خود را به وارد کردن روغن پالم می‌دهد که به حال مردم مضر است؟ چرا هر روز آوایی تازه به گوش می‌رسد؟ چه شده که رئیس دولت بعد از یکسال، مخالفان مذاکره یا به نحوی دولتش را با عصبانیت می‌راند؟ اینها حاصل بازتولید موانع سیاسی و اجتماعی در ایران است. ما در این کشور ساز وکار از بین بردن خواسته‌هایی که به تغییر منتهی می‌شود را نداریم.

متاسفانه هر تغییری همان مصائب گذشته را با خود به همراه دارد و همانها بهانه‌ای برای تغییر دیگری می‌شود. این سیکل معیوب همچنان ادامه دارد تا اینکه هر کدام از ما ایرانیان به خودمان بیائیم که کشورهای این کره خاکی چه کردند و به کجا که نرسیده‌اند و ما همچنان برای رسیدن به آنها قدرت، دورویی، بی‌اخلاقی و خشونت را ساز وکار رسیدن به اهداف و رویاهای دور و درازمان قرار داده‌ایم. مختصر آنکه، رئیس جمهور روحانی باید بداند تغییر «ساز و کار» می‌خواهد و نه مرکب روی کاغذ.

نام:
ایمیل:
نظر: