صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۷  ، 
شناسه خبر : ۲۶۹۴۱۴

محمد ایمانی

اسرائیل از قبیل افعی‌هایی است که وقتی ناتوان شوند، خود را می‌خورند. این مدعا را باید شرح داد و برای آن سند اقامه کرد. غزه که اکنون برای پنجمین روز هدف حملات هوایی و زمینی و دریایی وحشیانه قرار دارد، باریکه کوچکی با عرض 6 تا 12 کیلومتر، طول 40 کیلومتر و جمعیت 1/5 میلیون نفر است. رژیم صهیونیستی برای سومین بار در طول 6 سال گذشته به غزه کوچک حمله می‌کند. تحقیر اسرائیل از همین‌جا آغاز می‌شود؛ وقتی یک رژیم که مدعی بود پنجمین ارتش بزرگ دنیا را دارد، 3 بار در طول 6 سال به منطقه کوچکی با وسعت 362 کیلومترمربع حمله می‌کند و زنان و کودکان را قتل‌عام می‌کند بی‌آن که دستاورد نظامی یا سیاسی درخوری عاید خود کند، با اعتبار مخدوش خود انتحار کرده است.

دنیا اکنون زمامداران در پناهگاه خزیده تل‌آویو را بزدلانی حساب می‌کند که تنها شجاعتشان، کودک‌کشی و نسل‌کشی است. اکنون شمار شهدای فلسطینی از یکصد نفر گذشته است. صهیونیست‌ها بالغ بر 250 نقطه در باریکه غزه را هدف بمباران و موشکباران قرار داده‌اند. تصاویر کودکان غرق به خون به ویژه آن دو کودک که در آغوش هم جان باخته‌اند برای هر وجدان بیدار، دردآور است. به راستی چرا اسرائیل با این وحشی‌گری به خود شلیک می‌کند؟

یک معنای رفتار اسرائیل، شکست جنگ نیابتی 3-4 سال گذشته در منطقه است. صهیونیست‌ها در این چند سال به همراه آمریکا با تمهید پشت پرده جنگ در سوریه و سپس امتداد آن به لبنان و عراق (اقدام اخیر داعش) تصور می‌کردند حاشیه امنیت برای خود ساخته و حلقه‌های محور مقاومت را دچار ضعف و فروپاشی کرده‌اند. بی‌دلیل نیست که گروه داعش همین دیروز بیانیه داده و اعلام کرده «ما مامور جنگ با اسرائیل نیستیم بلکه مامور جنگ با افراد منافق و مرتد هستیم»!  ناظران نظامی و امنیتی اسرائیل و آمریکا به چشم دیدند که از دل جنگ سوریه، یک نظام قدرتمندتر با مشروعیت فزون‌تر مردمی بیرون آمد و در عراق، عملا فتنه‌گری نیابتی داعش به مثابه یک رزمایش جدی برای دولت عراق عمل کرد.

آفتابی شدن ارتش اسرائیل در این شرایط به یک معنا، اعلان شکست جنگ نیابتی است. اما نسل‌کشی رژیم کودک‌کش در غزه، تنها نمی‌تواند به ناکامی جنگ نیابتی اشاره داشته باشد بلکه همزمان احتضار لیبرال- دموکراسی و حقوق بشر غربی در برابر نگاه کنجکاو افکار عمومی را به نمایش می‌گذارد. چند سالی از سخنرانی معروف اوباما در دانشگاه قاهره و ادعای صلح و مسالمت در خاورمیانه نمی‌گذرد که صهیونیست‌ها با بمب‌ و موشک‌، کوره آدم‌سوزی در غزه به راه انداخته‌اند تا دنیا درجه تاب و تحمل تمدن غرب در برابر این آتش نسل‌کشی را به عینه و در یک لابراتوار واقعی بیازماید. اینجا نقطه پایان تاریخ برای لیبرال دموکراسی است. شیمون پرز دو هفته پیش درست گفت «هیچ رئیس‌جمهوری در آمریکا به اندازه باراک اوباما از اسرائیل و اهداف آن حمایت نکرده است؛ او بیشترین کار را برای ما انجام داده است». اوباما شریک در خون هر شهروند بی‌گناهی است که در غزه به زمین می‌ریزد.

چرا می‌گوییم اسرائیل خود را می‌خورد؟ قرار است صهیونیست‌ها چه نتیجه‌ای از این رفتار پرخطر بگیرند؟ به فرض محال، غزه را دوباره اشغال کنند؟ ثم ماذا؟ آنها که در غزه بودند و مجبور شدند بگریزند! اگر برد موشک‌های حماس در دو جنگ قبلی 80 کیلومتر بود، اکنون به 160 کیلومتر و تا حیفا و فراتر از آن رسیده است. با وجود همه سانسورها، گزارش یدیعوت آحارونوت از کشته شدن 25 صهیونیست در حمله موشکی به بندر حیفا حکایت می‌کند. فرودگاه تل‌آویو نیز هدف چند موشک رزمندگان مقاومت قرار گرفته است.

اسرائیل حقارت و ریسک سومین حمله به غزه را به جان خریده، چون این منطقه کوچک تا سرپاست، اشغالگران بین‌المللی فلسطین را تحقیر می‌کند و به مثابه استخوان لای زخم آنها عمل می‌کند. به موازات  این واقعیت، برخی تحلیلگران معتقدند دولت نتانیاهو بر آن است از این طریق بر شماری از چالش‌های بحرانی داخلی در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی و امنیتی سرپوش بگذارد و در میان مهاجران صهیونیست نوعی وفاق و انسجام از سر ترس ایجاد کند. برخی ناظران نیز بر آنند که اسرائیل از فرصت بحران‌آفرینی تروریست‌ها در شمال عراق برای ایجاد حاشیه امنیت در جنوب غرب سرزمین‌های اشغالی بهره گرفته است.

با همه این توجیهات، دورنمای روشنی پیش اسرائیل به چشم نمی‌خورد. آن گونه که گزارشگر روزنامه فیگارو از بیت‌المقدس گزارش می‌دهد، رژیم اسرائیل برای چندمین بار شوکه شده است. «حملات حماس به شهرهایی مانند حیفا که به دلیل فاصله دورتر، قبلا در معرض حمله نبودند، واقعیت دارد. حماس اکنون رکورد تازه‌ای به جا گذاشته و مناطقی در 160 کیلومتری را هدف حملات موشکی قرار داده است. این حملات مهر تاییدی بر امکان عملی شدن تهدیدهای حماس درباره حمله به دیگر شهرهای بزرگ اسرائیل محسوب می‌شود؛ چرا که دوران راکت‌های کوتاه‌برد قسام در یک دهه پیش به سر آمده و اکنون آنها موشک‌هایی با برد بیش از 100 کیلومتر را شلیک می‌کنند. این فناوری، فناوری سپاه پاسداران ایران است. حماس اکنون قطعات موشک‌های فجر 5، آر- 160 و ام- 75 را تدارک کرده است. هر بار که درگیری میان حماس و اسرائیل شدت می‌گیرد، میزان ذخایر موشکی حماس، موجب شگفت‌زدگی ارتش اسرائیل می‌شود.»

اما فراتر از جنگ میدانی و از نگاه استراتژیک، اسرائیل یک دهه است که با بحران استراتژی و هدف از جنگ دست و پنجه نرم می‌کند. پس از جنگ 8 روزه و ناکامی اسرائیل در آن (اواخر آبان 91) روزنامه واشنگتن پست نتیجه گرفت «جنگ‌های اسرائیل ناامیدکننده است. 30 سال [از زمان اشغال جنوب لبنان] است که اسرائیل دیگر نمی‌تواند از این طریق مشکلات خود را حل کند.» همان زمان روزنامه هاآرتص در تحلیلی خاطرنشان کرد «باید قبل از آن که فرصت بگذرد، از ستون ابرها پایین بیاییم تا بلای 2 جنگ قبلی (22 و 33 روزه) بر سر ارتش نیاید... نمی‌توان تبعات شلیک موشک به تل‌آویو و اورشلیم [بیت‌المقدس] را نادیده گرفت زیرا از سال 1948 هیچ کشوری جز یک مورد حتی عبدالناصر نتوانسته بودند به تل‌آویو حمله کنند و تل‌آویو دست نخورده باقی مانده بود.» پس از مدتی تحلیل‌هایی در آبزرور انگلیس و نوول ابزرواتور فرانسه از قول برخی تحلیلگران صهیونیست منتشر شد مبنی بر اینکه «نتانیاهو با این قبیل اقدامات، در حال نابودی اسرائیل به نیابت از ایران است» و بلافاصله آلکس فلیشمن در یدیعوت آحارونوت هشدار داد «با این جنگ‌ها، قدرت بازدارندگی اسرائیل به تدریج و به طور دایمی در حال نابودی است.»

همچنان گزاره‌های نهفته در گزارش کمیته وینوگراد درباره جنگ تابستان 2006 (حمله به جنوب لبنان) پابرجاست. «رهبری سیاسی اسرائیل در جنگ دچار بحران و سردرگمی است. نخست‌وزیر مسئول اصلی شکست در این جنگ است. با وجود اعلام طراحی و هماهنگی 4 ماهه، این جنگ فاقد طرح روشن و مشخص و فاقد راهکارهای جایگزین خلاقانه بوده است.» از نگاه راهبردی می‌توان پرسید اسرائیل چرا در سال 2005 و در شرایط ضعف رزمندگان مقاومت از غزه خارج شد و اکنون که این رزمندگان ده‌ها برابر قوی‌تر شده‌اند، چگونه می‌خواهد برگردد و بماند؟‌ بعید است مقامات صهیونیستی در سبعیت به پای آریل شارون -قصاب صبرا و شتیلا- برسند که با شعار یکسره کردن کار غزه روی کار آمد اما سرانجام دستور عقب‌نشینی صادر کرد.

او همان زمان در یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد «عقب‌نشینی از نوار غزه اقدامی دردناک اما اجتناب‌ناپذیر برای ماست که برای تامین آینده اسرائیل انجام دادیم. ما نمی‌توانیم برای همیشه غزه را نگاه داریم. آنجا بیش از یک میلیون فلسطینی زندگی می‌کنند.» آیا مقامات امروز رژیم صهیونیستی احمق‌تر از شارون هستند که زمانی روزنامه آلمانی‌نویس دویچلند درباره‌اش نوشت «به خاطر وعده احمقانه آریل شارون برای فتح 48 ساعته لبنان، اسرائیل مجبور شد 18 سال در لبنان هزینه بدهد و پس از دادن تلفات سنگین، در سال 2000 میلادی از این کشور بگریزد در حالی که ثمره آن اشغال چیزی جز سر برآوردن حزب‌الله و قدرتمندتر شدن روز به روز آن نبود.»

حمله ناکام اسرائیل به غزه دو سال پیش باعث شد تا متیو گولد سفیر انگلیس در تل‌آویو پرده از یک راز بردارد. او آن هنگام گفت «در حالی که تل‌آویو می‌کوشد همه چیز را در داخل برای جهانیان خوب نشان دهد، اسرائیل در حال فروپاشی است. هر کس نگران جایگاه اسرائیل است بداند جایگاه این دولت روز به روز در جهان در حال ضعیف شدن است و هر لحظه از اعتبار آن بیشتر کاسته می‌شود. این روند به نظر من سرعت گرفته است. منظور من فقط افراد عادی نیستند بلکه نمایندگان پارلمان‌ها و شخصیت‌های مهم جهان یک به یک از تایید اسرائیل منصرف می‌شوند. اسرائیل شاهد است که صبر جهان از رفتارهای او به سر آمده است.»

مشابه همین ارزیابی را فیلیپ جرالدی افسر سابق سیا یک سال بعد- مرداد 92- در آنتی‌وار منتشر کرد. «هنگامی که افسر سیا بودم سفرهای متعدد به اسرائیل داشتم و با خیلی‌ها ملاقات کردم. من دوستان یهودی دارم اما هیچ یک از این موضوعات، این حقیقت را که دولت اسرائیل بخشی از پروژه جنایتکارانه بلندمدت است و سلسله‌ای از مقامات جنایتکار، زمامدار اسرائیل بوده‌اند تغییر نمی‌دهد. رژیم اسرائیل دستانش آغشته به خون اشغالگری و شکنجه و نسبت به معیارهای بین‌المللی یاغی است. بدتر از آن اینکه اسرائیل، کشورم آمریکا را به بازی گرفته و خسارت‌های وحشتناکی به دولت و ملت آمریکا تحمیل کرده است. من نمی‌توانم این جنایت را ببخشم یا از آن چشم‌پوشی کنم.»

به موازات این سخنان، گزارش 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا تاکید می‌کرد «اسرائیل بزرگترین خطر برای منافع آمریکاست و روابط واشنگتن با 57 کشور اسلامی را به خطر انداخته است. آمریکا باید با تحولات فعلی برای خاورمیانه بدون اسرائیل آماده شود.» دورنمای خاورمیانه بدون اسرائیل و اینکه مقامات رژیم صهیونیستی فهمیده‌اند «اسرائیل نمی‌تواند بماند» از انبوهی از رفتارهای ضد استراتژیک و بی‌خردانه اسرائیل رازگشایی می‌کند. به تعبیر 2 سال پیش رابرت فیسک در ایندیپندنت «اقدامات اسرائیل در غزه به رویدادی نزدیک می‌شود که اتفاقا تل‌آویو بیشتر از همه از آن هراس دارد و آن نابودی اسرائیل است.»

اسرائیل قطعا به زوال استراتژی رسیده است اگر نه مقامات صهیونیست و آمریکایی به ده‌ها هشدار از جنس هشدارهای یوری آونری عضو سابق پارلمان رژیم صهیونیستی گوش می‌سپردند که مرداد سال گذشته در کانتر پانچ نوشت «اوباما به همراه سران اسرائیل می‌گوید فلسطینی‌ها باید به مثابه گوسفند عاقل با گرگ عاقل بنشینند و برای ناهار تصمیم بگیرند... نطق‌های اوباما در این زمینه تهوع‌آور است... سال 1982 وقتی شارون وارد خاک لبنان شد من در خودروی پشت سر سربازهایمان بودم. ما اشغال را طولانی کردیم و شیعیان منکوب شده شورش کردند. حزب‌الله جای امل را گرفت و به یک جنبش قدرتمند مورد تحسین توده‌های عرب تبدیل شد. آنها تشکر بزرگی به اسرائیل بدهکارند(!)... جمهوری اسلامی را فراموش نکنیم. سیا و MI6 علیه نهضت نفت در ایران کودتا کردند و نفت را به بریتانیای منفور بازگرداندند. سرویس شاباک ما شیوه‌های شکنجه را به ساواک آموزش داد اما حاکم منفور ایران در سال 1979 سرنگون شد و ادبیات اعتراضی علیه شیطان بزرگ و شیطان کوچک (اسرائیل) رایج شد. اسرائیل بدین ترتیب مهم‌ترین نقش را در بیداری اسلامی داشته است.»

نام:
ایمیل:
نظر: