سایت بصیرت، گروه فرهنگی/تصاویرذیل فقط بخشی از فیلم های هالیوودیست که در آن پرچم ایالات متحده به بهانه و با شکوه هرچه تمام به نمایش در می آید. تکراری که باعث شده به مرور زمان این پرچم به نماد زیبایی و غرور مردم آمریکا و مخاطبان غیر آمریکایی این فیلمها شود. در تصویر زیر بازسازی غیرمصرح پرچم آمریکا توسط نور و سایه را می بینید که در فیلم سینمایی آواتار جیمز کامرون طراحی شده است: تصاویر زیر نیز بازنمایی مصرح پرچم آمریکا در فیلم هایی سینمایی هالیوود است: فقط در تریلر تبلیغاتی فیلم سینمایی ترانسفورمرز 2 هفت سکانس مختلف که در آن تصویر پرچم آمریکا بازنمایی شده است مشاهده می شود که این مورد در فیلم بیش از این است: این تکرارکه به صورت با شکوهی در فیلم های هالیوودی طراحی می شود نشان از رویه ای دارد که هنرمندان هالیوودی بدان اعتقاد دارند. چیزی که هیچ بخشنامه یا دستوری جای آن را پر نمی کند. اینکه بدانی در کدام بزنگاه تأثیرگذار فیلم پرچم کشور که تعبیر تصویری ایستادگی مردم است نمایش بدهی نیازمند اعتقاد و بینشی فرهنگی دارد. تأثیرپذیری ناشی از تکرار سکانسهای دارای پرچم آمریکا باعث ارتقاء زیبایی شناسی مخاطب از تماشای تصویر پرچم در فضای واقعی خارج از سینما می شود. چیزی که یکی از مصادیق ظهور و بروزش را در انتخاب لباسهای دارای توسط بعضی از جوانان می توان دید. البته تعبیر نمودن اقبال از این لباسها به تأیید و حمایت استفاده کنندگان آنها از ایالات متحده آمریکا و سیاستهایش ناشی از تحلیل نادرست و درک غلط از روند شکل گیری این اقبال است. در علاقمندی انسان به یک زیبایی بصری دلالت های خارجی آن در مرحله دوم قرار دارد و این قاعده در مورد بحث ما نیز صادق است. ذهن مخاطب بدلیل کثرت تکرار پرچم در لحظات تأثیرگذار فیلمها در مواجه خارجی با تصویر پرچم به دلالت آن انتباه پیدا نمی کند ودر صورت توجه به این دلالت نیز اولویت آن در مرحله دوم قرار دارد. مخاطب با مشاهده مکرر این تصاویر نوعی تمایل ناخودآگاه به آن پیدا می کند و به صورت غیرارادی آن را زیبا در می یابد. طبیعیست با شناخت چنین وضعیتی توسط هنرمند، سعی او این خواهد بود که از این واکنش روانی و ناخودآگاه بیشترین استفاده را در رسیدن به اهداف و تأثیرگذاری بیشتر استفاده کند. حق این است که ما نیز از این قابلیت تأثیرگذاری فیلم های سینمایی �� تلویزیونی به بهترین نحو استفاده کنیم و ابایی از نقدهایی که بلافاصله این نوع استفاده را کلیشه خواهند خواند نداشته باشیم. نوعی برخورد سلبی در کشور که عموماً بدون درک درستی از سینمای غرب طوطی وار سعی میکند سینمای کشور را به انفعال و گریز از مباحث اسلامی-ایرانی بکشاند. شناخت درست هنرمند و اطلاع رسانی مناسب برای گذر چنین موج های انتقادی ساختگی مهمترین عامل در موفقیت و استفاده از مدیوم سینماست. آنچه باعث شده هنرمندان خارجی اتهام کلیشه را در استفاده مکرر از تصویر پرچم آمریکا در فیلمهایشان مجاب کند همین نکته است. آنها بر خلاف بسیاری از هنرمندان ایرانی حاضرند به قیمت متهم شدن به کلیشه از موقعیت مناسبی که پیش آمده به بهترین وجه ممکن استفاده کنند و پرچم کشورشان را به عنوان نماد ایستادگی و عزت به نماد زیبایی برای مخاطب تبدیل کنند. پر واضح است که تحلیل گران و منتقدان نیز به راحتی می توانند این تکرار را درک کنند ولی سوال اینجاست که چرا در مقابل این کلیشه رایج از آن به عنوان نقص یاد نمی کنند؟ در تطبیق این فضا با کشور خودمان اگرچه پرچم ایران از جایگاه ویژه ای در میان مردم برخوردار است اما این وضعیت از حمایت آثار هنری هنرمندان سینما و تلویزیون برخوردار نشده است. که عمدتاً ناشی از ضعف تئوریک هنرمندان در دفاع از این کلیشه تأثیر گذار است. از معدود هنرمندان انقلابی که توانسته اند در مقابل هجمه های رسانه ای مرعوب شدگان فرهنگ غربی دوام بیاورند که بگذریم بخش اعظمی از هنرمندان بجای تقویت مبانی علمی در دفاع از خود ترجیه می دهند صورت مسئله را پاک کرده و خود را دچار حاشیه نکنند. مردم نیز با درک چنین وضعیتی ضمن اینکه هنرمندان را افرادی جدا از جامعه می دانند از هنرمندانی که بتوانند از بنیان های اعتقادیشان دفاع کنند به درستی حمایت می کنند.نمونه اخیر این حمایت را در عالم سینما مسعود دهن نمکی و در موسیقی نیز حامد زمانی دانست. نقطه اشتراک هر دو نفر را می توان اتکاء به حمایت هنری از اعتقادات مردم دانست که توانست حمایتهای بی بدیل مردم را در برداشته باشد. تاجائیکه بسیاری به اشتباه پرمخاطب بودن این دو هنرمند را ناشی از حمایت نهادهای دولتی دانستند. در حالیکه مواردی داریم که حمایتهای بیشماری از نهادهای دولتی دریافت کرده اند ولی بدلیل فاصله ای که از مخاطب دارند امکان درک صحیح نیاز واقعی مخاطب را نیافتند و طبیعیست در چنین حالتی حمایت گسترده مردمی را نیز به خود ندیدند.