در ابتدا مطلبی را میخوانید که با عنوان«نارنجکهای دودزا...!»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان نوشته شده توسط حسین شریعتمداری به چاپ رسید:
غلامرضا مصباحی مقدم در مطلبی با عنوان«ایرادات بسته خروج از رکود»چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت اینطور نوشت:
تهاتر بدهیها به صورت واقعی، بدهی دولت را از بین نمیبرد. بدهی دولت وقتی به شکل واقعی پرداخت میشود که درآمدهای مالیاتی یا سایر درآمدهای دولت افزایش یابد و از آن طریق بدهیهای این مجموعه به بانک مرکزی پرداخت شود. با تسویه واقعی بدهیها، حرکت معکوس در مقابل تورم آغاز میشود و ارزش پول ملی تقویت شده و قدرت خرید مردم اصلاح میشود. در چنین شرایطی مردم هم راضی خواهند بود. اما در سالهای اخیر بانک مسکن به دلیل اجرای پروژههای مسکن مهر استقراض بزرگی از بانک مرکزی کرده و در نتیجه تورم در جامعه ایجاد شدهاست. البته این مسکن به خانوادهها واگذار میشود. خانوادهها با سودی که بانک مرکزی و بانک مسکن تعیین کردهاند، این بدهیها را طی 10 تا 15 سال به بانکها باز میگردانند. تسویه بدهی به این شکل معقول و منطقی است اما اگر بنا باشد بدهی بانک مسکن و سایر بانکها به شکل تهاتر با داراییهای خارجی بانک مرکزی صورت گیرد، واقعا تسویه بدهی صورت نگرفته و وجوهی که از سوی مردم برای خرید مسکن به بانک مسکن باز میگردد، بدون هیچ دلیل خاصی در اختیار این بانک قرار گرفته و زمینه افزایش بدون دلیل سرمایه برای بانک مسکن را فراهم میکند.
کورش شجاعی ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«آیا هنوز وقت نجات آبادی های کشور فرا نرسیده است؟»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
متأسفانه روند نگران کننده و رو به رشد مهاجرت از روستاها به شهرها و خالی شدن آبادی های کشور همچنان ادامه دارد. بر اساس آمار ۶۸ درصد جمعیت ۱۸ میلیونی کشورمان در سال ۱۳۳۵ ساکن روستاها بودند. جمعیت روستایی در سال ۱۳۴۵ به ۶۴ درصد و در سال ۱۳۵۵ به ۵۳ درصد کاهش یافت و در سال ۱۳۹۰ از جمعیت ۷۵ میلیونی ایران تنها 28.5 درصد ساکن روستاها هستند. بر اساس این آمار می توان ادعا کرد بر خلاف آنچه که رئیس جمهور دوشنبه ۱۴ مهرماه در اولین(!!!) همایش ملی روز روستا اعلام کرد روستاها کم کم از درون تهی و خالی نمی شود بلکه می توان گفت رشد خالی شدن روستاها از سکنه و مهاجرت بی رویه به شهرها زیاد و بسیار نگران کننده است و اسف بارتر این که نه تنها سیر صعودی و نگران کننده خالی شدن روستاها هر سال افزایش می یابد بلکه تعداد روستاها و آبادی های کشور نیز کاهش معناداری پیدا کرده است به گونه ای که تعداد ۶۵۳۴۹ آبادی کشور در سال ۱۳۶۵ به ۶۳۹۰۴ آبادی در سال ۸۵ کاهش پیدا کرده است. این در حالی است که در همین بازه زمانی تعداد شهرهای کشور از ۴۹۴ به ۱۰۱۲ شهر افزایش پیدا کرده است. معنای روشن کاهش جمعیت روستایی و کاهش تعداد آبادی های کشور، ضعیف شدن بنیه تولید در بخش حیاتی و زیربنایی کشاورزی و دامداری، به خطر افتادن امنیت غذایی مردم، وابستگی به خارج، کاهش آمار اشتغال مولد و موثر، روی آوری به مشاغل کاذب، افزایش آمار تخلفات، کاهش ضریب امنیت مناطقی که روستاهای آن خالی از سکنه شده، رشد آمار حاشیه نشینی، به فراموشی سپرده شدن بخشی از آداب و سنن این مرز و بوم و... است. پس باید تا مسئله و معضل جدی کاهش جمعیت روستایی کشورمان و از آن مهمتر بیش از حد ضربه خوردن زیربنای تولیدات کشاورزی و دامداری، قالیبافی و برخی صنایع دستی به بحرانی اساسی تبدیل نشده است چاره ای اساسی برای نجات روستاها و نجات تولید و اقتصاد روستاهای کشور اندیشید گر چه معمولاً در کشور ما در برخی موارد تا مشکل به مرحله بحران نرسد دغدغه چاره اندیشی در برنامه ریزی و تصمیمات مسئولان شکل نمی گیرد! که این خود معضلی بزرگ است که باید فکری اساسی برای آن کرد. به هر صورت پس از سال ها حرف زدن درباره آسیب های جدی و خطرات متعددی از ضربه خوردن تولید خصوصاً تولید در بخش کشاورزی و دامداری و صنایع وابسته و خالی شدن روستاها از سکنه، تازه حالا وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در همایش روز روستا اعلام می کند که با وجود مصرف بیش از ۹۰ درصد آب کشور در بخش کشاورزی امنیت غذایی حدود ۶۰ درصد است و سهم بخش کشاورزی در تولید ناخالص داخلی تنها ۱۳ درصد و در حالی که چند میلیون کشاورزی که از دانش مدرن کشاورزی بهره ای ندارند در این بخش فعالیت می کنند ۱۰۶ هزار دانش آموخته رشته کشاورزی داریم که دسترسی به زمین ندارند.
ربیعی همچنین با اشاره به معوقات بیش از ۵ هزار میلیارد تومانی بانک تخصصی حوزه کشاورزی گفته است به این ترتیب می توان تصویری از مشکلات بخش روستایی را به دست آورد روستاهایی که در چنین شرایطی به «کانون ارسال مهاجر» تبدیل شده است. حال نکته اساسی و قابل اشاره این که با وجود همه تلاش هایی که برای خدمت رسانی به روستاهای کشور انجام شده و بنا بر اعلام توانیر به تمام روستاهای بالای ۲۰ خانوار برق رسانی شده بنا بر اعلام شرکت ملی گاز 14300 روستا نیز از گاز برخوردار و اکثر قریب به اتفاق روستاهای کشور طی این سال ها از شبکه آبرسانی بهره مند شده اند (هر چند به خاطر خشکسالی های اخیر در حال حاضر به گفته وزیر نیرو 6400 روستا در کشور با تانکر آبرسانی می شود). همچنین علاوه بر تلفن و پست، دسترسی به شبکه اینترنت نیز در تعداد قابل توجهی از روستاها میسر شده اما چرا نه تنها «مهاجرت معکوس» از شهرها به روستاها اتفاق نیفتاده - به جز در مواردی که برخی زمین خواران به منابع طبیعی برخی روستاها تجاوز کرده اند - بلکه روند افزایشی و نگران کننده مهاجرت از روستاها به شهرها و خصوصاً حاشیه شهرها افزایش پیدا کرده به گونه ای که حضور حدود یک میلیون و ۲۰۰ هزار حاشیه نشین برای مشهد، مشکلات عدیده و بعضاً لاینحلی را ایجاد کرده که با وجود وعده دولت های متعدد این مشکل نه تنها حل نشده بلکه روز به روز پیچیده تر شده است. بی گمان یکی از دلایل مهاجرت بی رویه از روستاها، پراکندگی بسیار زیاد، کوچکی و کمتر از ۲۰ خانوار بودن حدود ۲۶ هزار روستا از حدود ۶۳ هزار روستای کشور است البته کمبود جدی و حتی نبود بسیاری از امکانات و جذابیت ها در روستاها از جمله امکانات ورزشی، تفریحی، آموزشی، درمانی، اداری و... سهم بسزایی در مهاجرت مردم از روستاها دارد اما از همه این ها مهمتر بیکاری طاقت فرسا در روستاهاست که البته این معضل جدی خود دلایل گوناگونی دارد که در این مجال فرصت پرداختن به آن ها نیست و بدیهی است تا وقتی که چاره ای اساسی برای حل این مسائل اندیشیده نشود و تولید و اقتصاد روستا نجات نیابد و پویا و مقرون به صرفه نشود و همچنین تا وقتی که مصرف آب بهینه و کشاورزی مدرن و مکانیزه نشود و تا آن هنگام که چاره و برنامه ای منطقی و مقبول برای یکپارچه سازی زمین های خرد طراحی نشود و همچنین تا آن گاه که الگوی کشت مناسب برای مناطق مختلف کشور تهیه و اجرا نشود و از آن مهمتر تا طرح ملی آمایش سرزمین به سامان نرسد و همچنین تا وقتی اختلافات فاحش امکانات، جذابیت ها و درآمد شهر و روستا کاهش نیابد در بر همین پاشنه نامبارک، نامطمئن و فرو ریزنده خواهد چرخید و همچنان مهاجرت بی رویه از روستاها به شهرها ادامه خواهد داشت، تولید زیربنایی در بخش کشاورزی و دامداری و بخشی از صنایع دستی همچنان ضربه خواهد خورد، روی آوری به مشاغل کاذب و غیرمفید و حاشیه نشینی بیشتر خواهد شد ضمن آن که ضریب امنیت برخی مناطق با کوچ روستاییان به خطر خواهد افتاد.
پس تا هنوز خیلی دیر نشده باید به داد روستاها و آبادی های کشور رسید.
سیدباقر پیشنمازی ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«
پیروزی قهرمانان کشورمان در مسابقات آسیایی کره جنوبی و درخشش چندین باره پرچم جمهوری اسلامی و سرود ملی کشور ، همچون مسابقات گذشته، زمینه نشاط عمومی و احساس هویت ملی و تقویت روح همبستگی را فراهم آورد. بسیار مناسب است که مسئولان محترم ورزش کشور و رسانههای موثر، از این فضای مثبت در جهت گسترش اقبال عمومی به ورزش همگانی بهرهگیری کنند چرا که «ورزش قهرمانی سنگ بنا و پشتوانه حقیقی ورزش عمومی است». (1)
مسئولان ورزش میتوانند از موجآفرینی ورزش قهرمانی در جهت انگیزش عمومی برای ورزش، سلامت و پویایی استفاده کنند.
ظرفیتهای عظیم و کم نظیر ورزش در جهت پیشرفت و توسعه کشور بسیار فراتر از آن است که به دستاوردهایی از قبیل مدالهای به دست آمده در مسابقات بینالمللی بسنده کنیم و دستگاه ورزش در جاذبه دوربینها و فلاشها و عکسهای یادگاری متوقف شود.
«کشوری که بخواهد خوب اداره شود و به اهداف خود برسد و نیز جامعهای که بخواهد در دنیا سرافراز بماند و استقلال حقیقی را به دست آورد و در عرصههای نبرد سیاسی، اقتصادی و نظامی پیروز شود نیازمند مردمی سالم، بانشاط و برخوردار از قدرت اراده و تصمیمگیری است که این همه از رهگذر توجه جدی به امر ورزش حاصل میشود». (2)
یکی از تفاوتهای مفهومی ورزش با تربیت بدنی همین است که ورزش در محدوده بدن متوقف نمیشود. هر توان و ظرفیتی در وجود انسان که «قابلیت ورزیدگی» و «رشد» داشته باشد، میتواند موضوع ورزش قرار گیرد(3) و تربیت بدنی نیز منحصر به ورزش قهرمانی و عمومی نیست. هر مهارت بدنی که منجر به افزایش کارآمدی و کسب مهارت جدید و توان استفاده صحیح از تجهیزات فنی و بهبود درروابط کارو به کارگیری روشهای فناورانه و نگرش مثبت به کار و کسب رزق حلال گردد، میتواند در فهرست ماموریتهای تربیت بدنی تعریف شود.
دشمنان استقلال این ملت که از به کارگیری روشهای گوناگون تهدید و فشار، به خاطر مقاومت مردم، طرفی نبستند، اکنون به تحریم اقتصادی روی آوردهاند.
ابلاغ سیاستهای اقتصاد مقاومتی از سوی مقام معظم رهبری، نشانه عزم جدی این ملت برای زانو نزدن در برابر رفتار غیرانسانی ستمگرانی است که برای سلطه بر جهان و غارت ذخایر ملتها به هر اقدامی مبادرت میکنند.
پایداری ملت ایران نه تنها این حربه را ناکارآمد میسازد، بلکه به سایر کشورها و ملتها جسارت و شجاعت مقاومت در برابر تهدید تحریم را، به عنوان یک تجربه هدیه میکند.
اکنون لازم است از همه ظرفیتهای کشور از جمله ورزش برای تحقق سیاستهای ابلاغی یادشده بهرهگیری به عمل آید.
در بند 3 سیاستهای اقتصاد مقاومتی، بر محور قرار دادن رشد بهرهوری با تقویت عوامل تولید و توانمندسازی نیروی کار و به کارگیری ظرفیت و قابلیتهای متنوع در جغرافیای مزیتهای مناطق کشور تاکید شده است.
اگر براساس همین ضرورت «ورزش بهرهوری» تعریف شود، نقش مهمی در بهبود کارآمدی عوامل تولید و توانمندسازی نیروی کار ایفا خواهد کرد. ورزش بهرهوری محدود به عرصه تولید نمیشود و به عرصه خدمات و خوداتکایی و اعتماد به نفس و باورداشت توانمندیها و ظرفیتهای داخلی نیز، تسری مییابد.
در کشورهای مختلف جهان نیروهای مسلح برای افزایش کارآمدی و توان مقاومت سربازان در شرایط دشوار، ورزشهای دفاعی و رزمی تعریف کردهاند.
عوامل آتشنشانی و امدادگران هلالاحمر و نیروهای سایر خدمات فوریتی، ورزشهای مخصوص به مشاغل خود را دارند تا بتوانند در ایفای نقش سازمانی خود، چابکتر، کارآمدتر ، دقیقتر و سریعتر عمل کنند. گاهی یک دقیقه تاخیر منجر به از دست رفتن جان چند انسان میشود. حتما امدادگر «ورزیده» که در کمترین زمان بهترین و بیشترین خدمت را در عملیات نجات ارائه میکند از دیگران مطلوبتر و موثرتر است. موفقیت و کارآمدی در بسیاری از مشاغل از یک نانوا تا بنا و کارگر ساختمان و نقاش، کارگر تاسیسات و باغبان و کشاورز و آهنگر و نجار و تکنیسین و مهندس کارخانههای بزرگ و کوچک صنعتی و تولیدی و... برای انجام درست کارها و بهبود هماهنگی بین هوش و حرکت و دقت و سرعت عمل و بهبود کیفیت تولید یا خدمت، تحت تاثیر میزان «ورزیدگی» است.
ورزیدگی و چگونگی ورزیده شدن از خانواده ورزش است. ولذا انتظار میرود در سیاستگذاریها و برنامهریزیهای وزارت ورزش و جوانان برای این مهم، تدابیر لازم اتخاذ شود.
ورزش هر یک از مشاغل نیازمند استانداردسازی است. این مسئولیت از سوی وزارت ورزش و جوانان میتواند به فدراسیونی که به همین منظور تشکیل میشود تفویض گردد مثلا فدراسیون «ورزش بهرهوری».
با توجه به اینکه در اکثریت قریب به اتفاق دستگاهها و نهادها و مجموعههای صنعتی و تولیدی، برای امر ورزش کارکنان ساختار سازمانی نظیر اداره، اداره کل، مرکز، کانون و... تعریف شده است، فدراسیون ورزش بهرهوری با همکاری بخش ورزش هر یک از سازمانها و نهادهای دولتی و غیردولتی نسبت به استانداردسازی ورزش تخصصی هر یک از مشاغل میتواند اقدام نماید.
ادارات کل ورزش دستگاههای اجرایی و سازمانها و نهادها که نوعا تاکنون کارکردهای خود را به برگزاری چند مسابقه مناسبتی برای کارکنان در برخی رشتههای پرطرفدار مثل فوتبال، والیبال و... و همچنین مدیریت بهرهبرداری از سالنها و امکانات ورزشی دستگاه خودمحدود کرده بودند براساس ضرورتهای فعلی اقتصادی و توسعه کشور،لازم است مسئله ورزش بهرهوری رادر اولویت وظایف خود قرار دهند.
در عرصه اقتصادی، رشد بهرهوری فقط منجر به بهبود و افزایش تولید نمیشود و آثار دیگری از قبیل افزایش انگیزه کاری، بهبود زندگی کاری، رقابت سالم، امنیت شغلی و ارتقای شغلی را نیز در پی خواهد داشت.
برای ایجاد رغبت در جهت شرکت کارکنان و کارگران در دورههای ورزش مهارتی و شغلی، به تناسب رشد کارآمدی آنان، مشوقهایی نیز لازم است تعریف گردد. از دریافت فوقالعاده بهرهوری تا بهرهمندی از بیمههای تکمیلی و طلایی و....
به فعلیت رساندن ظرفیتهای عظیم و کمنظیر و ناشناخته منابع انسانی کشور و تبدیل کار و تلاش به عنوان نمادبالندگی، از عوامل زیرساختی برای انقلاب در عرصه تولید ودستیابی به استقلال اقتصادی است و البته در این زمینه دستگاههای دیگری مثل آموزش و پرورش نیز مسئولیت مهمی برعهده دارند.
یکی از اهداف هشتگانه تعلیم و تربیت مصوب شورای عالی آموزش و پرورش، «تربیت اقتصادی» است که چندان به آن اعتنا نشده است.
موضوع تربیت اقتصادی از دوران کودکی، و زمینهسازی برای فهم و مشارکت فکری و عملی در تولید و مصرف، و درآمد و هزینه خانواده با بهرهگیری از ظروف و محملهای متناسب سن دانشآموزان و بذری که باید در فصل کاشت نهاده شود تا در بزرگسالی، در حوزه بهرهوری و رقابت سالم اقتصادی محصول دهد، در یادداشت دیگری مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
به امید روزی که در جشن مدالآوری استقلال اقتصادی از وزرای محترم آموزش و پرورش و ورزش و جوانان نیز دعوت به عمل آید و آنان نیز مشارکت و تاثیر وزارت خود را در درخشش قهرمانان و مدالآوران این عرصه باور کنند.
با امید به ترسیم چشمانداز جدید از سوی وزارت ورزش و جوانان در 26 مهرماه آغاز هفته ورزش، و از سوی وزارت آموزش و پرورش در 13 آبان آغاز هفته تربیت.
پینوشتها:
1 و2- مقام معظم رهبری 8/1/75
3-مقام معظم رهبری:مسئولان ورزش،باید با یک دیدفلسفی وبااتکاءبه یک منطق قوی،صحیح وحکمت آمیزحرکت کنند.8/1/75
دکتر حمید قنبری در مطلبی با عنوان«وارونگی در بازار پول»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینگونه نوشت:
درحالیکه در بازارهای مالی کلیه بازیگران و از جمله بانکها وظیفه دارند داراییهای واقعی را به داراییهای مالی تبدیل کنند و به این ترتیب موجبات انتقال سریع آن داراییها، کاهش هزینههای معاملات و افزایش کارآیی منابع را فراهم آورند، تفسیر رسمی از بانکداری اسلامی در ایران که روشنترین تجلی آن در قانون عملیات بانکی بدون ربا (مصوب 1362) مشاهده میشود، کارکرد معکوسی برای نظام بانکداری اسلامی در نظر گرفته است که عبارت است از تبدیل داراییهای مالی به داراییهای واقعی. چنین دستور کاری باعث خواهد شد که بانکها و موسسات اعتباری برخلاف جهت طبیعی و متداول بازارهای مالی عمل کنند و عجیب نیست اگر این بانکها انتظارات منطقی و معقول بازارها و سیاستگذاران را برآورده نمیکنند.
وضعیت بانکهای امروز، مانند وضعیت رانندهای است که در جادهای یکطرفه بر خلاف جهت سایر اتومبیلها حرکت میکند. چنین رانندهای نه تنها به مقصد نخواهد رسید و از آن دورتر خواهد شد، بلکه با حوادث و مخاطرات بسیاری نیز روبهرو است که سلامت وی را بهطور جدی تهدید میکند. در این نوشته، تلاش شده است تا دلایل وجود چنین مشکلی در نظام بانکی شرح داده شود.
بشر همواره بهدنبال اطمینان بوده است. آدمی از هنگامی که پا به کره خاکی گذاشته است، با مخاطرات بسیاری روبهرو بوده که تصویر آینده را در نظر وی تار و مبهم میکرده است. یکی از انگیزههای پیشرفت علم و فناوری، تلاش بشر برای مقابله با این نااطمینانی بوده است و این دو تا حدود زیادی نیز توانستهاند قابلیت پیشبینی آینده را به بشر اعطا کنند. اما همواره حوادثی باقی میمانند که انسان نمیتواند در مورد آنها اطمینان کامل داشته باشد. سیل، زلزله، بیماری، جنگ، آتشفشان و از همه بالاتر مرگ، ریسکها و مخاطراتی هستند که علم و فناوری در حل بسیاری از ابعاد و پیامدهای آنها ناتوان است.
بازارهای مالی، بزرگترین دستاورد بشر برای مدیریت ریسکهای پیش رو هستند. کارکرد حقوق مالی نیز باوجود پیچیدگیهای تکنیکی آن، ساده است. تبدیل تمامی ریسکهای بشر به ریسک اعتباری و آنگاه، اندازهگیری و مبادله آن در مقابل عوض مشخص. میتوان با ارائه مثالهایی این کارکرد را توضیح داد. ممکن است اتومبیل کسی در اثر یک تصادف آسیب ببیند. البته میتوان جلوی تصادف را با رعایت مقررات عبور و مرور، ساخت راههای ایمنتر و ارتقای کیفیت خودروها گرفت؛ اما این اقدامات، هیچگاه نتیجه قطعی نخواهد داشت و اطمینان کامل از عدم بروز حادثه ایجاد نخواهد کرد. ریسک تصادف، همیشه وجود دارد. بیمه برای مدیریت این ریسک راهحلی ارائه میدهد که تکنولوژی از ارائه آن ناتوان است. ریسک تصادف اتومبیل و خسارات ناشی از آن، بر اساس عوامل و فرمولهای مختلفی سنجیده و ارزیابی میشود و آنگاه شرکت بیمه، ریسک دارنده اتومبیل را تقبل میکند. به این ترتیب، ریسک تصادف به ریسک اعتباری مبدل میشود. اکنون یک ریسک اعتباری بهوجود میآید که عبارت است از ریسک اینکه شرکت بیمه ورشکسته شود و نتواند به تعهدات خود در مقابل بیمهگذار عمل کند. این ریسک به نوبه خود قابل معامله است. ریسک اعتباری؛ یعنی اینکه یک بدهکار، نتواند بدهی خود را بپردازد. جایگاه ریسک اعتباری در حقوق مالی، شبیه به جایگاه پول در اقتصاد است. در اقتصاد، همه کالاها و خدمات با پول ارزیابی و با آن سنجیده میشوند. به سختی میتوان مفهومی را در اقتصاد پیدا کرد که اهمیت آن به اندازه مفهوم پول باشد. درست به همین سان، به سختی میتوان مفهومی را در بازارهای مالی یافت که به اندازه ریسک اعتباری اهمیت داشته باشد.
ریسک اعتباری و تبدیل همه ریسکها به آن، سنگ بنای حقوق مالی است. کلیه بازارهای مالی با ریسک اعتباری معنا پیدا میکنند و اساسا «دارایی مالی» تعبیر دیگری از ریسک اعتباری است. دارایی مالی به زبان بسیار ساده عبارت است از طلب و طلب نیز چیزی نیست جز یک ریسک؛ یعنی همان ریسک عدم پرداخت. ارزش طلب، در تناسب با ریسک عدم پرداخت آن مشخص میشود. هر چقدر ریسک عدم پرداخت کمتر باشد، ارزش طلب (یا همان دارایی مالی) بیشتر میشود. عواملی همچون وثیقه، بیمه، ضامن و نظایر آن، جملگی نقش کاستن از ریسک اعتباری و بالا بردن ارزش دارایی مالی را دارند؛ هر چند خود نیز در تحلیل نهایی از یکسری ریسکهای اعتباری تشکیل میشوند. ریسک اعتباری، عنصر بنیادین و جوهر فردی است که کل منظومه حقوق مالی از آن ساخته میشود.
بانکداری نیز از این قاعده مستثنا نیست. سپردهگذاری نزد بانک، چیزی نیست جز ایجاد یک ریسک اعتباری و آن هم عبارت است از اینکه بانک، در سررسید یا عندالمطالبه قادر یا مایل به بازپرداخت سپرده نباشد. (نگارنده پیش از این نوشته است که خود پول نیز در تحلیل نهایی، چیزی جز بدهی دولت به دارندگان نمادهای آن – اسکناس و مسکوک- و نوعی ریسک اعتباری نیست). سپردهگذاری که چنین ریسکی را متحمل میشود، حق دارد که عوضی را در مقابل پذیرش این ریسک مطالبه کند و این چیزی جز سود سپرده نیست. درست همانطور که بیمهگر در مقابل ریسکی که میپذیرد مبلغی تحت عنوان حق بیمه دریافت میکند، سپردهگذار نیز مبلغ مشابهی را تحتعنوان سود مطالبه میکند. سخنی به گزاف نگفتهایم اگر بگوییم بازارهای مالی بزرگترین دستاورد بشر برای مدیریت آینده نامطمئن پیشرو هستند. در این بازارها تقریبا همه چیز به ریسک اعتباری تبدیل میشوند و حقوق مالی مکانیزمهایی را برای ایجاد، انتقال و زوال ریسکهای اعتباری فراهم میکند.
میتوان گفت انقلابی که حقوق مالی در اقتصاد ایجاد کرده است، شبیه به انقلابی است که ارتباطات الکترونیکی در پیامرسانی و تبادل اطلاعات ایجاد کرده است. پیش از آنکه ارتباطات الکترونیکی بهوجود آید، مبادله پیام نیازمند نوشتن نامه و انتقال آن به طور فیزیکی از مکانی به مکان دیگر بود و مخاطرات فراوان و هزینههای بسیاری در مسیر این انتقال وجود داشت. ارتباطات الکترونیکی از طریق تلگراف و تلفن و ...، با تبدیل پیامهای نوشتاری به داده پیامهای الکترونیکی، انتقال آنها را بسیار آسانتر و مطمئنتر کرده است. به همین نحو انتقال داراییهای واقعی دشواریهای بسیاری دارد و هزینههای معاملاتی زیادی را به طرفین تحمیل میکند. حال آنکه انتقال داراییهای مالی به صورت بسیار ساده و کم هزینه و بهنحو استاندارد صورت میگیرد و دشواریها و فسادهای احتمالی نقل و انتقال داراییهای واقعی در آن یا وجود ندارد یا بسیار اندک است. اگر قرار بود سپردهگذار با دریافتکننده تسهیلات شریک شود و به این ترتیب، یک مال مشاع ایجاد شود، هزاران دردسر و زحمت از این دارایی مشترک ایجاد میشد. نظام بانکی بهعنوان واسطهای در این میان قرار گرفته است تا به جای یک دارایی واقعی مشترک، دو دارایی مالی ایجاد شوند (یکی طلب سپردهگذار از بانک و دیگری طلب بانک از تسهیلات گیرنده) و به این ترتیب، مشکلات ناشی از وجود مال مشاع و اختلافات احتمالی که میان شرکا ایجاد خواهد شد زمینه بروز و ظهور پیدا نکنند.
تا اینجا مشکل خاصی وجود ندارد، اما مساله از آنجا آغاز میشود که قانون به بانک دستور میدهد در پروژهای که تسهیلات برای آن گرفته شده است، با مشتری شریک شود (عقد مشارکت مدنی) و پوشیده نیست که حاصل مشارکت مدنی، ایجاد مال مشاع است. یعنی در رویکردی استثنایی و خلاف کارکرد بازارهای مالی، به بانک که یک بازیگر اصلی این بازار است، دستور داده میشود که یک دارایی مالی (سپرده) را به دارایی واقعی (مال مشاع) تبدیل کند. این همان چیزی است که میتوان آن را حرکت خلاف جهت در جاده یک طرفه نامید. این یعنی بازگشت به عقب. یعنی بالا بردن هزینههای معامله که بازارهای مالی برای کاستن از آنها ایجاد شدهاند؛ یعنی از میان بردن ریسک اعتباری و تبدیل آن به ریسکهای اقتصاد واقعی و در نهایت؛ یعنی از میان برداشتن حالت استاندارد، کندی فرآیند تبادل منابع و کاستن از کارآیی بازار مالی. در چنین حالتی، اختلافات میان شرکا، لزوم اذن تمامی شرکا برای تصرف در مال مشاع، مسائل مربوط به افراز و تقسیم و بسیاری مسائل دیگری که در بازار داراییهای واقعی وجود دارند مجددا و این بار در قالب رابطه میان بانک و تسهیلات گیرنده قابل طرح خواهند بود. جالب اینجاست که قانون فوقالذکر به همین حد نیز قناعت نمیکند و با تفسیر رابطه میان بانک و سپردهگذار در قالب عقد وکالت، تلاش میکند تا وجود رابطه داین و مدیون – یا رابطه اعتباری – را در اینجا نیز انکار کند.
رضایتبخش نبودن وضعیت نظام بانکی کشور که در جنبههای مختلفی نظیر مطالبات معوق، انحراف تسهیلات از مصرف مورد نظر آنها، صوری بودن بسیاری از عقود و مانند اینها کاستیهای خود را نشان داده و باعث شده است که کمتر کسی یارای دفاع از وضعیت موجود را داشته باشد و همچنین ناکارآمد بودن نسخههایی که تا کنون برای اصلاح این نظام ارائه شدهاند، میتواند این دیدگاه را تقویت کند که مشکل اساسی، نه صرفا در عملکرد سوء برخی کارکنان و مقامات این نظام، بلکه در ساختارهای نادرست و توقعات نامتناسبی است که از آن وجود دارد و از این راننده در جاده نمیتوان انتظار داشت که به موقع و به سلامت به مقصد برسد.
«راه را بر تحریفگران ببندید»عنوانی است برای مطلبی که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید است:
سرگرم شدن دولتمردان، فعالان سیاسی و حتی اصحاب فرهنگ و رسانه کشور به منازعات سیاسی، عوارض خطرناکی دارد که هر روز یکی از آنها ظاهر میشود و متأسفانه این زنگ خطرها تأثیری در فاصله گرفتن از منازعات و تلاش برای جلوگیری از خسرانهای پیاپی ندارد.
یکی از این عوارض خطرناک، تلاش افراد و جریانهای مغرض و یا وابسته به بیگانگان برای تحریف تاریخ کشور است. این اقدام از آنجا که میتواند نسل جدید را تحت تأثیر قرار دهد و اذهان آنها را نسبت به واقعیتهای تاریخ ایران و به ویژه انقلاب اسلامی بدبین کند، بسیار خطرناک است. مسئولان و فعالان سیاسی و فرهنگی ما متأسفانه وقت و امکانات و نیروهای خود را صرف بگومگوهای بیحاصل روزمره و همدیگر را زیر سؤال بردن میکنند و درست از همین فرصت مناسب که زمینه خوبی برای افشاندن بذرهای تخریب و تحریف و بدبینی نسبت به اسلام و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در ذهن نسل جوان و نسلهای آینده فراهم میشود، بدخواهان و تحریفگران، حداکثر بهرهبرداری را برای پیشبرد اهداف شوم خود به عمل میآورند.
اخیراً به مناسبت 11 مهر، سالروز تولد آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری، یکی از افراد پرسرو صدا که در عرصه "پرگوئی" گوی سبقت را از دیگران ربوده و خود را در تمام زمینهها صاحب نظر میداند، در صفحه فیس بوک خود مصاحبهای را با خود منتشر کرده که هر چند به ظاهر میان او و یک خبرنگار صورت گرفته است ولی از آنجا که در این متن هیچ اشارهای به نشریه یا خبرگزاری و یا سایتی که این خبرنگار فرضی با آن مرتبط باشد نشده، به نظر میرسد مصاحبه شونده همان مصاحبه کننده است تا راحتتر بتواند سؤالات را جهتدار مطرح کند و مطلب را به طرفی سوق دهد که مورد نظر است.
این شخص در این باصطلاح مصاحبه، دروغهای بزرگی را به آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری نسبت میدهد که حمایت وی از محمدعلی شاه قاجار، شاه را سلطان اسلام دانستن و قبول نداشتن مجلس قانونگذاری از جمله آنهاست. او مرحوم شیخ فضلالله نوری را متهم میکند که معتقد بود ما نیاز به قوانین نداریم زیرا قانون شرع کافی است و وضع قوانین دیگر به معنای انکار نبوت است.
در این مقاله، بر آن نیستیم که بگوئیم کسی حق ندارد نظر خود را درباره آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری یا هر موضوع دیگری بگوید یا بنویسد. این قبیل گفتارها و نوشتارها از زمان مشروطه تاکنون فراوان بوده و هست و خواهد بود و کتابهای متعددی که در دوران سلسله منحط پهلوی با خط دهی انگلستان و بودجهای که سفارت انگلیس در تهران در اختیار قلم به دستان وابسته میگذاشت برای تحریف تاریخ مشروطه و سرپوش گذاشتن بر خیانتهای انگلیس به نهضت مشروطیت ایران نوشته و منتشر شدهاند فراوان است و طبعاً این جریان انحرافی همچنان فعال است و در آینده نیز فعال خواهد بود. حرف ما اینست که در برابر این قبیل دروغپراکنیها و تحریفهای آشکار باید زبانها و قلمهای امین و مسلط بر تاریخ ایران، واقعیتها را بگویند و بنویسند تا اولاً نسل جوان و نسلهای آینده از تحریفها آگاه شوند و از آنچه در تاریخ رخ داده است مطلع باشند و ثانیاً چهره تحریفگران را بشناسند و فریب دروغهای آنان را نخورند.
از عجایب این قبیل تحریفها اینست که تحریفگران، خود را ملزم نمیدانند برای ادعاهای بزرگ خود مدرک و سند ارائه دهند. همین فرد مورد اشاره، در باصطلاح مصاحبه خود برای هیچیک از ادعاهای مهمی که علیه آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری مطرح کرده حتی یک سند هم نیاورده است! لابد تصور او از نسل جوان اینست که چون اذهان جوانان از گذشته تاریخ به ویژه نهضت یکصد سال قبل مشروطیت خالی است، او به عنوان یک صاحب نظر سیاسی میتواند این اذهان خالی را هر طور که بخواهد پر کند و افکار جوانان را به هر طرف که بخواهد ببرد. این، تصور چندان نادرستی هم نیست، زیرا امروزه جوانان حال و حوصله مراجعه به کتابهای تاریخی را ندارند و اکثر قریب به اتفاق آنها با رسانههای مجازی سروکار دارند و طبعاً کسانی که حرفهای خود را از این رسانهها منتشر کنند میتوانند هر طور که بخواهند افکار آنان را شکل بدهند. درست به همین دلیل است که علاقمندان به انقلاب اسلامی برای صیانت از واقعیتهای تاریخ ایران و سابقه درخشان نهضت اسلامی باید از رسانههای مجازی نیز حداکثر بهرهبرداری را به عمل آورند تا بتوانند با این قبیل تحریفات مقابله کنند.
برخلاف ادعای فرد مورد اشاره، آیتالله شیخ فضلالله نوری از سران مشروطه بود و حتی در میان علمای تهران که رهبری نهضت مشروطیت را برعهده داشتند، شیخ در رأس قرار داشت. پس از آنکه انگلیس برای تدوین قانون اساسی مشروطیت وارد صحنه شد و به کمک ایادی خود درصدد برآمد قانون اساسی را در مسیر غرب قرار دهد تا از اسلام فاصله بگیرد، شیخ شعار "مشروطه مشروعه" را مطرح کرد و گفت باید در قانون اساسی ما تصریح شود که قوانین کشور برخلاف مقررات و احکام اسلامی نباشند. او نه تنها با مجلس قانونگذاری مخالف نبود و طرفدار سلطنت نیز نبود، بلکه با رهبری نهضت مشروطیت درصدد سلب اختیارات از شاه و دادن آن به نمایندگان ملت بود. این اقدامات، با منافع انگلیس در تضاد بود، زیرا دولت انگلیس میخواست اراده مردم در اداره کشور ایران نقش نداشته باشد تا دولتمردان انگلیسی بتوانند مهرههای خود را به قدرت برسانند و هر وقت خواستند آنها را برکنار کنند، همان کاری که با احمد شاه قاجار و رضاخان پهلوی کردند. سفارت انگلیس چون آیت االله شیخ فضلالله نوری را جدیترین مانع بر سر راه اهداف خود میدانست، ابتدا درصدد جذب او بر آمد ولی هنگامی که او حاضر به پذیرش پیشنهادات سفارت انگلیس در تهران نشد و با صراحت اعلام کرد مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سر در بیاورد قبول ندارد، دولت انگلیس مصمم شد به کمک ایادی خود او را متهم به طرفداری از شاه و سلطنت کند و بعد از ترور شخصیت، او را از سر راه خود بردارد و همین کار را هم کرد. انگلیس با استفاده از جهل مردم آن زمان توانست این نقشه را با مهارت پیاده کند تا آنجا که حتی عدهای از مردم متدین اما بیخبر، از بهدار آویخته شدن شیخ شادمانی کردند هر چند با گذشت کمتر از دو هفته از واقعیتهای پشت پرده با خبر شدند و اظهار پشیمانی کردند که البته دیگر سودی نداشت.
دولت انگلیس حتی به از میان برداشتن آیتالله شیخ فضلالله نوری نیز اکتفا نکرد و برای آنکه بر خیانت خود به مشروطیت و ملت ایران سرپوش بگذارد، بودجه هنگفتی برای تحریف تاریخ مشروطیت اختصاص داد و تلاش کرد اتهاماتی به شیخ وارد کند که چهره او در تاریخ مخدوش بماند، همان اتهاماتی که مدام توسط غرب زدهها یا بیخبران تکرار میشود و آنچه این روزها توسط فرد "پرگو"ی مورد نظر این مقاله مطرح شده نیز از جمله آنهاست. به همین دلیل است که تأکید میکنیم مسئولان و فعالان سیاسی و فرهنگی ما باید منازعات را کنار بگذارند و امکانات، وقت و نیروها را صرف آگاهیبخشی به نسل جوان و آشنا ساختن نسلهای آینده با تاریخ کشور و واقعیتهای تاریخی کنند تا راه بر تحریفگران بسته شود.
مطلبی که مهدی مال میر در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری با عنوان«دُمل چرکین داعش» به چاپ رساند به شرح زیر است:
خبر برافراشته شدن پرچم گروه موسوم به دولت اسلامی بر فراز منطقه شرقی کوبانی از آن دست خبرهایی است که قلب هرانسانی را مچاله و روان هر بینندهای را تیره میسازد. پس از چند هفته نبرد پر کش وقوس ومبارزه جانانه مدافعان شهر،داعشیان به یمن برخورداری از سلاحهای پیشرفتهتر والبته حد بالای درنده خویی توانستند به شرق شهر کوبانی راه یابند وبا این وصف روشن نیست که با ورود جمعی از بدترین زبالههای انسانی به کوبانی چه سرنوشتی در انتظار ساکنان شهر وکودکان وسالمندان نشسته است! این که کدام کشورها منافعشان به حیات وقدرت گیری داعشیان گره خورده است نکته ایست که دیر یازود برای همگان مشخص خواهد شداما آنچه در این چند ماهه در رفتار وکردار داعشیان بیش از همه نظر گیر است ویژگی یا خصلت «آناکرونیسم» یا نابهنگامی این گروه جنایتکار است. تاریخ بشر را به یک تعبیر با خون نیز نوشته اند وبه راستی در این هیچ اغراق نیست.به عبارت دیگر هیچ فصلی از زندگی انسان بر روی اختر زمین ورق نخورده که در آن خبری از کشتار و ویرانی و آوارگی نبوده باشد. اما این همه ماجرا نیست.تاریخ نشان داده که (اگر از چند استثنا بگذریم) هرچه بر دایره دانش و تجربه آدمی افزودهتر شد گرچه سلاحها کشندهتر شد اما جنگها نیز (تا حد ممکن) رنگ وبوی انسانی تری به خود گرفت. قوانین مربوط به اسرای جنگی، زخمیها و غیر نظامیان و... گواه این مدعا است . داعشیان اما با نمایش دل به هَمزنی که از وحشیگری و رذالت دادند از همان آغاز بر روی خصلت (نابهنگامی) خود تاکید گذاشتهاند. اوباشی که بیلرزه دستی، سر میبرند وبا آسودگی یک یقین علمی، گروه گروه انسان را به گناه ناکرده روانه دیار عدم و بیابانهای بیآب وعلف میسازند، در جهان امروز با تمام کاستیها واین پا آن پا کردنهای کشورهای متمدنش،دیر یا زود قربانی خصلت نابهنگام خود خواهند شد. داعشیان برای جهانی که - گرچه افتان وخیزان - سیر ناگزیرش را به سوی حقوق بشر پیش میگیرد اندکی دیر آمده اند وچندان دور نیست که در دریای خون ورنجی که در عراق وسوریه و حالا کوبانی به راه انداخته اند غرق خواهند شد. داعش بی شک دمل چرکین روزگار ما است.دملی که اگر چه از بسیاری از لاف وگزافهای حقوق بشری پرده برداشت اما به راستی از این نیز هیچ گریزی نیست که نشان داد خاورمیانه پرورشگاه بینظیری برای بذر خشونت طلبی وافراطی گری ونارواداری است. خاورمیانهای که با سرمایه طبیعی وانسانی اش میتوانست نگین قاره وحتی فراتر از آن باشد، به سبب جهالتها، افراطی گریها وشکست دموکراسی در آن حالا بیشتر ساکنانش میتوانند از این سرافکنده باشند که در یکی از ناشاد ترین نقاط جهان به سر میبرند! میتوان نوک پیکان انتقاد را به سوی خام دستی بُهت آور و دلشکن کشورهای مدعی حقوق بشر نشانه رفت اما این همه برگ انجیری است که به راستی عُریانی جهل وتعصب واستبدادی را که گویی همزاد این نقطه از جهان شده است نمیپوشاند! مردمی که سالهاست در گنداب جهالت و تعصبات قومی وقبیله ای وفساد اداری ومالی غوطههای جانانه میزنند بیش از هر چیز میباید خود را سرزنش کنند که پس از دیدن تجربههایی به بهای آوارگی واز دست دادن خانه وعزیزان هنوز مرزهای قومی وقبیلهای ونژادی وعقیدتی حرف نخست را در زندگی روزانه آنها میزند. ودرد آور اینجاست که گویی نظاره کردن این همه رنج و بیخانمانی و شیونهای هر روزه هنوز هم بسنده نیست! و مگر نه اینکه نهنگانی که فوج فوج به ساحل میزنند نمیبینند که جز مرگ و نیستی چیز دیگری در انتظارشان نیست؟!