تصميم ترکيه براي حمله به داعش با توجه به نبود تغييري محسوس در معادلات منطقه، ممکن است از دريافت تضمين هاي امنيتي از آمريکا يا ترس از پيشروي داعش در بخش هاي مرزي ناشي شده باشد. مجلس ترکيه به دولت اجازه داد در نبرد عليه داعش در عراق و سوريه وارد عمل شود. اين اقدام مجلس پاياني بود بر هفته ها بحث و گفتگو درباره حضور ترکيه در ائتلاف بين المللي عليه داعش.از زمان آغاز شکل گيري آنچه آمريکا آن را ائتلاف منطقه اي و بين المللي عليه گروه تروريستي- تکفيري داعش مي خواند، بحث هاي زيادي درباره حضور ترکيه در اين ائتلاف شکل گرفت.
از همان آغاز ترکيه از ترديدهاي خود درباره حضور در چنين ائتلافي صحبت مي کرد و حتي با وجود اينکه در نشست جده عربستان حضور داشت، اما بيانيه پاياني آن را امضا نکرد تا نشان دهد هنوز براي همکاري با ائتلاف آماده نيست.
در پي مخالفت ترکيه از حضور در ائتلاف عليه داعش، «چاک هيگل» وزير دفاع آمريکا و «جان کري» وزير امورخارجه اين کشور، به ترکيه سفر کردند تا مقام هاي ترک را براي شرکت در اين ائتلاف ترغيب کنند،اما موضع گيري هاي رجب طيب اردوغان،رئيس جمهوري ترکيه، همچنان از مخالفت اين کشور با حضور در ائتلاف نشان داشت. ترک ها هرگونه شرکت در اين ائتلاف را به معناي بازي با زندگي 46 ديپلمات خود مي دانستند که در موصل در گروگان داعش بودند.
اين، دليل قانع کننده اي براي شرکت نکردن ترکيه در ائتلاف بود، اما آزادي يکباره ديپلمات هاي ترک از دست داعش اين پرسش را ايجاد کرد که چرا اين گروه تروريستي در شرايطي که حملات هوايي نيروهاي ائتلاف به رهبري آمريکا آغاز شده است، گروگان هاي ترک را آزاد کرد؟ و اينکه آيا ترکيه از اين پس در حمله به داعش با نيروهاي ائتلاف همراهي خواهد کرد؟
دلايل مخالفت ترکيه
تحليلگران افزون بر موضوع 46 ديپلمات در گروگان داعش، دلايل ديگري را نيز براي شرکت نکردن آنکارا در ائتلاف در آغاز درگيري ها مطرح کردند که در زير به مهمترين آنها اشاره مي شود:
- به گفته تحليلگران، يکي از دلايل مخالفت ترکيه براي شرکت در مبارزه بين المللي عليه داعش را مي توان در رقابت هاي منطقه اي اين کشور با عربستان سعودي ديد. بر اين پايه، از نگاه دولتمردان ترک هر گونه مبارزه عليه داعش در شرايط کنوني با محوريت منطقه اي عربستان خواهد بود و شرکت ترکيه در چنين ائتلافي به معناي مشروعيت دادن به اقدام هاي عربستان در جهان اسلام است.
- دليل ديگر را بايد در سياست هاي ترکيه در قبال سوريه و عراق جست. ترکيه همچنان سياست سرنگوني بشار اسد، رئيس جمهوري سوريه، را پيگيري مي کند و تلاش دارد از داعش به عنوان ابزاري براي تضعيف هرچه بيشتر دولت اسد بهره ببرد. بر پايه اين تحليل، از ديدگاه دولتمردان ترک سرنگوني کامل داعش در عراق نيز با سياست هاي ترکيه در تضاد قرار دارد؛ چرا که نابودي داعش در عراق خلاء قدرتي را ايجاد مي کند که توسط گروههاي شيعي پر خواهد شد.
همچنين، مقام هاي ترک از برگ برنده روابط تجاري- اقتصادي با اقليم کردستان عراق براي تاثيرگذاري بر معادلات قدرت منطقه اي و نيز تسهيل گفتگوها با گروه هاي کرد داخلي بهره ميبردند، بنابراين سياست مماشات در قبال تحولات عراق را پيگيري کردند.
- دليل ديگري که براي شرکت نکردن ترکيه در ائتلاف مطرح مي شود، ترس از برانگيختگي روسيه است. بر پايه اين تحليل، ترکيه پس از ديدن تحولات اوکراين و پيوست شبه جزيره «کريمه» به خاک روسيه، از واکنش مسکو در قبال همکاري با هرگونه ائتلاف به رهبري واشنگتن ترسيده است.
پيوست کريمه به خاک روسيه افزايش دامنه تسلط نظامي مسکو در آبهاي نزديک ترکيه در درياي سياه و کاهش قدرت اهرم هاي بازدارنده و ديپلماتيک موجود ميان دو کشور در برخي موضوعهاي مشترک را باعث شد که يکي از آنها ايجاد منطقه انحصاري تجاري در درياي سياه است؛ جايي که برخي شرکت هاي نفتي غربي در سواحل شمالي ترکيه عمليات اکتشاف انجام مي دهند.
ترس ترکيه از اين است که اگر پايگاه هوايي «اينجرليک» را در اختيار نيروهاي ائتلاف قرار دهد، مقام هاي روس اين اقدام را به منزله مقدمه اي براي رويارويي بيشتر با کشور خود تعبير کنند.
تغيير نظر ترکيه درباره همکاري با ائتلاف
در فاصله کوتاهي پس از آزادي گروگان ها، اردوغان اعلام کرد ترکيه از هر اقدامي عليه داعش پشتيباني مي کند و حاضر است در صورت اجازه مجلس، در نبرد با داعش شرکت کند.مجلس نيز دهم مهرماه طرحي را که اردوغان براي شرکت در ائتلاف بين المللي عليه داعش ارائه کرده بود، به تصويب رساند و موجي از پرسش ها را درباره اقدامهاي احتمالي ترکيه در قبال اين گروه تروريستي در عراق و سوريه در ذهن تحليلگران ايجاد کرد. مقام هاي ترک اعلام کردند نيروهاي ائتلاف نيز مي توانند از پايگاه هاي ترکيه براي حمله به داعش استفاده کنند.
با نگاهي به تحولات خاورميانه مي توان گفت که تغيير محسوسي در معادلات منطقه اي رخ نداده است و ترکيه همچنان بايد محاسبات پيشين را در نظر داشته باشد؛ تنش ميان ترکيه و عربستان همچنان به قوت خود باقي است، روابط پر تنش روسيه و آمريکا ادامه دارد و همچنان مسکو با تشکيل ائتلافي به رهبري واشنگتن مخالف است.
پس چه تغييري رخ داده است که ترک ها با وجود مخالفت سرسختانه پيشين براي شرکت در ائتلاف عليه داعش، اکنون حتي از حمله زميني به مواضع اين گروه تروريستي در عراق و سوريه سخن مي گويند؟
مي توان در اين زمينه احتمال هاي بسياري را در نظر گرفت.
ممکن است آمريکا در قبال پذيرش سياستهاي منطقه اي خود تضمين هاي امنيتي لازم را به ترکيه داده و پذيرفته باشد نقش آنکارا در معادلات منطقه اي را پررنگ تر کند.
همچنين شايد پيشروي سريع نيروهاي داعش در منطقه «کوباني» در مرز ترکيه و سوريه، ترس از حمله اين گروه تروريستي را در ذهن مقام هاي ترک واقعي تر از هر زمان ديگري جلوه داده است. به هر روي، به دليل پيچيدگي هاي اوضاع منطقه و گره خوردن بسياري از مسائل داخلي، منطقه اي و بين المللي به يکديگر، نمي توان به روشني در اين زمينه گمانه زني کرد.
آيا سوريه به ويتنام اوباما تبديل ميشود؟
«ليندون بي. جانسون»، رئيس جمهوري اسبق آمريکا سالها پيش اجازه بمباراني راهبردي عليه اهدافي در ويتنام شمالي را صادر کرد که منجر به تشديد درگيري در جنوب شرق آسيا و متعاقبا استقرار نيروهاي زميني آمريکا شد. ماه گذشته ميلادي باراک اوباما نيز دستور به گسترش بمباران راهبردي عليه شبه نظاميان داعش در خاورميانه و تشديد حملات عليه اين گروه فراتر از مرز عراق در داخل خاک سوريه را داد. اکنون اين سوال مطرح است که آيا سوريه تبديل به ويتنام اوباما ميشود؟
فردريک لاجوال و گوردون ام. گلدشتاين، دو نويسنده مشهور آمريکايي در زمينه وقايع سياسي اين کشور در تحليلي در روزنامه نيويورک تايمز آمريکا، کمپين اخير مربوط به بمباران هوايي آمريکا عليه داعش در سوريه و عراق را با بمباران ويتنام توسط آمريکا در سالهاي دهه 1960 مقايسه کردهاند.اين دو در تحليل خود مينويسند: آيا اوباما مجددا تاريخ را تکرار ميکند و سربازان نيروي زميني آمريکا را متعهد به يک جنگ محکوم به شکست ديگر ميکند؟ بسياري از تحليلگران چنين اعتقادي دارند و مقامات بلندپايه آمريکا نيز چنين تقاضايي ميکنند، اما رئيس جمهوري آمريکا نسبت به اينکه نيروهاي آمريکايي در چنين جنگي چه دستاوردي ميتوانند داشته باشند اظهار ترديد ميکند و در مقابل تقاضاهاي جنگطلبان در داخل و خارج از دولتش که خواهان دخالت عميقتر در اين جنگ هستند مقاومت کرده است.
حاميان اوباما ميگويند که وي يک واقعگراي غم انگيز است که درس تاريخ را ياد گرفته است: قدرت نظامي آمريکا صرف نظر از اينکه به لحاظ نسبي چقدر بزرگ است در نهايت تاثير محدودي در جنگهايي که ريشه سياسي يا ايدئولوژيک دارند خواهد داشت. اين يک استدلال قدرتمند و سنجيده است که تاريخچه مداخله آمريکا در ويتنام آن را تصديق ميکند. اما اين تاريخ در عين حال نشان ميدهد که نگرش و ارزيابي تحليلي رئيس جمهوري آمريکا هرچقدر هم که به طرز غمانگيزي واقعگرايانه باشد لزوما پادزهري براي يک اقدام نظامي نسنجيده نيست. مداخله خارجي منطق خاص خود را دارد!
امروزه ما ليندون بي. جانسون را فردي ميدانيم که به طرزي تزلزل ناپذير متعهد به پيروزي در ويتنام بود،اما دست کم وي در ابتداي کار آن نوع بدبيني مشابه اوباما را داشت. او و مشاورانش ميدانستند که در تلاش براي سرکوب شورش در ويتنام جنوبي با چالش عظيمي روبرو هستند.
وي زماني در اوايل مارس 1965 در محفلي خصوصي گفته بود: انسان تا زماني که ميتواند در انتهاي جاده روشنايي روز را ببيند قادر به جنگيدن است. اما در ويتنام روشنايي روز وجود ندارد.
جانسون همچنين ميدانست که رهبران دموکرات مجلس سنا نگرانيهاي مشترکي با وي دارند و در عين حال دولتهاي همپيمان اصلي آمريکا نسبت به تشديد جنگ در ويتنام هشدار داده و حامي راه حل سياسي بودند.
رئيس جمهور اسبق آمريکا حتي يک بار به خود اجازه داد تا بپرسد: آيا نتيجه جنگ در ويتنام واقعا براي آمريکا و امنيت کشورهاي غربي مهم است؟ جانسون در سال 1964 به طرزي نااميدکننده به رغم مطرح کردن طرحهايي براي گسترش مداخله آمريکا در ويتنام پرسيد: ويتنام چه ارزشي براي من دارد؟ ارزش ويتنام براي کشور ما چيست؟
در زمانهاي ديگري جانسون توانست در زمينه اهميت ژئوپولتيک جنگ ويتنام استدلال کند.
او با مهارت ميتوانست تحليل درباره ويتنام را با نيازهاي خود در همان لحظه تطبيق دهد،اما در اسناد داخلي مربوط به دولت آمريکا براي سالهاي 1964 و 1965 تصوير کلي اين است که رئيس جمهوري آمريکا عميقا نسبت به پيروزي در جنگ ويتنام به رغم تشديد جنگ در ابعاد گسترده، ترديد دارد و هنوز اطميناني درخصوص اينکه آيا چنين جنگي لازم است، ندارد. بنابراين چرا جانسون درخصوص جنگ ويتنام دل به دريا زد؟ بخشي از اين مساله به اين خاطر بود که جانسون در تله افتاد و فريب خورد. وي صرفا فريب 15 سال افزايش مداوم مداخله آمريکا در منطقه هندوچين را نخورد،بلکه مهم تر از آن وي فريب لفاظيهاي آتشين خود و مشاورانش در زمينه توصيف منافع موجود در ويتنام و همچنين ابراز اطمينان نسبت به پيروزي در اين جنگ را خورد.
به عبارت ديگر او جنبه شخصي به جنگ ويتنام داد و پس از آن هرگونه انتقاد درخصوص پيشرفت در اين جنگ را حملهاي به شخص خود تلقي ميکرد. اين موجب شد که قابليت وي براي داشتن نگرشي عيني نسبت به جنگ ويتنام به خطر بيفتد. ما هم نتايج اين رويکرد را ميدانيم. در همان هفتهاي که جانسون تاييد کرد در جنگ ويتنام روشنايي روز را نميبيند عمليات موسوم به «تندر غلتان» را به راه انداخت. اين عمليات يک بمباران پايدار و بيوقفه عليه ويتنام شمالي بود.
وي در همان هفته همچنين نخستين بخش از سربازان نيروي زميني آمريکا را به منطقه ويتنام گسيل کرد و تا پايان سال 1965 نزديک به 180 هزار سرباز آمريکايي در ويتنام جنوبي مستقر بودند و نهايتا اين عدد به نيم ميليون نفر رسيد. تصور اين مساله سخت است که اوباما دستور به افزايش شمار سربازان زميني آمريکا در عراق يا سوريه به سبک جانسون را دهد.
شرايط موجود در دو ميدان جنگ مشابه نيستند و اوباما نقش آمريکا و همچنين وضع جهان را به نسبت جانسون به طرزي متفاوت ميبيند. در مجموع اوباما تمايل چنداني به شخصي کردن آزمونهاي سياست خارجي ندارد و تهديد مربوط به ديدگاههاي متنوع در ميان مشاورانش کمتر از همين تهديد عليه جانسون است. در اين زمينه اوباما به لحاظ رويکرد و حساسيت بسيار به جان. اف. کندي، رئيس جمهوري ديگر دوران جنگ ويتنام در آمريکا نزديک است.
وي مصرانه پيشنهادهاي دستياران غيرنظامي و رهبران نظامي براي فرستادن نيروهاي زميني به ويتنام را رد کرد اما در عين حال به طرزي چشمگير مداخله آمريکا در اين جنگ در زمان هزار روز رياست جمهوري خود را گسترش داد و گزينههاي پيش روي جانشينش را پيچيده کرد. اينکه آيا اوباما چنين رويکردي در پيش بگيرد يا چنين تلاشي انجام دهد سوالي بيپاسخ است.
اما در حال حاضر مساله مربوط به بيوگرافي نيست بلکه مربوط به ناتواني يک رئيس جمهوري در کنترل مسير وقايع به مجرد متعهد شدن به مداخله نظامي است. جنگ مسيري متعلق به خود دارد. بخش عمده اقدامات مهم جانسون در خصوص تشديد جنگ در ويتنام در پاسخ به موانعي غيرقابل پيشبيني و شکستها و ناتوانيها بودند. دليلي وجود ندارد که چنين ديناميکي در سال 2014 خود را تکرار نکند. يک منطق سياسي نيز وجود دارد. در آن زمان نيز همچون زمان حال حاضر رئيس جمهوري آمريکا با فشارهاي بي وقفه محافل گوناگون به منظور مداخله بيشتر و تشديد جنگ روبه رو بود. در آن زمان نيز همچون زمان حال حاضر لفاظيهاي هشداردهنده رئيس جمهوري و مقامات بلندپايه آمريکا توانست قابليت مانور آنها را به ويژه در زمينه مسائل سياسي داخلي کاهش دهد.
جانسون يک جنگطلب نبود و به درستي نگران بود که ويتنام تبديل به خلف وعده خودش شود. به هر ترتيب وي کشورش را وارد جنگي طولاني کرد که به شکستي تلخ ختم شد.جانسون در سال 1964 به مکجورج باندي، مشاور امنيت ملياش گفت: من فکر نميکنم که جنگ ويتنام ارزش جنگيدن داشته باشد و من فکر نميکنم که ما بتوانيم از ويتنام خارج شويم.ميتوانيم اميدوار باشيم که همين احساس امروز در دفتر بيضي شکل رييس جمهوري کنوني آمريکا بار ديگر بيان نشود.