فرید مرجایی
مجلس روسیه، دوما چندی پیش لایحهای را به رای گذاشت که سرمایهگذاری خارجی در بخش رسانه و مطبوعات را به ۲۰درصد محدود میکند. در حالی که قانون فعلی کشور روسیه اجازه میدهد که از طریق سرمایهگذاری، ۵۰درصد مالکیت بنگاههای رسانهای روسیه به شرکتها و دولتهای خارجی تعلق گیرد. در نگاه نخست، شاید قانون جدید تداعیکننده اقدامی اقتدارگرایانه، یا حداقل خلاف ضوابط بازار آزاد باشد. بنابراین، زمینه و تبعات این اقدام چه میتواند باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به جایگاه رسانه در جهان فعلی و فرآیند جهانیسازی رسانه پرداخت.
این لایحه در صورتی تبدیل به قانون میشود که «ولادیمیر پوتین» رییسجمهوری روسیه آن را امضا کند. پس از تایید پوتین، این قانون در اول ماه ژانویه۲۰۱۶ به اجرا گذاشته میشود و شرکتهای خارجی یکسال وقت دارند که برنامه مدیریتی خود را با ضوابط قانون جدید تنظیم کنند. بنابر گفته خبرگزاری «تاس» مولفان این لایحه از نمایندگان سه حزب «کمونیست»، «لیبرالدموکرات» و «جاست راشا» بودند.
اما روزنامه انگلیسی «فایننشالتایمز» باور دیگری دارد و مینویسد که قانون جدید مطبوعات در عمل حضور رسانهای غرب را در فضای رسانهای روسیه کمرنگتر میکند. «دیمیتری گودکوف» نمایندهای که رای مخالف در مجلس داده بود، نیز میگوید که قانون جدید برای فضای سرمایهگذاری و تکنولوژی رسانه در روسیه مناسب نیست. اما نمایندگان موافق بر این باورند که این لایحه در مورد رسانههای خصوصی بهطور عام نیست، بلکه نفوذ شبکههای رسانهای خارجی را محدود کرده و در نهایت حمایتی است از ارتباطات و استقلال رسانهای روسیه. «ولادیمیر دنگین» یکی از تهیهکنندگان متن این لایحه تاکید میکند که ستون پنجم رسانههای خارجی فیلمهایی به معرض نمایش میگذارند که همیشه مسکو طرف متجاوز است. «سرگئی میرونوف» رهبر حزب «جاست راشا» نیز معتقد است که یک جنگ اطلاعاتی -خبری علیه روسیه بهطور علنی شکل گرفته و در نتیجه نقش و سهم بنگاههای خارجی در بازار رسانهای روسیه نیازمند نظارت قانونی بیشتری است.
طبق مفاد این لایحه، شرکتهای رسانهای خارجی باید بهطور رسمی ثبت شوند و در نتیجه مالیات بپردازند. لایحه اصلاح قانون رسانه و مطبوعات در روسیه، ۱۵ شرکت جهانی را تحتالشعاع قرار میدهد که در بین آنها چندین شرکت، امپراتوری رسانهای محسوب میشوند که از جمله آنان میتوان به شرکت «هرست»؛ از بزرگترین شرکتهای مطبوعات آمریکا در قرن بیستم، «کاندیناسته» بازوی اروپایی یک شرکت مطبوعاتی آمریکایی که ۱۳۰ هفتهنامه در دنیا منتشر کرده و حدود صد وبسایت دارد و شرکت «نیوزکورپ» متعلق به «روپرت مرداک» غول رسانههای جهان اشاره کرد.
در طول سالها، مرداک و سردبیرانش بهطور آشکار از سیاستهای نومحافظهکاران حمایت کردهاند. این در حالی است که دوسال پیش بهخاطر اقدامات غیراخلاقی و غیرقانونی شرکت نیوزکورپ مرداک، دولت لندن کمیته تفحصی را به راه انداخت که در مورد روش کاری این غول رسانهای تحقیقوتفحص شود. در بازجوییهایی که کمیته «لوسون» از کارمندان مرداک به عمل آورد، مشخص شد که نهتنها رییس پلیس لندن بهطور پنهانی با روپرت مرداک همکاری میکرده، بلکه مرداک به نخستوزیران انگلستان نزدیک بوده و زمینه رسیدن آنان به قدرت را مهیا کرده است.
هرمنوتیک ارتباط جمعی
نکته مهم در بحث رسانه جمعی این است که در جهان تکقطبی فعلی، رسانهها، توان و ظرفیت پوشششان در شرایط برابر نیست؛ بهخصوص که امپراتوری رسانهای غرب، انحصار و هژمونی شبکههای خبری را شکل میدهد. بهعبارت دیگر، انحصار رسانهای خواه یا ناخواه به انحصار گفتمانی میانجامد. بنابراین بحث رابطه «قدرت» و رسانه جمعی در خلأ شکل نمیگیرد. بحث تئوریک حوزه عمومی به این نکته میپردازد که رسانههایبزرگ صرفا به ابزار انتقال پیام خبر تقلیل نمییابند. در حقیقت ابزار رسانه در کنش ارتباطی منفعل نبوده و در شکلگیری سلیقه، زیباشناسی، مد و پارادایم غالب نقشی فعال و کمی نامریی دارد.
نظام ارتباطی و رسانهای غرب بهعنوان متکلمالوحده در جهان، طبیعتا زاویه بهخصوصی نسبت به تحولات اجتماعی، سیاسی و تاریخی داشته که در راستای شکلگیری یک سپهر واحد عمل میکند. بهعنوان مثال رسانه جمعی در آمریکا با وجود ظاهری خنثی و بیطرف، ارزشها و هنجارهای نظام قدرت را بهصورت نهفته بازتاب میدهد.
اما باید گفت که شکلگیری آرا، جهانبینی و پارادایم، محصول «ارتباط» است. در این راستا، تکوین پارادایم واحد و سپهر غالب با زبان صورت میگیرد. از سوی دیگر، جامعهشناسی زبان به ما میفهماند که زبان خود نقش اجتماعی پیدا میکند. بهعنوان مثال، رسانه غرب همواره حکومت ایران را «رژیم» مینامد، درحالیکه حکومتهای نظامی «حسنیمبارک» و «عبدالفتاح السیسی» در مصر و حکومت عربستان را «دولت» خطاب میکند. هفتهنامه «نیویورکتایمز» فرهیختهترین روزنامه آمریکا، صحبت «سامانثا پاور»، نماینده آمریکا به سازمانملل علیه ونزوئلا را «سخنرانی» میداند، اما سخنرانی نمایندگان ونزوئلا در سازمانملل را «پروپاگاندا» میخواند. ۶۰سال پیش، «جورج اورول» در رمان ۱۹۸۴، فرآیند زبان در خدمت قدرت را «گفتار نو» نامید.
با درنظرگرفتن هژمونی رسانهای غرب و آمریکا، دولتها، جنبشها و جوامعی که سیاستی متفاوت و مستقل از غرب را دنبال میکنند با چالشی جدی روبهرو هستند تا روایت خودشان را در سطح جهانی ارایه کنند. در این مسیر کشورهای خارج از سیطره غرب، بهراحتی نمیتوانند از مدار رسانهای غرب خارج شده و بستر مستقل ایجاد کنند. بهعنوان مثال، در مورد تحولاتی چون بحران اوکراین، کودتای نظامی مصر، ورود نیروهای نظامی عربستان به بحرین یا معضل «داعش» باید روایتهای متنوعی در دنیا و منطقه منعکس شود. رسانه جمعی باید دیدگاههای مختلف در منطقه را ارایه کنند و آن را به رسانهها (رویکرد) آمریکا و متحدانش تقلیل ندهد.
این مسیر تکصدایی امپراتوری رسانه آمریکا و غرب در جهان باعث شده است که حوزه گفتوگو، یکطرفه، ناقص و عقیم بماند و در حقیقت از حالت گفتوگوی دوطرفه و چندجانبه خارج شود. به این گونه، قسمت بزرگی از جامعه جهانی تبدیل میشود به مستمعان و مصرفکنندگان «خبر». بر همین مبنا، چندسال پیش شبکههای خبری الجزیره، آرتی (روسیه)، تلهسور (ونزوئلا)، به وجود آمدند که برای نخستینبار سیطره تکصدایی خبری غرب در دنیا را متحول کنند اما در عمل بهجز انگشتشماری از روشنفکران غربی و توده مردم با این شبکهها آشنایی ندارند و همچنان مصرفکنندگان شبکههای غربی هستند.
در کشورهای خاورمیانه، خاور دور یا آمریکای لاتین، مردم بهجز روایت رسمی در کشورشان، (با اینترنت و آنتن ماهواره) در معرض روایت رسانهای غرب و روایتهای آلترناتیو قرار دارند. اما در آمریکا عوام که تنها در مدار رسانهای (و ماهوارهای) آمریکا قرار میگیرند، برداشت ویژهای از حوادث جهان را درونی کرده و بدین وسیله آن سلیقه و گفتمان بهطور ناخودآگاه جایگاه مرجعیت پیدا میکند. افکار عمومی جهان فقط با روایت یکطرفه آمریکا نسبت به پرونده هستهای ایران، پیروزی حماس در انتخابات یا تجزیه سودان آشنا هستند.
رسانه غربی با سپهری که میآفریند و توسط زبانی که به کار میگیرند، به برخی مسایل موضوعیت میبخشد و از طرف دیگر اولویت را از مسایل دیگر سلب میکند. مخاطبان جهانی رسانه آمریکا واقف نیستند که در جنگ با عراق، هزاران ایرانی، قربانی جنگ شیمیایی صدام بودند اما تهران هرگز از سلاح شیمیایی استفاده نکرد. با این حال، در روایت رسانهای غرب، هرگز مشخص نمیشود که کشورهای غربی مواد شیمیایی را در اختیار صدام قرار داده بودند. پس جای تعجب نیست که مخاطبان جهانی رسانه غرب، آگاه نیستند که همکاری هستهای آمریکا با این دوکشور نقض صریح قانون انپیتی است.
روایت مستقل در عرصه عمومی
نظام رسانهای آمریکا بهخاطر حضور جهانی خود بر آن است که روایت خود را «جهانشمول» و توتالیته کند. در نیمهدوم قرن بیستم، اکثر کشورهای آمریکای لاتین با حکومتهای دیکتاتوری نظامی در سیطره ایالاتمتحده بودند. اما در دهه گذشته آن مناسبات تغییر یافته و فضای جدیدی در آمریکای لاتین ایجاد شده است. با برقراری دموکراسی، بسیاری از احزاب سوسیالدموکرات، پرونیست، مردمی و چپ، انتخاب شده و دولت تشکیل دادهاند. در حالی که اکثر رسانهها در آمریکایلاتین یا به سیستم قدرت (از نوع آلیگارشی یا کاپیتالیستی) گره خورده و با شرایط رانت در زمان حکومتهای نظامی به رسانههای قدرتمند تبدیل شدند.
رسانههای قدرتمند در کشورهای آمریکایجنوبی همواره تلاش خود را به کار میبرند که دولتهای مترقی کنونی را از کرسی قدرت خارج کنند. در کودتای ۲۰۰۲میلادی در ونزوئلا برای سرنگونی دولت «هوگو چاوز» یکی از کانالهای تلویزیونی در روزهای حساس کودتا نقش مستقیم داشت. در دودوره ریاستجمهوری «لولا داسیلوا» در برزیل اکثر رسانههای اصلی بسیج شده بودند که اعتبار دولت او را از بین ببرند. در سالهای اخیر دولت چپگرای آرژانتین نیز با همان چالش بحران اخبار نادرست و شایعهپراکنی رسانهها روبهرو بود.
در سال۲۰۰۹ «کریستینا کرچنر» رییسجمهور آرژانتین لایحه «دموکراتیزهشدن رسانه» را به مجلس ارایه داد که حداقل نظارت بر رسانهها اجرا شده و آنها را پاسخگو کند. این قانون تلاش دارد که رسانههای آلترناتیو و مستقل هم شکل بگیرد. بخش مربوطه سازمانمللمتحد از لایحه قانون مطبوعات آرژانتین ستایش و طبیعتا آمریکا از آن انتقاد کرد. به خاطر برخورد غیرقانونی رسانههای قدرتمند برزیل از دولت «دیلما روسف» بسیاری از انجمنهای مدنی و روشنفکری خواستار چنین لایحه «دموکراتیزهشدن رسانه» در برزیل شده بودند که فعلا به عمل نپیوسته است.
از دید تئوریک نیز جامعهشناسی به پیچیدگیهای پدیده رسانه جمعی غرب میپردازد. در نظریه عرصه عمومی و عقل ارتباطی «یورگن هابرماس» وظیفه رسانه آن است که تسهیلکننده ارتباط عقلانی باشد. اما در عمل رسانه جمعی غربی اکنون تغییر شکل داده و «ارتباط تحریفشده» است که به قول هابرماس یک فضای افکار غیرعمومی شکل میگیرد که مردم در آن نقش و مشارکت ندارند. کنش ارتباطی فرد در جامعه مدنی منفعل شده و جنبه فاعلیت از دسترفته خود را به مناسبات قدرت میسپرد. «دانیل هالین» با استناد به تفکر هابرماس، در مورد ابررسانه آمریکا مینویسد با از بینرفتن مشارکت واقعی عمومی در ساختار رسانه، خلایی ایجاد شده که راه را برای تفسیر سطحی و گمراهکننده (ایدئولوژیک) باز میکند.
هالین میافزاید خطر آنجاست که اکنون موتور گفتمان عمومی بیشتر محصول بازار است و نه «کنش ارتباطی» که منظور هابرماس بود. جامعهشناسان دیگر اروپایی، تحریف زیستجهان در رسانه را «مدیاتیزاسیون» مینامند که مفاهیم و مقولات در انعکاس رسانه جمعی مدیاتیزه میشوند. این بحث در زبانهای فرانسه و آلمانی مطرح است اما در زبان انگلیسی رایج نیست.
برای بخشی از عوام این باور وجود دارد که بدون حضور کانالهای غربی، امکان گفتوگوی انتقادی وجود ندارد. اما در هرجامعهای باید کانال و رسانههای «مستقل» فرصت پیدا کند که در رسالت دموکراتیک خود، به نقد گفتمان رسمی بپردازد؛ بهعنوان مثال، درست است که پوتین از محبوبیت بسیار بالایی در روسیه برخوردار است، اما بالندگی جامعه مدنی روسیه نیازمند نقد دموکراتیک از سیاستهای دولت وقت است. بنابراین مهم است که نقد برنامهها و سیاستهای دولت مسکو از داخل جوامع با محور منافع ملی شکل بگیرد، نه از کانالهای «ارتباطی» کشورهایی که علیه منافع ملی و دولتی روسیه بسیج شدهاند.