صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۹:۵۴  ، 
شناسه خبر : ۲۷۱۹۷۳
گفتاری از استاد حسن رحیم‌پور ازغدی

معنویت مجرد، هدف انقلاب اسلامی نیست؛ همانطور که آزادی مطلق هدف ما نیست. اسلام فقط معنویت نیست، همانطور که فقط آزادی نیست، چندین بعد دارد: اخلاق، اقتصاد، آزادی، عدالت و معنویت. انسان اسلامی یک انسان چند بعدی است و حکومت اسلامی هم باید چند بعدی رو به جلو حرکت کند. اگر انقلاب ما همه ی ابعاد اسلامی را نداشته باشد، دیگر اسلامی نیست. اگر آزادی یک ارزش اسلامی است، باید با همان چهارچوب اسلامی‌اش در حکومت اسلامی وجود داشته باشد. همانطور که در همه دنیا آزادی مطلق وجود ندارد، در نظام اسلامی هم آزادی مطلق معنایی ندارد. تفاوت بین آزادی اسلامی و آزادی اومانیسمی در اهداف و مبانی آن هاست.

آزادی بیان یعنی یک شهروند بتواند آزادانه حقوق خود را از حکومت مطالبه کند. باید حق رشد و دست یابی به حقیقت، حق شنیدن حقیقت مشروع برای یک شهروند وجود داشته باشد.

در همه جوامع شرط و شروطی برای آزادی وجود دارد ولی اهداف و مبانی آن ها فرق می کند، اصلا امکان وجود آزادی کامل در یک جامعه نیست. در غرب حد آزادی فرد، آزادی دیگران است. این را رد نمی کنیم ولی کافی نمی دانیم، این یعنی هیچ ارزشی بالاتر از آزادی فرد وجود ندارد، حتی مصالح فرد و جامعه. آزادی تبدیل به یک ارزش مطلق می شود و بقیه ی ارزش ها در مراحل بعد، وتو می شوند. آزادی مطلق فرد یعنی استبداد فرد.

وقتی می گویند فقط حد آزادی من آزادی دیگری است، یعنی شما مجبوری حد آزادی تو، آزادی او باشد؛ و گرنه درگیری ایجاد می شود. او هم یک مستبد دیگری است مثل تو، همه جامعه. شما جامعه ای را تصور کنید که همه مشغول مطلق کردن آزادی خود و محدود کردن آزادی دیگران باشد، هرکس زور بیشتری دارد آزادی بیشتری دارد، من کاری می کنم که آزادی تو بیشتر محدود شود، حد آزادی من افزایش یابد و حد آزادی تو کمتر شود.

آزادی، وسیله ای در جهت رشد و تکامل و تعالی کرامت انسانی است و مردم سالاری با تعریف ما یعنی توافق اخلاقی انسان های آزاد و مسئول، در چارچوب عدالت با احترام حقیقی به همدیگر.

[در فرهنگ اومانیستی] آزادی وسیله ای است در خدمت رضایت نفس و نفسانیت و لذت طلبی. معنی دموکراسی در فرهنگ اومانیستی یعنی برآیند آزادی های مطلق افراد، زمانی که دیگر حریف هم نمی شوند!

آزادی فرد محدود می شود به آزادی دیگران و همچنین به مصالح فرد و جامعه. حد دیگر آزادی، کرامت خود فرد است در فرهنگ اسلامی.  فرد حق ندارد تحقیر شود، حق ندارد خودکشی کند و کاری انجام دهد دون کرامت انسانی؛ از باب تکلیف، نه حقوق. ولی در فرهنگ غربی و در آزادی مطلق فردی چنین اجازه ای صادر می شود.

اگر تنها و برترین ملاک حقوق بشر برای ارضای فرد، اصالت آزادی باشد، یعنی اخلاق و امنیت و علم و عدالت و زیبایی شناسی و... هیچ کدام از ارزش های دیگر اهمیت ندارند؛ فقط آزادی مهم است، یعنی همه ارزش های دیگر با هم برابر هستند، علم و جهل با هم برابرند، کمال و انحطاط برابرند. اما در فرهنگ اسلامی اینگونه نیست.[در فرهنگ غربی] هیچ‌کدام از این ارزش ها تقدم ندارد بر آزادی، شما نمی توانید مزاحم خواب و جهل من شوید چون به آزادی من تجاوز کرده اید. هیچ حقی مهم‌تر از تمایلات من و میل من و نفسانیت من نیست، حتی چیزی به نام کرامت  من!

در این منطق، ابراهیم، ضد آزادی است که با تبر، بت های مشرکین را می شکند ولی در منطق الهی ابراهیم بزرگ‌ترین آزادی بخش تاریخ است، ابراهیم رها‌کننده از جهل است.

در منطق ما هیچ چیز از جمله آزادی ابتدا به ساکن خودش مستقلا قابل ارزش گذاری نیست، حقوق بشر خودش قابل فهرست شدن نیست، مگر اینکه ما درباره ی غایت، هدف و نهایت زندگی در عرصه انسان شناسی و هستی شناسی به نتیجه برسیم، به تفاهم برسیم. کلیه حقوق وسیله برای رسیدن به چه هدفی؟ اسلام می گوید برای رشد و تعالی، فرهنگ غربی می گوید برای رضایت نفسانی. حق نداری مزاحم همسایه شوی چون همسایه لذت نمی برد. مزاحم همدیگر نباشید؛ هر کاری می خواهید انجام دهید، چون شما کرامت ندارید.

در جامعه لیبرالیستی امنیت مهم است، نه کرامت. ولی در جایی که کرامت و انسانیت باشد امنیت هم بیشتر وجود دارد. امنیت با زور نمی شود. امنیت در درجه ی اول باید منشأ آن انسانی باشد. حقوق و وظایف ما صرفا با توجه به مسائل دنیوی نباید تعریف شود. باید به مسائل اخروی هم توجه شود. نباید دنیا را فدای آخرت کرد و آخرت را فدای دنیا.

آزادی مطلق یعنی همه عقاید به یک اندازه اجازه ترویج داشته باشند. همه عقاید محترم اند یعنی چه؟! نژادپرستی، گاوپرستی، مگر این ها عقیده نیستند؟ مگر دخترکشی در جزیره العرب عقیده نبود؟ آزادی عقیده محترم است؛ نژادپرستی و سگ پرستی، این ها هم محترم اند؟! بعضی از این عقاید، ضد کرامت انسانی اند. نمی شود به نژادپرستی احترام گذاشت، در فرهنگ اسلامی اینها محکومند و رد می شوند. در یک کشوری حکومت موروثی عقیده است، این عقیده نمی شود محترم باشد و اجازه فعالیت داشته باشد.

هیچ جای دنیا اینطوری نیست. در انگلیس، کالج های اسلامی به دلیل فعالیت های اسلامی تعطیل شد، در کشورهای اروپایی حجاب را ممنوع می کنند، کمونیست ها در آمریکا اجازه فعالیت ندارند.

همه عقاید مفید نیستند، ولی ما کسی را مجبور به یک عقیده نمی کنیم. همه عقاید باید آزاد باشند در یک فضای تخصصی به اظهارنظر بپردازند. آزادی ارزشمند است، ولی فقط آزادی به تنهایی ارزشمند نیست.

معنی «لااکراه فی الدین»، "همه عقاید آزاد باشند" نیست، یعنی: ایمان زورکی نمی شود. در سنت اسلامی هم همینطور بوده است. یک عقیده فاسد مانند یک ویروس است و باید از شیوع آن جلوگیری کرد. 

آزادی یعنی امکان استفاده از حقوق، و حقوق را عدالت مشخص می کند. آزادی معقول، اخلاقی و مسئولانه، نه هرج و مرج و توطئه. مراد ما از آزادی، انسانیت رها شده است، نه حیوانیت رها شده. آزادی عقل، نه آزادی نفس. آزادی تنها ارزش نیست، برترین ارزش هم نیست. آزادی در کنار عدالت، اخلاق، منطق و شریعت ارزش دارد نه جدای از آن ها.

برخی از کشورهای غربی به خاطر وحشتی که از طرح ایدئولوژی رسمی دارند، همه مردم را یک بُعدی بار می آورند؛ اجازه پرسش های بنیادین را نمی دهند و برخورد می کنند. انسان شناسی غرب غلط است، می گویند انسان صرفا لذت طلب است. ولی هزاران دختر با حجاب در دانشگاه های غربی، کلیشه های این ایدئولوژی ها را می‌شکند و اثبات می کند که انسان فقط در پی کسب لذت ها و پاسخ به امیال مادی خود نیست، بلکه در پی انسانیت و کرامت انسانی است. برای همین با آن ها برخورد می‌کنند. هیچ وقت انسان و اسلام از آزادی مسئولانه ضرر نمی کند.

نگاه دین به آزادی، الزام آورتر است و پایه های آزادی را محکم‌تر می کند. در تفکر اسلامی، آزادی، قداست دینی دارد، آزادی ای را که خداوند به من داده است نمی توانید محکوم کنید. آزادی در اسلام یک تکلیف است، نه اینکه شما حق داری آزاد باشی و اگر خواستی از آزادی خود صرف نظر کنی. نه، باید آزاده زندگی کنی و این یک تکلیف الهی است.

قدرت آزادی در انسان تربیت شده، بالاترین قدرت هاست، یعنی آزادی از همه ی وابستگی ها. در آزادی مطلق، ما می توانیم مجبور به جبر وراثت، جبر تاریخی و جغرافیایی و... باشیم. ولی انسان تربیت شده اسلام در همه ی این شرایط باید به جوهر انسانیت دست یابد و آن را حفظ کند. آزاد از قید زمان و شرایط باشد (هیچ انسان مسلمانی حق ندارد در هر شرایطی دزدی کند). انسان تربیت شده اسلام حق ندارد بگوید کثیف‌ترین انسان حق دارد کثیف باشد. انسان تربیت شده اسلام اگر در موقعیت یک دزد قرار بگیرد، دزدی نمی کند؛ چون آزاد از قید موقعیت است.

آزادی یکی از عالی‌ترین ارزش های انسانی و جزء معنویات است، فوق حیوانیت و فوق حد مادی. انسان شرافتمند آزادی را فدای شکمش نمی کند، و حاضر نیست از آزادی خود به خاطر منافع اقتصادی و جانی و مالی بگذرد. ولی در فرهنگ مادی این‌طور نیست.

آزادی اسلامی یعنی احترام به کرامت الهی خود. کرامت انسان یعنی به خودت احترام بگذار و از کارهای پستی که شایسته شرافت انسانی نیست دوری کن. هیچ کس حق ندارد به ما فرمان بدهد. مگر اینکه کسی فرمان خدا را به ما ابلاغ کند، حتی اگرخلاف منافع اقتصادی و مادی تو باشد. سقف کرامت انسان در اومانیسم سقف یک حیوان است. اصلا کرامت انسان با مبانی الهی ثابت می شود نه با مبانی اومانیستی.

نام:
ایمیل:
نظر: