صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۲۸۴۶۶۱
مقدمه: در اوايل قرن بيستم، تحولات اروپا و قدرت‌يابي آلمان باعث هراس كشورهاي اروپايي شده و به جبهه‌گيري قدرتهاي اروپايي بر عليه هم انجاميد. فرانسه، انگليس و روسيه اتفاق سه جانبه‌اي را در مقابل آلمان و همپيمانانش كه به متحدين معروفند، تشكيل دادند. اين جبهه‌گيري‌ها در سال 1914 منجر به شعله‌ور شدن آتش جنگ جهاني اول گرديد. دولت انگليس اميدوار بود جنگ را به صحنه اروپا محدود نمايد ولي آلمان كه مي‌خواست با گشودن جبهه‌هاي نبرد در مناطق ديگر مانند خاورميانه از تعداد نيروهاي متفقين در اروپا بكاهد، دولت عثماني را به جرگه متحدين كشاند. بدين ترتيب نايره جنگ به منطقه خاورميانه رسيد. با توجه به اين وضعيت، اين سوال پيش مي‌آيد كه خليج‌فارس در مجاورت دولت عثماني و در قلب خاورميانه چه اهميتي براي انگليس – كه مدتهاي مديد نفوذ بلامنازعه‌اي براي خود در آنجا ايجاد كرده بود – پيدا كرد؟ به نظر مي‌آيد منطقه خليج‌فارس در طول جنگ جهاني اول نه تنها اهميت سنتي خود را به عنوان منطقه‌اي ژئوپلتيك در تامين امنيت هند و نيز منطقه‌اي تجاري حفظ كرد؛ بلكه به خاطر وجود حوزه‌هاي نفتي و اهميتي كه نفت در اين زمان پيدا كرده بود؛ جايگاه مهمي در ديدگاه انگلستان به خود اختصاص داد. مقاله حاضر به توضيح عوامل اهميت خليج‌فارس در طول جنگ جهاني اول 18 – 1914 و ريشه‌هاي تاريخي آنها مي‌پردازد.
پایگاه بصیرت / غلامعلي پاشازاده

(ماهنامه خليج‌فارس و امنيت - خردادماه 1382 - شماره 31 - صفحه 13)

1-‌ اهميت ژئوپليتيكي و تامين امنيت هند

خليج‌فارس به خاطر قرار گرفتن در سر راه‌هاي ارتباطي شرق و غرب اهميت خاصي يافته است. شاهراههاي باستاني شرق به غرب در شمال آن از ايران مي‌گذشته و در جنوب با پيوند با آبهاي اقيانوس هند، بر سر خطوط دريايي شرق به غرب قرار گرفته است. در طول قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم اين منطقه به خاطر مجاورت با هندوستان و قرار گرفتن بر سر خطوط ارتباطي آن اهميت خاصي براي انگلستان داشت و دروازه هندوستان محسوب مي‌شد.

درياسالار ماهان (Mahan) در سال 1902 در مورد ارزش ژئوپليتيك و موقعيت آن براي حفظ هندوستان مي‌نويسد:

«هرگونه امتياز همراه با كنترل سياسي و نظامي، در خليج‌فارس چه به طور رسمي با قدرتهاي ديگر ترتيب داده شده باشد و چه بر اثر غفلت بازرگانان و احمال نسبت به منافع بازرگاني مردم فراهم آمده باشد، موقعيت دريايي بريتانياي كبير در خاور دور، موقعيت سياسي او در هندوستان، منافع اقتصادي او در اين ناحيه و رابطه امپراطوري... [با] جنوب آسيا را به خطر خواهد انداخت»1

اين موقعيت خليج‌فارس موجب شده بود، دولت انگلستان در تامين امنيت هندوستان اهميت خاصي به آن دهد؛ چه هر كشور قدرتمندي مي‌توانست با تسلط بر اين منطقه، راههاي آبي ارتباطي بين هند و انگليس و در نتيجه خود هندوستان را به مخاطره اندازد و يا با تسلط بر ايران و تحت فشار قرار دادن دولت آن و يا توافق با آن مرزهاي هندوستان را از طريق خشكي تهديد كند. به همين خاطر سياست دولت انگلستان در طول قرن نوزدهم جلوگيري از رسيدن قدرتهاي ديگر مثل فرانسه و روسيه به اين منطقه بود.

دولت روسيه در پي رسيدن به آبهاي گرم بود كه يكي از راههاي ممكن براي اين هدف راه خليج‌فارس بود. ولي با قدرت‌يابي آلمان و در نتيجه ترس دول ديگر از اين موضوع، روس و انگليس به هم نزديك شدند و با قرارداد تقسيم ايران به مناطق نفوذ روس، انگليس و منطقه  بي طرف در سال 1907 به اين سياست پايان دادند.

ولي در اين زمان دولت آلمان درصدد تحكيم موقعيت خود در خليج‌فارس بود. ناوهاي جنگي آلمان از مدتها قبل يعني از سال 1899 در خليج‌فارس رفت و آمد داشتند «كاركنان شركت آلماني وونكهاوس (Wonkhaus) كه وابستگي دولتي داشت، در نقاط مختلف خليج‌[فارس] مستقر شدند، آلمانها سعي كردند براي احداث يك پايانه راه آهن مكاني را در انتهاي خليج‌فارس تعريف يا خريداري كنند و معاهده 1903 راه‌آهن به فعاليت آلمان‌ها بعد ويژه‌اي بخشيد.

در اثر اين تحولات گوناگون، وزير خارجه بريتانيا در 1282/1903 [ه.ش] در مجلس اعيان بريتانيا صريحاً اعلام داشت كه دولت بريتانيا استقرار و احداث هرگونه پايگاه دريايي يا استحكامات بندر قدرتهاي دير را در خليج‌فارس خطر مهمي بر منافع خود تلقي كرده و با تمام توان به مقابله با چنين امري اقدام خواهد كرد».2

در طول جنگ جهاني اول، جلوگيري از رسيدن آلمانها و ساير قدرتهاي اروپايي به خليج‌فارس از دغدغه‌هاي اصلي دولت انگلستان بود. انگليسي‌ها با وجود اتحاد با روسيه بارها از گسترش نفوذ روسيه در ايران ابراز نگراني كردند3 و در سال 1918 پيشنهاد فرانسه مبني بر مشاركت در مشكلات ايران را رد كردند. فرانسوي‌ها اظهار تمايل كرده بودند كه از نفوذ خود در ايران براي جلوگيري از اقدامات دشمن استفاده نمايند.4 در اين ميان دولت آلمان علاوه بر اينكه به همكاري نزديك با عثماني در جبهه‌‌هاي بين‌النهرين مي‌پرداخت، سعي مي‌كرد با استفاده از جو نارضايتي كه در ايران نسبت به انگليس و روس به خاطر دخالتهاي ساليان دراز آنها وجود داشت، احساسات ايرانيان را نسبت به آنها برانگيزاند و سياست بي‌طرفي ايران را نقض كند.

بنابراين عمال آلمان در شهرهاي مختلف ايران و افغانستان مشغول فعاليت بودند و در چند مورد تحركات آنها در شهرهاي جنوبي موجب حمله به اماكن و اتباع انگليس گرديد. دولت انگلستان براي جلوگيري از اين سياست به ايران فشار مي‌آورد تا بي‌طرفي خود را حفظ كند. همچنين با ايجاد پيمانهايي با روساي ايلات جنوب مثل شيخ خزعل در سال‌ 1915 و در نهايت با تاسيس پليس جنوب در سال 1916، به حفظ منافع خود در جنوب ايران و جلوگيري از رسيدن آلمانها به خليج‌فارس تلاش مي‌نمود.5 بعد از پايان جنگ نيز دولت انگلستان با تحت سلطه درآوردن عراق و جلوگيري از مطرح شدن خواسته‌هاي ايرانيان در كنفرانس صلح، موقعيت خود را در منطقه تحكيم بخشيد.6

خطوط تلگرافي بين هند و انگليس و عبور آن از خليج‌فارس از ديگر موجبات علاقه انگليس به منطقه بود. لزوم ايجاد خطوط تلگراف بين انگليس و هند از اواسط قرن نوزدهم احساس گرديد و با «شورش هندوستان بر دولت ثابت شد كه اگر بخواهد بر هند حكومت نمايد حتما لازم است ارتباط تلگرافي با آنجا داشته باشد.»7 خطوط تلگرافي از طريق سيمهاي زيردريايي از كراچي به خليج‌فارس و از آنجا از طريق بوشهر، شيراز، اصفهان، تهران و كرمانشاه به خطوط تلگراف اروپا مرتبط مي‌شد.

در طول جنگ جهاني اول دولت انگليس به حفظ اين خطوط اهميت زيادي مي‌داد. به طوري كه در يك مورد نايب‌السلطنه هند پيشنهاد مي‌كند چنانچه ايران، به نفع متحدين وارد جنگ شود، انگلستان «در صورت امكان، بوشهر و جاسك و چاه‌بهار (بنادر خليج‌فارس كه سيستم تلگراف انگلستان به هند از آنجا مي‌گذشت) اشغال كند و بنادر جنوبي ايران را به محاصره درآورد».8

اهميتي كه دولت انگليس از لحاظ ژئوپلتيك براي منطقه خليج‌فارس قايل بود، گاه موجب اين تصوير بي‌پايه شده كه اين منطقه براي انگليس صرفا اهميتي ژئوپلتيك داشته است. در حالي كه منافع تجاري انگليس در منطقه و به خصوص توجه آن دولت به منابع نفتي خليج‌فارس مسايلي غيرقابل اغماض هستند كه به توضيح آن پرداخته مي‌شود:

2-‌ اهميت تجاري

در قرن نوزده و اوايل قرن بيستم كه انگلستان نفوذ خود را در منطقه گسترده بود كشتيهاي تجاري از هند، خاور دور و اروپا به منطقه خليج‌فارس وارد مي‌شدند و مال‌التجاره‌هاي آن مناطق را از سواحل خليج‌فارس از طريق كشتيراني در رودخانه‌هاي بين‌النهرين و ايران و نيز از طريق راه‌هاي خشكي به نواحي داخلي ايران و امپراطوري عثماني مي‌رساندند و در بازگشت مال‌التجاره‌هاي اين مناطق را به ساير نقاط مي‌بردند. از اوايل قرن نوزده حتي عده‌اي به اين فكر افتادند كه بين خليج‌فارس و درياي مديترانه راه مستقيمي پيدا كنند تا مسافران و مال‌التجاره‌هايي كه از هندوستان و مناطق ديگر به سواحل خليج‌فارس مي‌رسيد در مدت كوتاهي از طريق راه‌آهن بغداد به استانبول يا از طريق كشتيراني در رودخانه‌هاي دجله و فرات به درياي مديترانه و از آنجا به انگليس يا ساير نقاط اروپا برسانند.

اين راه به اين خاطر فريبنده مي‌نمود كه راه كانال سوئز طولاني و نسبت به آن پرهزينه مي‌نمود. به همين خاطر دولت انگلستان در سال «1835 هياتي به رياست كلنل چزني براي مطالعه در مورد كشتيراني در فرات» به عراق عثماني فرستاد و «پارلمان انگليس 20 هزار ليره و كمپاني هند شرقي پنجاه هزار ليره براي مخارج آن»9 اختصاص دادند. گرچه اين راه تا جنگ جهاني اول عملي نشده بود ولي عده‌اي حتي پس از جنگ به ايجاد آن اميدوار بودند.10

تجارت در خليج‌فارس در اوايل قرن بيستم عمدتا بر صدور محصولات دامي، نظير: (حيوانات زنده، پشم، پوست و مو...) محصولات كشاورزي، (نظير: غلات، پنبه، برنج، توتون و تنباكو، ترياك و...) صنايع دستي، (نظير: فرش، ظروف سفالين، پارچه‌هاي دستبافت محلي و...) و مواد خام معدني (نظير: نفت، زغال سنگ و...) و وارد كردن محصولات صنعتي (نظير: اقسام چيت و چلوار، كبريت، بلورآلات و...) مبتني بود.11 ارزش اين معاملات تجاري قبل از شروع جنگ جهاني اول بالغ بر 500 ميليون فرانك مي‌شد و سه چهارم آن توسط انگليسي‌ها صورت مي‌گرفت.12

با شروع جنگ جهاني اول و در طول آن به خاطر جنگها و اغتشاشات در حوزه بين‌النهرين و ايران، كمبود كشتيهاي تجاري و گراني هزينه حمل و نقل، كاهش واردات اروپا و تقليل صادرات از ميزان تجارت در خليج‌فارس كاسته شد و به همين دليل جنگ و اغتشاشات آمار و ارقامي دقيق از ميزان تجارت ثبت نشده است ولي همين رونق تجاري قبل از جنگ و نقش برجسته انگليس در مبادلات تجاري به خوبي نشان مي‌دهد كه انگليس علاقمند به حفظ اين موقعيت خود بوده است. بعد از جنگ نيز دولت انگليس با زير سلطه در آوردن عراق، تسلط كامل بر خليج‌فارس يافت و اين مسئله، تجارت بلامنازعه‌اي را در آينده براي انگليس در خليج‌فارس نويد مي‌داد.

3-‌ اهميت نفت

از اوايل قرن بيستم محافل نظامي انگليس به اهميت نفت و استفاده از آن در نيروي دريايي پي برده بودند. لردفيشر كه از سال 1904 تا 1909 فرمانده نيروي دريايي بريتانيا بود، در طي يادداشتي به هيئت وزيران انگليس در سال 1904 نكات زير را خاطرنشان مي‌سازد:

1-‌ استعمال نفت در نيروي دريايي انگليس موجب خواهد شد كه يك سوم بر نيروي [قدرت] ناوگان اضافه گردد زيرا با استعمال نفت ناوگان احتياجي به پهلو گرفتن در بنادر جهت سوختگيري نخواهد داشت و در نزديكترين سنگرگاه دشمن مي‌توان سوخت ناوگان را با نفت تهيه و تامين كرد.

2-‌ استعمال نفت موجب تسريع حركت ناوگان مي‌گردد و مسلم است كه سرعت سير عامل موثر پيروزي مي‌باشد.

3-‌ با استعمال نفت مي‌توان تا يك چهارم كاركنان كشتيها را تقليل داد و از اين راه صرفه‌جويي بزرگي در كاركنان كشتي داد.

4- ناوهاي جنگي در موقع سوختگيري (از نفت) مي‌توانند به نبرد خود ادامه دهند ولي با سوخت زغال‌سنگ اين عمل مقدور نمي‌باشد.

5-‌ زغال سنگ پس از مدتي در انبار كشتي فاسد مي‌شود ولي نفت هر قدر هم در انبار كشتيها بماند تغيير نمي‌كند.»13

در اين زمان سوخت نيروي دريايي زغال سنگ بود كه در خود كشور انگليس توليد مي‌شد بنابراين تلاش برد فيشر براي جايگزيني نفت به جاي زغال سنگ موفقيتي در پي نداشت تا اينكه در سال 1911 چرچيل به مقام لرد اول درياداري رسيد و تلاش نمود، فكر ساخت كشتي‌هاي جنگي سريع‌السير را عملي نمايد. لازمه اين كار تبديل سوخت كشتي‌ها از زغال سنگ به نفت بود ولي دولت انگليس مايل نبود نيروي دريايي خود را از حيث سوخت به شركتهاي خارجي وابسته نمايد. از اين رو در سياست نفتي دولت تصميم گرفته شد «وزارت درياداري مالك مستقل و استخراج‌كننده احتياجات نفت سوخت خود باشد».14 با اين سياست‌ نظرها به سوي نفت ايران جلب شد كه امتياز آن در سال 1901 به يك تبعه انگليسي به نام ويليام ناكس دارسي واگذار شده بود15 و عاملان اين امتياز در سال 1908 به اولين اكتشاف موفقيت‌آميز خود در مسجد سليمان دست يافته بودند.

بنابراين «تنها شش روز پيش از آغاز جنگ اول جهاني قانوني در انگلستان تصويب و به موقع اجرا گذارده شد كه به موجب آن دو ميليون سهم از سهام شركت با حق راءي پنجاه درصد از سهام و حق تعيين دو نفر مدير به دولت واگذار شد. علاوه بر اين اختيارات، در كليه مسايل مربوط به استراتژي و نيز حق وتو به دولت انگلستان تفويض گرديد و كمپاني به موجب يكي از مواد قرارداد فيمابين تعهد تامين سوخت درياداري را به قيمت نازل به عهده گرفت.»16

در طول جنگ جهاني اول استفاده از نفت در وسايل موتوري و هواپيماها افزايش روزافزوني يافت و پيروزي در جبهه‌هاي نبرد با نفت ارتباط مستقيمي پيدا كرد به طوري كه كلمانسو نخست‌وزير فرانسه در سال 1917 از نفت به عنوان «خون جبهه جنگ كه پيروزي در نبرد را باعث مي‌شود»17 ياد كرد. با افزايش اهميت نفت، استخراج و صدور نفت ايران نيز افزايش يافت و توليد آن از 274000 در سال 1914 به 897000 تن در سال 1918 رسيد و منافع شركت نيز به تبع آن از 63/720 ليره در سال 1915 به 2611615 ليره در سال 1920 افزايش يافت.18 اين در حالي بود كه به گفته چرچيل، دولت انگليس در طول جنگ تنها از يكي از مواد قرارداد با شركت نفت ايران و انگليس و خريد نفت به قيمت نازل 7500000 ليره نفع برده است.19

ارزش اهميت نفت ايران وقتي بيشتر روشن مي‌شود كه بدانيم در جنگ جهاني اول در خليج‌فارس فقط نفت ايران اكتشاف و به بهره‌برداري رسيده بود. در واقع ايران تنها حوزه نفت‌خيز مهمي بود كه در اين زمان دولت انگليس در دسترس داشت چون نفت آمريكا در انحصار شركتهاي بزرگ آمريكايي قرار داشت. به همين خاطر دولت انگليس تلاش مصرانه‌اي را براي حفظ چاههاي نفت ايران به كار برد و اقدامات آن دولت مثل تشكيل پليس جنوب و عقد قرارداد با خوانين با نفوذ جنوب ايران براي جلوگيري از رسيدن آلمان به خليج‌فارس پيوند تنگاتنگي با حفاظت مناطق نفت‌خيز داشت. ديگر دولت انگليس به خليج‌فارس تنها به عنوان منطقه‌اي مهم در تامين امنيت هند نگاه نمي‌كرد؛ بلكه به خاطر جايگاه آن در تامين انرژي لازم براي ناوگان دريايي و ديگر صنايع، اين منطقه را براي حفظ امپراتوري لازم و ضروري تشخيص مي‌داد.

پي‌نوشت‌ها:

1-‌ ر.وادالا، خليج‌فارس در عصر استعمار، ترجمه شفيع جوادي، تهران، سحاب، 1364، ص 82.

2-‌ جيمز مابرلي، عمليات در ايران (جنگ جهاني اول 19 – 1914) ترجمه كاو بيات، تهران، رسا، 1369، صص 2 – 61.

3-‌ براي نمونه نگاه كنيد به ويليام جي. اولسون، روابط ايران و انگليس در جنگ جهاني اول، ترجمه حسن زنگنه، تهران، شيرازه، 1380، ص 292 .

4-‌ همان، ص 336.

5-‌ براي تفصيل فعاليت آلمانها و اقدامات انگليس در ايران مراجعه كنيد به همان منبع.

6-‌ ژرژ لنچافسكي، تاريخ خاورميانه، ترجمه دكتر هادي جزايري، تهران، اقبال، 1337، ص 91.

7- آرنولد ويلسن، خليج‌فارس، ترجمه محمد سعيدي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، ص 305.

8-‌ Vicoroy – IO/5/29/15/GO.37/2430 به نقل از اولسون، پيشين، ص 148.

9-‌ ويلسن، پيشين، صص 4 – 303.

10- وادالا، پيشين، ص 80.

11-‌ براي تفصيل مبادلات تجاري مراجعه كنيد به، همان، صص 86 به بعد.

12- همان، ص 81.

13- مصطفي فاتح، پنجاه سال نفت ايران، تهران، پيام، 1358، صص 25 – 24.

14-‌ همان، ص 264. از سخنراني چرچيل در مجلس مبعوثان.

15- براي اطلاع از قرارداد دارسي نگاه كنيد به: نفت در دوره رضاشاه: اسنادي از تجديدنظر در امتيازنامه دارسي (قرارداد 1933)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، صص 15 – 6.

16-‌ محمدعلي موحد، نفت ما وسايل حقوقي آن، تهران، خوارزمي، 1357، ص 32.

17- همايون الهي، خليج‌فارس و وسايل آن، تهران، قومس، 1379، ص 84.

18- بنجامين شوادران، خاورميانه، نفت و قدرتهاي بزرگ، عبدالحسين شريفيان تهران شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1354 ص 140 – 1.

19- فاتح، پيشين، ص 265.

ش.د820329ف

نام:
ایمیل:
نظر: