برجام نه زنده و كارآمد است و نه مرده و به تاريخ پيوسته، بلكه در حالت احتضار و جان كندن قرار دارد. دليل پديدآيي چنين وضعيتي براي برجام به منزله يك توافق بينالمللي بين ايران و كشورهاي موسوم به گروه 1+5 هم روشن است. خروج آمريكا از اين گروه به عنوان كشور اصلي در يك طرف قرارداد، چنين سرنوشتي را پديد آورده است. رفتارهاي آمريكا از يكسو و عملكرد برجامي اروپاييها به عنوان متحد آمريكا از ديگر سو، بيانكننده آن است كه احتمال زنده و كارآمدشدن برجام نزديك به صفر است. جمهوري اسلامي پس از صبر راهبردي يك ساله، تصميم گرفت در يك روند معقول، تعهدات برجامياش را كاهش دهد، دليل اصلي اين تصميم راهبردي، پايبند نبودن طرف مقابل به تعهدات طبق برجام است. بديهي و قابل پيشبيني است كه در صورت تداوم رفتارهاي نقضكننده برجام از سوي غرب، تنها گزينه تأمينكننده منافع ملي، چيزي جز مرگ برجام نخواهد بود. نگارنده معتقد است، مرگ برجام، صرفاً شكست يك توافق بينالمللي نيست، بلكه مرگ يك نظريه و گفتمان در داخل ايران هم به حساب ميآيد. برجام حاصل اين نظريه است. شناخت اين نظريه و صاحبان اصلي اين نظريه و همچنين طرفداران آن يك ضرورت است. آن نظريه چيست؟ صاحبان اصلي و نظريهپردازان در اين حوزه چه كساني هستند؟
نظريه در حال باطل شدن كه پايانش با مرگ برجام قطعي خواهد بود، نظريهاي است كه تأمين منافع ملي و در رأس اين منافع، تأمين امنيت و پيشرفت كشور و رفاه مردم را، در سازش با آمريكا و توافق با آن از طريق مذاكره ميداند. اين نظريه، در نقطه مقابل شيطان بزرگ دانستن آمريكا قرار دارد. وقتي آمريكا را شيطان بزرگ، گرگ و درندهخو بدانيم، تنها گزينه پيشرو براي تأمين منافع، پرهيز از نزديك شدن و مذاكره و قول و قرار براي داد و ستد با تصور «بردـ برد» است. پرهيز از نزديك شدن، دوري جستن از مذاكره و دست نكشيدن از مقاومت و مبارزه با شيطان بزرگ، عين عقلانيت و تدبير است. اين نظريه، يك نظريه ديني و برگرفته از جهانبيني توحيدي و داراي مباني مستحكم عقلي است. براساس همين مباني، حضرت امام(ره) فرمودند، رابطه ايران و آمريكا، رابطه گرگ و ميش بوده و ما هرگز از مبارزه با شيطان بزرگ دست برنخواهيم داشت. براساس همين مباني توحيدي و عقلاني، رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها در دهههاي اخير، بر مذاكره نكردن با آمريكا تأكيد كرده، آن را خسارتبار ارزيابي ميكردند. نگارنده معتقد است، برجام از سال 1392، سنجش و راستيآزمايي اين دو نظريه و ديدگاه متقابل را به بوته آزمون برد. اكنون كه صحت، اصالت و درستي يك نظريه در حال آشكار شدن است، صاحبان و طرفداران نظريه در حال مرگ و پايان يافتن اعتبار، حرفهاي غير منصفانه و خلاف اخلاق و واقع ميزنند. آنها ميگويند، صفر تا صد برجام، با نظر رهبري انجام شده است! آيا اينچنين است؟ وقتي در ديدار رمضاني پر خير و بركت و بينظير دانشجويان با رهبر معظم انقلاب اسلامي در هفته گذشته، اين موضوع از سوي يكي از دانشجويان مطرح ميشود، معظمله در پاسخ فرمودند: «يكي از دوستان گفتند تصويب برجام را به رهبري نسبت دادهاند؛ خب بله، اما شما كه چشم دارد، ماشاءالله هوش داريد، همه چيز را ميفهميد، آن نامهاي را كه من نوشتم نگاه كنيد، ببينيد تصويب چه جوري است، شرايطي ذكر شده كه در اين صورت اين (توافق) تصويب ميشود.» رهبر معظم انقلاب در ادامه با بيان توضيحاتي، ميفرمايند: «برجام را به آن صورتي كه عمل شد و محقق شد، بنده خيلي اعتقادي نداشتم و بارها هم به خود مسئولان اين كار، به آقاي رئيسجمهور، به وزير محترم امور خارجه، به ديگران همين را گفتهايم و موارد زيادي را به آنها تذكر دادهايم.»
برجام چگونه محقق شد كه رهبر معظم انقلاب اسلامي ميفرمايند، به آن اعتقادي نداشتم؟ برجام مبتني بر يك عقيده، نظريه و تفكر پديد آمد و آن اينكه، آمريكا كدخدا، صاحب قدرت وگرهگشا بوده، ملت ايران و جمهوري اسلامي براي رهايي از مشكلات و داشتن آيندهاي روشن و پيشرفته، چارهاي جز مذاكره با اين صاحب قدرت ندارد!
اين نگاه را پس از پيروزي انقلاب اسلامي، غربگراها، مليگراها، ليبرالها و امثال نهضت آزاديها داشتند. اين عقيده در نقطه مقابل گفتمان انقلاب و انقلابيگري و گفتمان امام(ره) بود. به مرور زمان برخي از نيروهاي با سابقه انقلابي هم به دليل خستگي از تداوم مبارزه و پديدآيي روحيه دنياگرايي در آنان، به جمع طرفداران اين نظريه پيوستند. مرحوم آقاي هاشميرفسنجاني خود با صراحت گفت، به امام در سالهاي پاياني عمرش نامه نوشتم و گفتم نميشود با آمريكا براي هميشه قطع رابطه كرد و مذاكره نداشت. هاشمي معتقد بود از طريق مذاكره و گفتوگو ميشود با آمريكا كنار آمد و به اين رويارويي پايان داد. اين نگاه در رقابتهاي انتخاباتي رياستجمهوري سال 1392 فعال شد و حل مشكلات كشور را، به مذاكره با آمريكا به عنوان كدخدا گره زد. مردم در اين انتخابات با تصور درستي اين نگاه، به صاحبان آن رأي دادند. البته صاحبان اين نگاه در دوره اصلاحات هم، نظريه گفتوگوي تمدنها را تحت پوشش اصلاحات دنبال كردند. جوهره گفتوگوي تمدنها از نظر سياسي، كنار آمدن با آمريكا از طريق مذاكره و برقراري رابطه بود. وقتي اين عقيده و نظريه در سال 1392 رأي آورد، بديهي بود كه رهبر معظم انقلاب اسلامي بايد تدبيري داشته باشند تا در عمل، بطلان اين نظريه براي مردم اثبات شود. اكنون كه زمان آشكار شدن نادرستي اين نظريه است، انصاف حكم ميكند، صاحبان اين نظريه مسئوليتپذير بوده و آن را به دوش ديگران نيندازند.