* به عنوان سؤال اول بفرماييد به چه كساني سلبريتي ميگويند؟
سلبريتي، يعني چهره رسانهاي. در واقع چهرهاي كه به واسطه تكرار ديده شدن از طريق رسانهها به شهرت ميرسد.
* به نظر شما سلبريتيها براي يك جامعه و فرهنگ، فرصت به شمار ميآيند يا تهديد؟
ما دو دسته سلبريتي داريم، يك دسته سلبريتيهايي هستند كه اساساً محل تولدشان رسانه است، به اين معنا كه در رسانهها، اعم از سينما، تلويزيون و موسيقي به دنيا آمدهاند و تا قبل از ورود به رسانهها، اين افراد هيچ ظهور و بروزي نداشتهاند و صرفاً رسانهها عامل شهرت، شناخته شدن و در نتيجه مورد احترام قرار گرفتن و كسب هوادار براي آنها شدهاند.
معمولاً از ويژگيهاي مرسوم اين دسته از سلبريتيها، اين است كه به شدت آوازهجو هستند، به اين معنا كه حتي خيلي از آنها به اين دليل مسير سلبريتي شدن را انتخاب كردهاند كه ميخواستند آوازهاي به دست بياورند و شهرت كسب كنند و در نتيجه از طريق اين جايگاه اجتماعي، نيازهاي مالي و ساير امتيازاتي كه از طريق يك سلبريتي شدن حاصل ميشود، براي خود به دست آورند.
دسته دوم سلبريتيهايي هستند كه پيش از رسانهاي شدن، براي خود كسي بودهاند و در حرفه، مهارت يا حوزهاي از دانش براي خود حرفي داشته و صاحب كرسي بودهاند و حداقل در يك فضاي حرفهاي شناخته شده بودند، سپس رسانه به واسطه اين شايستگيها به آنها ضريب داده است؛ براي نمونه فردي يك جراح و دانشمند شناخته شده بوده و سپس رسانه در كنار او ميآيد و از او چهرهاي به اسم پروفسور سميعي ميسازد. يا يك استاد دانشگاه كه تأليفي يا هنري داشته و هنر و مهارت او بدون رسانهها جا افتاده بوده است، در اينجا رسانه آمده و به واسطه آن حرفه و مهارت در آن فرد، او را به چهره رسانهاي و شناخته شده تبديل كرده است.
اين نكته را بايد گفت كه معمولاً اين دسته كمتر آوازهجو هستند و به واسطه شايستگيهاي خود و نه صرفاً به دليل خوش صدايي، زيبايي چهره و چنين وجوهي، به چهره رسانهاي تبديل شدهاند. نكتهاي كه وجود دارد، اين است كه 99 درصد سلبريتيهايي كه محل تولدشان خارج از رسانهها است، فرصت هستند. به عبارتي وقتي فردي از اين دسته «سلبريتي» ميشود، الگو شدن او براي ديگر اركان جامعه يك فرصت است؛ چرا كه حتماً داراي مهارت، حرفه و تخصص مشخصي بوده كه به چهره رسانهاي تبديل شده و آن وجوه منفي كه در سلبريتي به معناي عام آن وجود دارد، در اين فرد نيست. در واقع اگر اين سلبريتي الگو شده و محل رجوع رسانهها شود و به طور دائم تصوير او به مخاطبان نشان داده شود، خوب است.
آن قسمت ماجرا دچار مشكل ميشود كه يك فرد بدون شايستگيهاي بيرون از رسانهها و صرفاً به واسطه برخي توانمنديهاي سطحي و از طريق رسانهها، چهره شده و اگر رسانه را از او بگيرند، ميميرد؛ يعني سلبريتياي كه اگر ديده نشدنش در رسانه مساوي با مرگ او است. اين دسته از سلبريتيها معمولاً آنهايي هستند كه چالش ايجاد ميكنند و تهديد سلبريتيها، در اين دسته است.
بنابراين اگر به اين تقسيمبندي توجه كنيم، سلبريتي بودن الزاماً نميتواند تهديد باشد؛ اما سلبريتي متولد شده در رسانه معمولاً وجه تهديدش خيلي بيشتر از فرصتهايش است، اگرچه آنها هم وجوهي از فرصت بودن دارند؛ ولي معمولاً چون خود را نساختهاند و آن سلوكي را كه بايد يك فرد شناخته شده داشته باشد، ندارند، استفاده درستي از شهرت خود نميكنند و خيلي اوقات شهرت را به سمتي پيش ميبرند كه در طبقهبنديهاي ما جزء موارد نامطلوب است و به الگوهاي نادرستي براي نسل تأثيرپذير، مانند نوجوانها و جوانانها ميشوند.
* سلبريتيها چه نقشي در شكلگيري سبك زندگي جامعه دارند؟
فطرت انسان كمالجو و كمالطلب است. براي نمونه، اگر يك نفر در هر حوزهاي كه دنبال آن بوده، نتوانسته به كمال برسد، وقتي ميبيند يك نفر در حوزه مدنظرش به كمال رسيده و مشهور هم شده است، اين فرد براي او، معيار كمال و موفقيت ميشود. معيار موفقيت همان چيزي است كه به آن الگو ميگوييم، چون وقتي اين فرد خود را در آينه نگاه ميكند، دوست دارد خود را در جايگاه اين چهره رسانهاي ببيند.
به يك معنا، ميل به سلبريتي و الگوبرداري از سلبريتي، در فطرت كمالجو و كمالطلب ما ريشه دارد و وقتي آن را در خودمان نيافتهايم، در سلبريتي دنبال آن ميگرديم. در واقع با هواداري از يك سلبريتي ميخواهيم اين ميل كمالجويي و كمالطلبي خود را ارضا كنيم. اينكه چه تأثيري ميگذارند از همين جنس است، در واقع سلبريتيها مفهوم كمال ايدهآل و مفهوم معيار به كمال رسيدن را براي جامعه معرفي ميكنند و در اينجا است كه است كه بايد درباره كاركرد سلبريتيهايمان صحبت كنيم.
اگر سلبريتيها رسيدن به كمال را در ذهن مردم و آحاد جامعه، صرفاً به ثروتمند شدن و به تعبير عامه زندگي لاكچري و اشرافي تبديل كنند و اگر معيار رسيدن به كمال را صرفاً به زيباييهاي ظاهري يك خانم مانند لباسها و آرايشهاي خاص تبديل كنند يا اگر كمال جامعه را به درآوردن يك سري شكلك و ادا اصول و رفتارهاي ناهنجار تبديل كنند، يا مثلاً سلبريتي شدن را به يك مهارت خاص، مانند روپايي زدن يا آواز خواندن محدود كنند و هيچ معنايي از سلبريتي بودن براي حل مشكلات جامعه احساس نشود، در اينجا است كه بايد نگران شويم.
ميگويند ارزش هر فرد به اهداف، آرزوها و خواستههايش است و اگر ميخواهيد كسي را بشناسيد، ببينيد چه آرزو و خواستهاي دارد. ارزش يك جامعه نيز به آرزوها و رؤياهايش است و اين سلبريتيها هستند كه ميتوانند رؤياها، آرزوها و معيار كمالطلبي را براي يك جامعه مشخص كنند. بنابراين تأثيرپذيري سلبريتيها در يك جامعه به ويژه جامعه رسانهزده ما چندين برابر ميشود و اهميت خود را نشان ميدهد.
* آيا ميتوان حوزه اثرگذاري سلبريتيها را در روابط بينالملل و ديپلماسي عمومي بين ملتها و دولتها مشاهده كرد؟
وقتي معيار كمالطلبي را ميتوان به جامعه خود نشان داد، به دنيا هم ميتوان نشان داد. وقتي فردي به مثابه چهره شناخته شده و سلبريتي، از يك كشور به كشور ديگر ميرود، در واقع اين معيار كمالطلبي ملت خود را به دنيا نشان ميدهد كه من الگوي جامعه خود هستم، با ديدن و شنيدن من بخش زيادي از جامعهام را ميتوانيد بشناسيد، سلبريتيها در واقع ارزشها و سقف آرزوهاي يك جامعه را به دنيا نشان ميدهند.
در حوزه بينالملل يك انسان عادي، يك مسافر عادي و توريست ميتواند نماينده باشد، چه برسد به اينكه اين مسافر يا توريست يك چهره شناختهشده در كشور خود باشد. وقتي كسي از بيرون به او نگاه ميكند، با خود ميگويد اگر اين چهره شناخته شده آنها است، پس بقيه افراد جامعه آنها چطور هستند. اين تعميمپذيري درباره سلبريتيها خيلي جدي است و در شناخت ملل جهان از يكديگر بسيار مؤثر هستند.
* با توجه به مطالب گفته شده و دامنه اثربخشي سلبريتيها در حوزههاي گوناگون، آنها چگونه در شكلگيري قدرت نرم نقشآفريني ميكنند؟ در واقع چگونه بر ذهن و احساس مردم به ويژه نوجوانان و جوانان تأثير ميگذارند؟
زماني بود كه سلبريتيها براي ديده شدن نيازمند حاكميت و حكومت در جامعه بودند؛ چرا كه سلبريتي يعني چهره رسانهاي و رسانه هم در دست صاحبان قدرت بود. در واقع، سينما، تلويزيون و روزنامهها تنها رسانههايي بودند كه ميتوانستند در آن ديده شوند كه همه اينها در دستان حاكميت و تحت نظارت آن بود. اما با گذر از ارتباطات جمعي و رسانههاي جمعي، وارد رسانههاي فردي با محوريت اينترنت و فضاي مجازي شديم. رسانههاي فردي با محوريت شبكههاي اجتماعي فرصت را براي سلبريتيها ايجاد كردند كه ديگر بدون واسطه قدرت و نظارتهاي حاكميتي، با مردم و هواداران خود ارتباط بگيرند.
در ادبيات ارتباطات، ميگويند رسانه قدرت است و با اين تحول ديگر قدرت در دستان خود سلبريتيها قرار گرفت و اين افراد بدون واسطه صاحبان قدرت شدند. تعبيري امروز صاحبان رسانه، صاحبان قدرت هستند و اگر مسئولان دولتي سياستمداران فضاي حقيقي هستند، سلبريتيها به يك معنا سياستمداران رسانه و فضاي مجازي هستند. وقتي يك نفر سياستمدار شد، يعني ميتواند سياستگذاري، جهتدهي و هدايتدهي فكري كند؛ همچنين ميتواند افكار عمومي را به سمتي هدايت كند و براي حل يك مشكل، بسيج افكار عمومي راه بيندازد، كمپين بسازد و مخاطب را به سمت فكر خاصي هدايت كند كه اين همان قدرت نرم براي هدايت افكار عمومي است. طبعاً سلبريتيها نقش بسيار مؤثري در قدرت نرم يك جامعه دارند كه اين، هم ميتواند مثبت و هم منفي باشد.
نمونه مثبت آن را بارها در بحرانهاي زيستمحيطي در كشورمان مشاهده كردهايم. براي نمونه وقتي زلزله يا سيل اتفاق ميافتد، اين افراد خيريههايي در فضاي مجازي راه مياندازند كه اگرچه همين كارها آسيبهايي نيز داشته و سوءاستفاده هم كردهاند، اما برايند آن مثبت بوده چرا كه وقتي شماره حساب اعلام ميكنند، مبلغ زيادي پول از طرف مردم به آن حسابها واريز ميشود كه ميتوان با آن كارهاي بزرگي انجام داد.
نكته منفي هم اين قسمت ماجرا است كه به واسطه اينكه سلبريتيهاي ما سواد كافي در حوزههاي سياسي و اجتماعي ندارند، هوش سياسي پاييني دارند، آدمهاي احساسي هستند، بر حواس و عواطف خود تسلط ندارند و بسيار مدگرا هستند، معمولاً زمينهساز التهابهاي اجتماعي ميشوند. براي نمونه مشاهده ميكنيم كه يك دفعه قرار گذاشته ميشود همه سلبريتيها بايد به فلان شخص رأي دهند يا از او حمايت كنند يا بايد به فرد ديگري بد و بيراه بگويند. گاهي ظرفيت سلبريتيها به سمت نامطلوبي ميرود كه با منافع ملي و منافع اجتماعي تضاد پيدا ميكند كه اينها از ويژگيهاي منفي قدرت نرم سلبريتيها است.