هزار تا قصه خونه مادربزرگه، امروز برايمان شده است تنها يك خاطره؛ خاطرهاي خوب و دوست داشتني. «آقاي راننده، يالله بزن تو دنده» را كه نگو؛ شعري كه هنوز هم گاهي موقع سوار شدن به ماشين با خود زمزمه ميكنيم و اين يادگاري است از روزهاي كودكيمان؛ روزهاي شادي كه براي ديدن شخصيت عروسكي مورد علاقهمان يعني كلاه قرمزي و پسرخاله، نه يكبار، بلكه چندين بار به سينما ميرفتيم. مدرسه موشها، مجموعه عروسكي ديگري است كه گاهي چيزهايي به ما ياد ميداد كه شايد در كلاسهاي مدرسه نميآموختيم. اتفاقاً پس از سالها هم كه فيلم سينمايياش بر روي پرده نقرهاي سينماها رفت، بيش از آنكه فرزندانمان شور و شوق ديدن آن را داشته باشند، اين ما بوديم كه براي ديدنش ذوق داشتيم؛ مدرسه موشها را به جاي قاب كوچك و حتي سياه و سفيد تلويزيون بر روي پرده بزرگ سينما تماشا كنيم.
ديروزمان رنگارنگ امروزمان پرخاطره
دهه شصتيها در هر چه كه شانس نياوردند در اين موضوع اوضاعشان از ديگر دههها بهتر بود؛ عروسكهايي كه ديروزشان را رنگارنگ و امروزشان را پر از خاطره كردهاند. در واقع ميتوان دهههاي 60 و 70 را اوج روزهاي مجموعههاي عروسكي صدا و سيما دانست؛ از هادي و هدي سال 1364 گرفته تا زيزي گولو و سنجد دهه 70. اين عروسكها براي كودكاني كه روزهاي خوب كودكيشان با صداي آژير خطر قرمز شده بود، حكم وضعيت سفيد را داشت؛ البته بيانصافي است اگر بگوييم موفقيت اين مجموعههاي عروسكي بيش از هر چيز به روزگار سخت آن دوران مربوط بود؛ زيرا مجموعههايي بودند كه در همان سالها ساخته شدند؛ اما نتوانستند آن طور كه بايد و شايد ماندگار باقي بمانند، حتي در ذهن كودكان آن روزها! در حالي كه برخي مجموعهها همچنان و پس از سالها امتداد توانستند محبوبيت زيادي ميان كودكان و نوجوانان و حتي بزرگسالان به دست بياورند. مجموعه كلاه قرمزي گواه اين سخن است؛ مجموعهاي كه تا يك سال پيش از شبكه دوم سيما پخش ميشد و به رغم اضافه كردن عروسكهايش، همچنان توانسته بود مخاطبان زيادي را به دست بياورد؛ هر چند كه شايد ساختار و موضوعات مطرح شده در اين مجموعه به گونهاي بود كه ديگر نميشد اين مجموعه تلويزيوني را مختص كودكان ناميد.
گرد زمان بر روي عروسكهاي خاطرهساز!
اگرچه موفق نبودن ايران در توليد كارتونهاي با كيفيت واقعيت غير قابل انكاري است اما در مقابل ميتوان گفت در توليد مجموعههاي عروسكي جايگاه خوبي را به دست آوردهايم. با وجود اين انگار گذر زمان، گرد زمان را بر روي عروسكها نشاند و به جاي آنكه كمك كند اين موفقيت روز به روز بيشتر شود برعكس شاهد آن هستيم كه به تدريج كارهاي عروسكي ضعيفتر از گذشته شدند و نتوانستند آن طور كه بايد و شايد جايگاه خوبي ميان مخاطبان به ويژه مخاطبان كودك و نوجوان به دست بياورند؛ مگر در برنامههايي مخصوص بزرگسالان از جمله جنابخان در برنامه خندوانه.
محمد ميركياني، نويسنده كتابهاي كودك و نوجوان، از جمله كتاب تنتن و سندباد درباره تضعيف كارهاي عروسكي در مقايسه با گذشته معتقد است تلويزيون در آن سالها رسانهاي بيرقيب بوده و در همان دهه 60 كه خيلي از كارها با توفيق روبهرو ميشدند، ما تنها يك رسانه تصويري داشتيم كه تلويزيون بود و مردم حتي كارهاي متوسط را هم تماشا ميكردند.
وي در اين باره گفته است كه با گذشت زمان، انتظار مخاطب، شناخت و سواد رسانهاي درباره كارهاي عروسكي افزايش يافت و سازندگان نيز نتوانستند همراه با زمان پيش بروند و توقع مخاطب را برآورده كنند؛ با وجود آنكه همه خلاقيتهايشان را به كار گرفتند و به فكر چيز جديدي نيفتادند.
مرضيه برومند كه يد طولايي در ساخت مجموعههاي عروسكي دارد معتقد است در سالهاي نخست پس از پيروزي انقلاب، توجه بيشتري به تربيت نسل كودك و نوجوان از طريق توليد برنامههاي تلويزيوني ميشد؛ اما در سالهاي بعد از آن، شاهد كممهري به برنامههاي اين گروه سني بوديم. بودجهها كاهش يافتند و برنامههاي توليد انبوه و زنده، از كيفيت كاستند و به تبع اين مسئله، بينندگان هم تا حدودي از دست رفتند.
برومند كه به گفته زينالعابدين، مدير شبكه اول سيما قرار است بخش كودك اين شبكه را احيا كند و در پي طراحي مجموعهاي عروسكي با نام مدرسه دوستان براي اين شبكه است، درباره موفقيت مجموعههايي كه توليد كرده ميگويد، كودكان و نوجوانان تيزهوشترين مخاطبان هستند و به هيچ وجه نميتوان آنها را فريب داد. آنها تشخيص ميدهند كه نيت برنامهسازان چه بوده و به اين ترتيب با يك برنامه ارتباط برقرار ميكنند و برنامه ديگر را دوست نخواهند داشت. اگر اين شانس را داشتهام كه برنامههايي به ياد ماندني بسازم، تنها به اين دليل بوده كه از دل و جان براي كودكان مايه گذاشتهام و آنچه از توان و احساس و انديشهام بوده، به كار گرفتهام؛ وگرنه كارهايم خوب از آب در نميآمدند.
البته همان طور كه اشاره شد كارهاي عروسكي تنها براي كودكان و نوجوانان نيست؛ بلكه در حال حاضر عروسكهايي وجود دارند كه در كنار مجريان برنامههاي بزرگسالان قرار ميگيرند و در پيشبرد اهداف برنامه به عوامل آن كمك شاياني ميكنند.
حلقه مفقوده خلاقيت و داستان خوب
شايد برخي بگويند اين روزها انيميشن توانسته جايگاهي بهتر از مجموعههاي عروسكي را از آن خود كند و در اين ميدان، گوي رقابت را از توليدات عروسكي بربايد اما اگرچه فانتزيترين شخصيتها در انيميشنها وجود دارد؛ دست عوامل توليد آنها بازتر است و قطعاً ساخت برنامه عروسكي با محدوديتهاي بيشتري روبهروست، اما بايد به اين نكته توجه داشت كه در گذشته نيز كارتونهايي بسيار قوي بودند كه طرفداران كمي هم نداشتند؛ بنابراين با آنكه كمي رقابت سختتر شده است ولي امروز هم ميشود با عروسكها به رقابت انيميشنها رفت و كارهايي را ساخت كه ديده شوند. بايد ناتواني مجموعههاي عروسكي در اين رقابت را در جايي ديگر جستوجو كرد؛ به زعم نگارنده آنچه امروز مجموعههاي عروسكي به آن نياز دارند و در حقيقت ميتوان گفت حلقه مفقوده كارهاي عروسكي است؛ خلاقيت، متن خوب و داشتن داستان و شخصيتهاي جذاب است كه ميتواند كودك، نوجوان يا حتي بزرگسال را پاي تلويزيون بنشاند.