پروژه «معامله قرن» تلاشي از سوي آمريكا براي تثبيت رژيم صهيونيستي در منطقه است. به عبارتي، رژيم غاصب صهيونيستي از سال 1948 تلاش كرده است در منطقه مشروعيت پيدا كند، اما تاكنون نتوانسته است به آن دست يابد. حتي با وجود قرارداد صلح با دولتهايي مانند مصر و اردن، دشمني ملتها حتي در اين دو كشور نسبت به رژيم صهيونيستي به شدت بالاست و اين نشان ميدهد راهكار آشتي و سازش كارساز نخواهد بود.
آمريكاييها به اين جمعبندي رسيدهاند كه اولويت تضاد در منطقه، رژيم صهيونيستي است؛ يعني همه جوامع اسلامي با اين رژيم تضاد دارند؛ از اين رو آمريكا با طرح «معامله قرن» تلاش دارد به گونهاي اين تضاد را جابهجا كند. به عبارتي، كشور ديگري را جاي اين رژيم غاصب بگذارد تا اينكه رژيم صهيونيستي بتواند با همكاري يكسري نيروهاي بومي و منطقهاي جا بيفتد.
به همين دليل اولين بحث در معامله قرن، تغيير تضادها در منطقه است. خيليها تصور ميكنند ممكن است اجلاس منامه براي جمع كردن پول به منظور شروع اين طرح باشد، در حالي كه اينطور نيست و آنها به دنبال تغيير تضادها هستند. اينكه ايران را به عنوان دشمن در منطقه مطرح ميكنند و ميكوشند ائتلافي از رژيم صهيونيستي و كشورهاي عربي عليه ايران ايجاد كنند، مقدمات اصلي و حقيقي معامله قرن است كه اگر چنين اتفاقي بيفتد، قطعاً همكاري بسياري از رژيمهاي وابسته عرب با رژيم صهيونيستي عينيت پيدا خواهد كرد. بنابراين هدف معامله قرن، تثبيت رژيم صهيونيستي است كه به نظر من تا الآن آمريكا موفق نبوده است. در اجلاس منامه هيچ فلسطيني از جريان سازش و مقاومت حاضر نشد و همين موضوع نشان ميدهد جامعه فلسطيني نسبت به اهداف معامله قرن آگاهي لازم را دارد و به همين دليل به ابزاري براي انجام اين پروژه تبديل نشدند.
«معامله قرن» يكي از خطرناكترين پروژهها براي تثبيت رژيم صهيونيستي است؛ به همين دليل غرب، ايران را برهمزننده امنيت در منطقه ميداند و موشكهاي ايران را نوعي تهديد نظامي براي منطقه مطرح ميكند. كل پروژه و بودجه نيروهاي مسلح ما در هر سال 16 ميليارد دلار است، در حالي كه خريدهاي تسليحاتي نظامي عربستان حدود 60 ميليارد دلار، يعني حدود چهار برابر كشورمان است. حتي بودجههاي نظامي كشورهاي كوچكي، مانند امارات و كويت بيشتر از ايران است؛ براي نمونه بودجه نظامي امارات 26 ميليارد دلار است.
مباحث و هياهوها درباره توان موشكي كشورمان و رفتوآمدهايي كه بين سران رژيم صهيونيستي و برخي كشورها، مانند عربستان، امارات، عمان و بحرين اتفاق ميافتد، نشان ميدهد تلاش در راستاي تغيير تضاد است. در اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه آيا آنها به نتيجه رسيدهاند يا خير؟
تصور من اين است كه به نتيجه نرسيدهاند، چرا كه اولاً محور مقابله با آنها محور مقاومت است كه انسجام داخلي و هماهنگي كامل دارد و ثانياً ايران كه قلب محور مقاومت را تشكيل ميدهد، در اين مسئله كم نگذاشته است و محور مقاومت در مسير انسجام و تقويت قرار دارد.
براي نمونه، حضور مسئولان جنبش حماس در تهران نشان ميدهد، ايران به دنبال رفع سوءتفاهمهاي موجود بين حماس و سوريه است تا انسجام در محور مقاومت افزايش پيدا كند. تلاش ايران در راستاي انسجام محور مقاومت، افزايش توانمندي آن و... تلاش آمريكا را خنثي كرده است و اعمال سختترين تحريمها از طرف آقاي ترامپ عليه ايران نيز عمدتاً به دليل شكست آنهاست؛ چرا كه تاكنون نتوانستهاند كاري انجام دهند كه نقش ايران در هدايت و رهبري محور مقاومت، دچار تنش و مشكلاتي شود.