صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> گفتگو
تاریخ انتشار : ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۵  ، 
شناسه خبر : ۳۱۶۴۱۲
«حسن شمشادي» خبرنگار حوزه مقاومت در گفت‌وگوي تفصيلي با صبح صادق
پایگاه بصیرت / بابك ذبيحي‌ـ عليرضا جلاليان

17 مرداد ماه هر سال به عنوان روز «خبرنگار» در تقويم‌ كشور مشخص شده است. شغل خبرنگاري اگرچه ظاهري فريبنده دارد، اما خبرنگار در حقيقت با مشكلات عديده‌اي دست و پنجه نرم مي‌كند. از مشكلات صنفي تا دغدغه‌هايي كه در صحنه‌هاي گوناگون درك كرده و راه حل آن را مي‌داند. در اين ميان، يكي از سخت‌ترين رشته‌هاي خبرنگاري، خبرنگاري در بحران و جنگ است كه فعالان اين حوزه را به كاركشته‌ترين و قوي‌ترين خبرنگاران تبديل مي‌كند. منطقه‌اي كه ما در آن حضور داريم، به واسطه مهم‌ترين واقعه قرن اخير، يعني «انقلاب اسلامي» پرالتهاب‌ترين منطقه دنيا شده و ايران در غرب آسيا همواره محمل اصلي‌ترين خبرهاي سياسي بوده است. در همين التهابات جبهه مقاومت شكل گرفته و خبرنگاراني كه در اين جبهه فعال هستند، در مظلوميت كامل و در فضايي كه عمده رسانه‌هاي جهاني و داخلي فاز منفي نسبت به موضوع جبهه مقاومت داشتند، توانستند بخشي از رسالت رسانه‌اي خود را در اين جبهه ادا كنند. در ادامه به همين مناسبت با حسن شمشادي، خبرنگار بازنشسته خبرگزاري صدا و سيما كه سال‌ها در مناطق درگير جبهه مقاومت حضور داشته، به گفت‌وگو نشستيم كه در ادامه خلاصه‌اي از ديدگاه‌ها و نظرات وي را مي‌خوانيد.

* ابتدا از خودتان بگوييد و اينكه چند وقت است از جبهه مقاومت برگشته‌ايد و در حال حاضر به چه كاري مشغول هستيد؟!

در طول نيم قرن، يعني پنجاه سال عمري كه از خدا گرفته‌ام، 30 سال آخر آن را تقريباً كار رسانه‌اي انجام دادم. كار فرهنگي، تبليغي، مذهبي و قرآني را هم شايد بيش از عمر انقلاب انجام داده‌ام. از سي سال كار رسانه‌اي 25 سال آن را خبرنگار سازمان صدا و سيما بودم كه 10 سال بيشتر خبرنگار بحران و هشت سال از اين ده سال را خبرنگار جنگ بودم كه در عراق و سوريه سپري شد. سه سال و نيم در عراق و چهار سال و نيم در سوريه بودم. البته گاهي هم به طور غير رسمي در اين چند سالي كه مأموريتم در سوريه تمام شد، به آنجا رفتم، اما حضور رسمي نداشتم. البته من معتقدم در 9 سال پاياني خدمتم چهار سال و نيم را در خط نبرد اول با داعش در شامات گذراندم و چهار سال و نيم بعد را در جبهه نبردي ديگر در شيفت شب خبرگزاري صدا و سيما بودم كه خود نشان از مظلوميت تفكر جبهه مقاومت حتي در رسانه ملي جمهوري اسلامي است! الآن هم يكي دو هفته است بازنشسته شده‌ام. اين بازنشستگي صرفاً به معناي بازنشستگي از خبر صدا و سيماست وگرنه يك خبرنگار آن هم از جنس بسيجي بازنشستگي ندارد، تا وضعيتش به شهادت ختم شود.

 

* در مصاحبه‌اي از شما خواندم كه گفته بوديد در دوران دفاع مقدس هم حضور داشتيد، در اين باره توضيح بفرماييد.

بله. البته اين حضور به اندازه خيلي از دوستان و بزرگواران نيست و خيلي كم است؛ اما سال 1363 يا 1364 بود كه براي اولين بار از طريق اردوي دانش‌آموزي به خوزستان اعزام شديم كه البته براي نبرد نبود. در سال 1364 عضو بسيج شدم و سال 1366 چند ماهي را از طريق سپاه حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) لرستان به منطقه كردستان اعزام شدم. از آنجا به كردستان عراق رفتم و چند ماهي در منطقه ماهوت عراق و در عمليات بيت‌المقدس2 حضور داشتم.

 

* در اين مدتي كه در عراق و شامات حضور داشتيد، فكر مي‌كنيد مهم‌ترين و تأثيرگذارترين گزارشي كه روي آنتن برديد، كدام گزارش بود؟

در اين 25 سالي كه در صدا و سيما فعاليت داشتم، سعي مي‌كردم گزارش‌هايم ضمن تأثيرگذاري منطبق با ملاحظات رسانه ملي و رسانه‌هاي رسمي كشور باشد. در اين ميان دو سري مجموعه‌ گزارش‌هايي كه از عراق و سوريه داشتم، خيلي برايم دلچسب بود؛ چون احساس مي‌كردم واقعاً تأثيرگذار بوده و به دل مخاطبان نشسته است. يكي از گزارش‌هايم از شهرهاي مذهبي عراق درست زماني بود كه پاي هيچ ايراني آنجا باز نمي‌شد. جنگ و ناامني و درگيري آمريكايي‌ها با جيش‌المهدي در كربلا و نجف مانع اين شده بود كه زائري بتواند از ايران به عتبات بيايد. وقتي از حال و هواي حرم ائمه در كربلا، نجف، كاظمين يا سامرا گزارش مي‌دادم، دقيقاً اين پيوند قلبي مردم را حس مي‌كردم. آن زمان هم كه خيلي پاي رسانه‌هاي جديد و پيام‌رسان‌ها باز نشده بود، عموماً بازخوردهاي اين گزارش‌ها را حضوري يا تلفني به طرق مختلف دريافت مي‌كردم. اين برايم آرامش بخش بود كه من به نمايندگي از يك ملت در حال ارسال گزارش از اين حرم‌ها هستم. برخي خبرها دلچسب بود و برخي خبرها هم كه از سوريه در مورد آزادسازي مناطق نزديك به حرم عقيله بني‌هاشم در دمشق مي‌دادم،‌ برايم بسيار جذاب بود؛ زيرا اين آزادسازي‌ها سبب در امان ماندن بيشتر حرم حضرت از تعرض و حمله تروريست‌ها مي‌شد؛ لذا وقتي اينها را گزارش مي‌كردم، در دلم اين طور احساس مي‌كردم كه الآن ميليون‌ها نفر انسان احساس آرامش مي‌كنند؛ به ويژه وقتي خبر آزادسازي از ميدان حجيره و عقب‌زدن تروريست‌ها را كه روز قبل در اشغال تروريست‌ها بود و 500 متر تا حرم فاصله داشت، دادم، برايم بسياري مسرت‌بخش بود. وقتي ابتداي صبح به ما گفتند چنين عملياتي انجام شده، واقعاً مسرور بوديم و وقتي اين خبر را مخابره مي‌كردم، دقيقاً مي‌دانستم كه خيلي‌ها با اين خبر خوشحال مي‌شوند.

 

* از عمليات حجيره بيشتر براي‌مان بگوييد.

در يك برهه تروريست‌ها خيلي نزديك حرم رسيده بودند. شب صداي تيراندازي و انفجار زيادي شنيديم؛ اما نگفتند. چه خبر است تا اول صبح كه معلوم شد تروريست‌ها را تا بيش از دو كيلومتر از مواضع قبلي نزديك به حرم عقب‌زده‌اند. به ما گفتند عمليات وسيعي انجام شده و بخش زيادي از مناطق نزديك به حرم آزادشده، صبح به زينبيه رفتيم و مناطقي را كه آزاد شده بود ديديم. اول رفتيم سراغ بچه‌هاي سوري و از آنها گزارش گرفتيم. بعد نيروهاي ايراني را ديديم. منطقه مهمي بود، در واقع منطقه‌اي بسيار متراكم از منازل مسكوني كه فقط نظامي‌هاي حرفه‌اي متوجه مي‌شوند عقب زدن دشمن آن هم به اندازه دو كيلومتر در چنين منطقه‌اي كار بسيار سختي است. پرچم‌هاي گروه‌هاي تروريستي، مانند جبهه‌النصره، داعش و احرارالشام هنوز كم و بيش وجود داشت و يكي‌يكي بچه‌ها به سراغ آنها مي‌رفتند تا واژگون‌شان كنند و عكس مي‌گرفتند. حال دسترسي اين تروريست‌ها به حرم كم شده بود. امنيت حرم خيلي بالا رفته بود. رزمندگان ايراني را كه ديديم، متوجه شديم اين عزيزان دو روزي هست كه نخوابيده‌اند تا اين عمليات انجام شود و آرام شوند. در چهره‌هاي خسته آنها سرور و شادي موج مي‌زد. در جمع بچه‌ها «محمودرضا بيضايي» را ديدم و با هم همراه شديم. از نقطه‌اي كه همراه شديم تا ميدان حجيره صحبت كرديم. وارد ميدان كه شديم خيابان منتهي به حرم آنجا بود، محمودرضا يك دفعه وقتي حرم را ديد، رو به حرم كرد و با اخلاص سلام داد و با اشك شروع كرد با بي‌بي درد دل كردن و اشك شوقش سرازير شد. من خوب نمي‌شنيدم كه چه مي‌گفت؛ اما انگار گزارش عمليات را مي‌داد. از همان نقطه بود كه گزارش آزادسازي اين مناطق را در عمليات حجيره دادم كه خيلي به دل همه نشست. تا قبل از اين عمليات شايد هيچ جنبنده‌اي جرئت نمي‌كرد از حجيره به سمت حرم برود؛ اما با همت اين مردان امنيت به اطراف حرم بازگشته بود. بعد محمودرضا بالاي يك ساختمان سه چهار طبقه رفت و پرچم جبهه النصره را پايين آورد و وارونه گرفت و عكس و فيلم گرفتند. اين محمودرضا يك حماسه ديگر هم داشت؛ البته ما آن موقع نبوديم كه ببينيم و تصوير بگيريم. بعداً براي من تعريف كردند كه در آنجا يك نوجوان تروريست از جبهه النصره به اسارت درآمده بود و معلوم نبود اين نوجوان تروريست چند نفر از همرزمان اين عزيزان و نيروهاي مقاومت را به شهادت رسانده، سر بريده، مثله كرده يا تير خلاص زده و نيروهاي مقاومت از عصبانيت شهادت هم‌رزمانشان قصد داشتند اين نوجوان را ضرب و شتم كنند كه اينجا محمودرضا بيضايي مانند مرد ايستاد و جلوي ضرباتي را كه به اين تروريست مي‌زدند، گرفت. او گفت اين تروريست اسير ماست و بايد در امان ما باشد؛ هر چند خيلي از ياران ما را به شهادت رسانده است. محمودرضا مرد بود. اين كارش را در نظر بگيريد در برابر وقايعي چون شهادت حسين‌گونه محسن حججي‌ها، چطور امسال محسن حججي عزيز و بزرگوار را به اسارت بردند، توهين كردند، سرش را بريدند، بدنش را قطعه‌قطعه كردند و اين تفاوت يك نيروي جبهه مقاومت با تروريست‌هايي است كه سر در آبشخور استكبار، ارتجاع و استعمار دارند.

 

* از محمودرضا خبر داريد؟

محمودرضا چند سالي است كه ميان ما نيست. دخترش سه ساله بود كه يتيم شد و چند سالي است كه محمودرضا به ما سر نزده! او در همان مجموعه عمليات‌هاي آزادي‌سازي حومه دمشق با خمپاره به شهادت رسيد.

 

* ياد اين مصرع افتادم كه «عاقبت اين جان ناقابل فداي زينب است». ماجراي شهادتش را هم بگوييد.

من نبودم. زماني كه شهيد شد رفته بودم براي گزارش مذاكرات ژنو دو مربوط به صلح سوريه. يك هفته آنجا بودم و خودم تنها به عنوان فيلم‌بردار، صدابردار، مترجم، گزارشگر و تدوينگر به سختي مشغول كار بودم و گزارش ارسال كردم. در ژنو بودم كه خبر شهادت محمودرضا را شنيدم. كاملاً آشفته شدم و نفهميدم چطور تا دمشق رفتم! وقتي هم كه رسيدم پيكر مطهرش را بعد از طواف در حرم عقيله بني‌هاشم به ايران برده بودند و به تشييع او هم نرسيدم. محمودرضا به آرزويش رسيد؛ اما ما را در غمي بزرگ فرو برد.

 

* از ماجراي گزارش‌هاي سوريه و تحليلي كه از وضعيت داريد، بگوييد.

ببينيد ما دوربين رسمي تلويزيون ايران بوديم و تا مي‌توانستيم از ارتش سوريه تصوير مي‌گرفتيم؛ البته با رعايت مباحث امنيتي و حفظ چهره‌ها؛ اما چون حساسيت روي دوربين ما خيلي زياد بود اجازه نمي‌دادند كه از بچه‌هاي‌مان حتي از پشت هم تصوير بگيريم. توجيه حفاظتي اين بود كه اين دوستان نبايد در تصاوير صدا و سيما باشند. ما هم تابع دستور بوديم. اين امر بيشتر پس از شهادت هادي باغباني و تصاويري كه از دوربين او به دست دشمن افتاد مورد توجه قرار گرفت؛ البته ما مي‌توانستيم از بچه‌هاي ايراني مدافع حرم با تكنيك‌هايي كه بلد بوديم طوري فيلم بگيريم كه تصوير چهره را نداشته باشيم؛ ولي باز موافقت نشد؛ ولي خود سپاه هزاران ساعت از همه بچه‌هاي جبهه مقاومت در سوريه در حالات مختلف تصوير گرفته و تصاوير مستندي وجود دارد؛ اما هيچ كدام از اينها عرضه نمي‌شود. اينها فقط آرشيوي شده در مجموعه كه معلوم نيست كي بايد استفاده شود.

 

* نظر دقيق‌تر شما درباره فعاليت‌هاي رسانه‌اي و مستندسازي در حوزه جبهه مقاومت و نبرد شامات چيست؟

ببينيد الآن محتواست، مخاطب تشنه است و گوش شنوا براي شنيدن كلام وجود دارد؛ اما به نظرم پيوست رسانه‌اي كه براي جبهه مقاومت نوشته شده بايد بازنگري شود. ديگر نگاه بسته بي‌فايده است. ما در سوريه بوديم، الآن قوي‌تر هستيم و در آينده هم خواهيم بود؛ در سوريه‌اي كه نوك پيكان جبهه مقاومت و اوج حملات دشمنان براي قطع يد ايران در جبهه مقاومت بود. ما با همت جوانان جهان اسلام از ايران، عراق، سوريه، افغانستان، پاكستان و... با چنگ و دندان از حرم‌هاي ائمه حفاظت كرديم و به ساحل شرقي مديترانه رسيديم. بايد واقعيت ماجراي سوريه با تصاويري كه داريم بيان شود. حداقل اگر از زنده‎هاي رزمنده اين جبهه نمي‌شود مستند ساخت از شهدا كه مي‌شود!

در حال حاضر هنوز شهدا و رزمندگان مدافع حرم مظلوم هستند. كه اصلي‌ترين علت مظلوميت آنها خود ما اهالي رسانه و تصميم‌گيران اين عرصه هستيم كه دست و پاي خود را بسته‌ايم. از سوي ديگر مسئولان هم بسته عمل مي‌كنند و تنها كار را به يك حلقه مثلاً پنج نفره از مستندسازان مي‌سپارند. انگار ديگر در اين جبهه جوان متعهد و مستعد و قوي براي مستندسازي درباره نبرد شام و عراق وجود ندارد. الآن از اهالي رسانه، امتحان پس داده‌هايي در جبهه مقاومت هستند كه تعدادشان هم كم نيست. چرا اجازه نمي‌دهند كه اينها بيايند در ميدان عمل و اين محتواها را دريافت كنند و از آنها مستندها و آثار هنري بسازند كه بيان كننده واقعيت است.

* ممنون از توضيحاتي كه داديد. با توجه به اينكه كارهاي رسانه‌اي و توليدات رسانه‌اي درباره مدافعان حرم انجام شده، شما به عنوان كسي كه شاهد ميداني در اين اتفاقات بوديد، كدام كارها را بيشتر پسنديديد و به واقعيت نزديك بود؟

من فيلم سينمايي خيلي كم مي‌بينم. به نظر فيلم «به وقت شام» ابراهيم حاتمي‌كيا اثر خوبي بود. كه الآن هم تأثيرگذار است. به وقت شام اكنون يك كار فاخر سينمايي است؛ اما به نظر من اين فيلم نتوانست تمام واقعيت را نشان دهد. واقعاً كسي متوجه نشد كه چه اتفاقي در حقيقت سوريه به وقوع پيوسته، تروريست‌ها كه بودند و چه كردند. به وقت شام در واقع آغاز بود.

تا جايي كه شما فكر كنيد سوژه براي مستندسازي، فيلم‌سازي، سناريونويسي و بيان واقعيت‌هاي نبرد شام وجود دارد. هشت سال و چهار ماه جنگ بوده و در اين صد ماه تا دلتان بخواهد اتفاق وجود داشته كه مي‌تواند دستمايه توليدات هنري باشد.

 

* چون در آستانه روز خبرنگار هستيم و بحث رسانه در اين ايام داغ شده، اشاره‌اي هم به جنگ رسانه‌اي داشته باشيم كه داعش برپا كرد. در اين باره نظرتان چيست؟

موضوع رسانه در كشور خود ما هم خيلي جدي شده است. به ويژه پس از وقايع سال 88 و تأثير رسانه‌ها. در مورد داعش هم بايد گفت كه احتمالاً نيروهاي خبره رسانه‌اي در خدمت داعش بوده‌اند. اين احتمالاً يعني ما دقيقاً نمي‌دانيم چه كساني، با چه مبلغي و در چه مدتي و با چه امكاناتي اين چنين در خدمت داعش بوده‌اند؛ اما ظاهر امر اين است كه سازندگان داعش يعني آمريكا، غربي‌ها، رژيم صهيونيستي و ارتجاع سعودي و عربي، كه توليد كنندگان داعش هستند، امكانات بي‌شمار رسانه‌اي را در اختيار اين تروريست‌ها قرار داده‌اند. نوع كار نشان‌دهنده وجود مشاوران خبره است كه حتي شايد نه به اسلام ابوبكر بغدادي اعتقاد داشتند و نه به انسانيت. در كنار ابزاري مانند هلي‌شات‌ها، تدوين حرفه‌اي با رايانه‌هاي حرفه‌اي و نوع فيلم‌برداري با دوربين‌هاي فوق حرفه‌اي، سناريويي كه اجرا مي‌شود نشان مي‌دهد از خبرگان اين حوزه استفاده شده كه در آينده با ابعاد دقيق و افرادي كه در اينجا فعاليت كرده‌اند مكشوف خواهد شد. اينها با رسانه در كنار لشكر حقيقي خودشان لشكر رعب را هم راه انداختند. در برخي موارد، داعش بدون شليك يك تير، روستا، محله يا بخشي از يك شهر را تصرف كرد و حتي يك شهر از رعب داعش تسليم شدند. نظامي‌ها لباس‌هايشان را عوض كرده يا سلاح‌هاي‌شان را مخفي كردند و... و داعش خيلي راحت آنجا را اشغال كرد. از سوي ديگر اربابان داعش هم به هدف خود كه اسلام‌هراسي و اسلام‌زدايي بود رسيدند. اسلام در رسانه‌ها معادل داعش براي جهان معرفي شد و كسي نپرسيد كه مگر مظهر اسلام در گذشته ايران نبود؛ پس چرا اكنون داعش كه مظهر اسلام است مي‌خواهد به ايران حمله كند؛ در حالي كه اين تأثير رسانه و صاحبان رسانه و كساني است كه هوشمندانه از رسانه استفاده مي‌كنند.

برچسب اخبار
نام:
ایمیل:
نظر: