صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۷:۵۸  ، 
شناسه خبر : ۳۱۷۸۰۷
نقد و بررسی کتاب دو جلدی دکتر بیژن عبدالکریمی
پایگاه بصیرت / محمدهادی جوکار

مجموع ه‏ای دو جلدی با عنوان «پایان تئولوژی» که به گفتۀ نویسنده آن، «دکتر بیژن عبدالکریمی»، حاصل در کنار هم قرار گرفتن پاره‏ای از مقالات نوشتاری و برخی متن‏های ویراستاری شده و متون سخنرانی‏ها، مصاحبه‏ ها و مناظره‏ ها و به عبارتی پروژه فکری نویسنده است. در این کتاب با وجود مباحث متنوع و متکثر ایده واحدی وجود دارد که وحدت‌بخش تکثر محتواست؛ ایده‌ای که عبارت است از «پایان تفکر تئولوژیک».

 

پایان تفکر تئولوژیک

پایان تئولوژی مطلقاً به معنای حضور نداشتن نظام‏های تئولوژیک در فرهنگ‏های عمومی جوامع یا عدم حضور آن در عرصۀ سیاست نیست؛ بلکه مراد از آن از منظر سلبی در نگاه نویسنده به پایان رسیدن هژمونی و نفوذ فکری و نظری نظام‏های تئولوژیک گوناگون، نه فقط در جوامع غربی، بلکه در حیات جوامع به اصطلاح سنتی از جمله جوامع اسلامی است. صاحبان این ایده معتقدند، دیرزمانی است که تفکر تئولوژیک دیگر نمی‏تواند راهبر انسان‏ها باشد و نظام‏های تئولوژیک در جهان کنونی دیگر نمی‏توانند مأوایی برای زیستن انسان فراهم آورند.

عبدالکریمی معتقد است، متأثر از تحولات حوزه‏های گوناگون زیست جمعی بشر، از جمله تحولات تکنولوژیک، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فلسفی‏ای که در چند دهۀ اخیر در جهان معاصر روی داده و جهان را به سوی وضعیت پست‌مدرن سوق داده است، بشر لاجرم خود را با شکاف تمدنی دیگری مواجه می‏بیند؛ شکاف مضاعف بین عالم سنتی و عالم پست‌مدرن که بر شکاف عالم سنتی و عالم مدرن افزوده شده است.

در جهان پست‌مدرن و با فروپاشی همه نظام‏های اندیشگی سنتی و مدرن، دوران کنونی حیات بشری را می‏توان دوران پایان یافتن همۀ نظام‏های تئولوژیک سنتی و نهادینه شده تاریخی دانست و می‏توان به خوبی احساس کرد که در دهه‏های اخیر وصف تاریخی، قومی و فرهنگی همه نظام‏های تئولوژیک آشکار شده است.

اما از نظر ایجابی نیز پایان تئولوژی به معنای ارائۀ مفاهیم و آموزه‏های ضد سنت و نقادانه علیه تئولوژی نیست؛ بلکه این پروژه در پی یافتن راهی است به منظور طرح پرسشی اصیل‏تر و عمیق‏تر از یگانه حقیقت اصلی که تئولوژی، مدعی معرفت نسبت به آن است. این ایده برخلاف سکولاریسم و نیهیلیسم، هر آنچه را در سنت تئولوژیک اصیل یابد و آن را مانعی برای مواجهۀ اصیل‏تر و عمیق‏تر طرح مسئله وجود در حوزۀ وجود شناسی نیابد، آن را تصاحب کرده و از آن خود خواهد کرد.

در نهایت نویسنده و ایده ‏پرداز این اثر معتقد است، ایده پایان تئولوژی نه به معنای دعوت به تن دادن و تسلیم شدن به سکولاریسم و نیهیلیسم دوره جدید، بلکه به معنای فراخوانش به مبارزه با هر اندیشه و نظامی است که بی‌کرانگی هستی را به نهایت رسیدن بشر قربانی می‏ سازد.

این تفکر خواهان آن است که خود را به نفس هستی گشوده نگاه دارد و رازآلودی و بی‌کرانگی و افاضه جاودان هستی را در مذبح هیچ جزمیت تاریخی یا به پای هیچ تعین مابعدالطبیعی قربانی نسازد. از این نظر تنها اندیشیدن به نفس هستی است که می‏تواند زمینه را برای ظهور الوهیتی تازه و قابل پذیرش برای انسان معاصر آماده کند.

 

نقد و بررسی

از منظر محتوا و از نگاه روش‌شناسانه این مجموعه دچار ابهامات و ایراداتی است که از جمله آن می‏توان به موارد زیر اشاره کرد.

۱ـ اولین ایراد تداوم پیشینه علمی و سنت فکری در کتاب است. «عبدالکریمی» مدرس فلسفه غرب و دانش‌آموخته همین رشته در دانشگاه «علیگر» هند است. علاقه و تز دکتری وی در حوزه مکتب فلسفه قاره و مشخصاً «فلسفه هایدگر» است. او را در زمره شاگردان «رضا داوری‌اردکانی» و «احمد فردید» شمرده‏اند که در دوگانه‌انگاری‏های پوپر/ هایدگر جانب هایدگر را نگه داشته‏اند. در این مجموعه می‏توان به وضوح ردّ پای دیدگاه‏های هایدگر و دنباله‏ روهای وطنی او را مشاهده کرد.

۲ـ پروژه فکری عبدالکریمی در این کتاب حاوی نکات چندان بدیع و تازه‏ای نیست. این نگاه حتی در میان دنباله‏های وطنی جریان فلسفی رقیب استادان عبدالکریمی، یعنی پوپری‏های زمانه از جمله «سروش» و «مجتهد شبستری» در قواره و چارچوب دیگری نیز آمده است. نفی سنّت و کلام و تاریخی قلمداد کردن وحی و مفاهیم و آموزه‏های دینی. با این نگاه اساساً معرفت وحیانی جنبۀ علی‌الاطلاق، فرازمانی، فرامکانی و جهان شمول خود را از دست خواهد داد و به پدیده‏ای قومی، تاریخی و منحصر در خرد موقعیتی بدل خواهد شد و این ضد غایت وحی است.

۳ـ عنوان پروژه عبدالکریمی نیز ابهام دارد. اساساً «پایان» به چه معناست؟ آیا تلقی عبدالکریمی از پایان یک تلقی ایدئولوژیک نیست؟ پایان به معنای سپری شدن، ناکارآمدی، منقضی شدن و بیهودگی است یا به معنای ظهور تمام امکان‏های یک نظام دانایی و معرفتی؟ با خواندن کتاب معنای اول وضوح بیشتری می‏یابد. همچنین «تئولوژی» به چه معنا آورده شده است؟ آیا مبانی معرفتی تمام نظام‏های تئولوژیک یکسان است؟ آیا الهیات پوزیتیویستی به لحاظ اعتبار معرفت‌شناسی در تراز الهیات شهودی و الهیات عقلانی است؟

۴ـ پایان تئولوژی از چه منظری نگریسته شده است؟ ذهنی (سوبژکتیو) یا عینی (ابژکتیو)؟ برای پایان تئولوژی با تقسیم‌بندی ذهنی و عینی با فرض صحت ادعای عبدالکریمی سه حالت متصور است که مشخص نیست مقصود نویسنده کدام است. آیا تئولوژی به لحاظ سوبژکتیو به پایان رسیده، ولی ابژکتیو زنده است؟ یا به لحاظ ابژکتیو مرده و سوبژکتیویته همچنان ادامه دارد. یا از هر دو حیث به پایان رسیده است؟

۵ـ بر اساس نگاه عبدالکریمی تمام فهم‌ها موقعیت‌مند و تاریخی هستند و اساساً متأثر از انسان هایدگر یا «دازاین» به معنای در جا بودگی است. از این منظر انسان بدون موقعیت متصور نیست و موجودی تخیلی و در اصطلاح فلاسفه تیپ ایده‏آل است. سؤال روش‌شناسانه و متعاقباً معرفت‌شناسانه آن است که اعتبار ایده‌محوری این کتاب تا کجاست؟ آیا خود این ایده مشمول موقعیت‌مندی نیست؟

۶ـ نکته بعد آنکه مقوله «معنویت» چه می‌شود؟ اگر معنویت صرف‌نظر از دینداری و تقید به آموزه‏های وحیانی در نظر گرفته شود، اساساً به سمت سکولاریسم خواهد رفت.

در انتهای این یادداشت باید گفت ایده پایان تئولوژی بر اساس آنچه انسان را به یک بازنگری در عقاید، باورها و آموزه‏های زندگی خویش رهنمون می‏کند، ایده بدیع و مؤثری است؛ اما از آنجا که بر نسبی‌انگاری همه آموزه‏ها و باورها حکم می‏کند، سبب تردید و تشکیک در حقیقت وحی خواهد شد.

نام:
ایمیل:
نظر: