پس از مشخص شدن علت سقوط هواپیمای اوکراینی و به شهادت رسیدن جمعی از هموطنانمان، چند روز پیش عدهای مقابل دانشگاه امیرکبیر تجمع کردند که با سوءاستفاده عناصر فرصتطلب تجمع به سمت آشوب و اغتشاش رفت. در این بین، سفیر انگلیس با حضور نامحسوس خود این تجمع را به نفع خود و دشمنان ملت ایران هدایت میکرد که عوامل نیروی انتظامی وی را دستگیر کردند و به دلیل رفتار غیر متعارف و حضور در تجمعات غیر قانونی از سوی دستیار وزیر امور خارجه و مدیر کل اروپا به وزارت امور خارجه فراخوانده شد و مراتب اعتراض رسمی جمهوری اسلامی ایران به سفیر و دولت انگلیس ابلاغ شد. برای مشخص شدن سابقه دخالت سفرای انگلیسی در امور داخلی کشور با «دکتر موسی حقانی» رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
از لحاظ تاریخی میخواهیم بدانیم انگلیسیها در چه مقاطعی از تاریخ ایران اقدامی مشابه حضور سفیرشان بین معترضان ایرانی و هدایت و بحرانی کردن این اعتراضها داشتهاند؟
اگر بخواهم نزدیکترین اتفاق مشابه حضور سفیر انگلیس بین تجمعات مردم ایران را بگویم، به فتنه سال 88 برمیگردد که دبیر سوم سفارت انگلیس بین معترضان آمد. اگر چه رفتارهای به مراتب بدتری از سفرای انگلیس در تاریخ کشورمان سراغ داریم؛ اما این سفیر نگونبخت فعلی با یک نهضت و مردم انقلابی و هوشیار مواجه شده است که متأسفانه این هوشیاری و ظرفیت را در دوره قاجار بین مسئولان خود نمیدیدیم تا با این افراد برخورد قاطع داشته باشند. در دوره پهلوی که اساساً وادادگی عجیبی را از سوی حاکمیت پهلوی نسبت به انگلیسیها وجود داشت. «جیمز موریه» فرستاده انگلستان به ایران در دوره فتحعلی شاه بود. وی جز توطئه در ایران کاری نکرد و در کتاب خاطرات خود معروف به «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی» است، هر توهینی که میتوانست به مردم ایران کرد تا جایی که از روی آن علیه مردم ایران فیلم ساختند.
از سوی دیگر، اولین سفیر رسمی انگلیس در ایران به نام «سر گور اوزلی» در دوره فتحعلی شاه به ایران آمد. وی طراح قرارداد «گلستان» بود و مسئولان ایرانی را فریب داد که آتشبس را بپذیرند و به پای مذاکره بروند. اوزلی وعده داد من در مذاکرات از ایران حمایت میکنم؛ اما نه تنها حمایت نکرد، بلکه به نفع روسها و علیه ایران جاسوسی کرد، همچنین پای قرارداد گلستان را که قفقاز را از ایران جدا کرد، امضا کرد. علاوه بر آن، این شخص شبکه نفوذ انگلستان در ایران را تأسیس کرد و اعتراف میکند من اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جرگه فراماسونی کردم که این شبکه نفوذ بعدها لطمات جدی به استقلال ایران زد و سبب از دست رفتن بخشهای مهمی از سرزمین ما شد.
انگلیسیها سفیر دیگری به نام «سرجام کمبل» داشتند که در ادامه همین سیاستهای «سر گور اوزلی» و جدایی قفقاز از ایران بود. آقای «کمبل» و بعد از آن «سر جان مکنیل» تلاش کردند عمق نفوذ راهبردی ایران را در افغانستان و در نزدیکی مرزهای هندوستان از بین ببرند و زمینه جدایی هرات را فراهم کنند. از آنجایی که هرات و قندهار بخشی از سرزمین ایران بودند، موجب تحریک حاکمان هرات شدند تا علیه دولت مرکزی ایران شورش کنند که منجر به جدایی هرات از ایران شد. علاوه بر اینها، «سر جان کمبل» بسیار بدرفتار بوده و رجال و دولتمردان ایرانی را تحقیر میکرده و به قدری رفتار زننده داشته است که بارها محمدشاه قاجار از او شکایت کرده بود تا جایی که درخواست کردند این سفیر گستاخ را عوض کنند. جانشین او «سرجان مکنیل» بود که به طور رسمی در ایران جاسوسی میکرد و همه اخبار ایران و درگیری محمدشاه قاجار با هرات را از منابع ایرانی اخذ میکرد و به نیروهای انگلیسی در هرات میداد و میتوان گفت در قطع رابطه ایران و انگلستان بهانهجوییها و زورگوییهای این فرد علت اصلی بود.همچنین عامل حمله انگلیسیها به خارک و بوشهر «سر جان مکنیل» بود که سبب قرارداد صلح بین ایران و انگلیس شد. در این قرارداد سر جان تا جایی که میتوانست دولتمردان ایرانی را تحقیر و شرایط سختی به ایران تحمیل کرد.
انگلیسیها در سال 1907 سفیر دیگری به نام «اسپرینگ رایس» دارند که در جریان عقد قرارداد 1907 ایران را به سه قسمت تقسیم میکرد. در این تقسیمبندی دو قسمت اصلی ایران به روس و انگلیس تعلق پیدا میکرد و یک قسمت میانیـ که بسیار کم وسعت بودـ به دولت و مردم ایران تعلق مییافت. آنها یک سفیر شوم دیگری دارند که در ماجرای قرارداد 1915 بود که ایران را بین روس و انگلیس تقسیم میکرد و قرار بود بعد از پایان جنگ جهانی اول، ایرانی وجود نداشته باشد و همین سفرای به اصطلاح مرموز و ضد ایرانی انگلستان در این پروژهها دست داشتند.
سفیر دیگر به نام «سرپرسی کاکس» بود که در قرارداد 1919 ایران را مستعمره انگلستان میکرد. این فرد بسیار فعال بود و در ماجرای ایران و در طرح خاورمیانه جدید که بعد از فروپاشی عثمانی رخ داد، همچنین در مستعمره کردن عراق مؤثر بود. سفیر دیگری به نام «سرپرسی لورن» بود. وی از همان ابتدا که رضاخان در ایران کودتا کرد، تشکیل دولت وابسته در ایران را مدیریت میکرد. سفیر دیگری به نام «سر فرانسیس شپرد» بود که در ملی شدن صنعت نفت در ایران بسیار توطئه کرد و از سال 1329 تا سال 1331 که روابط ایران و انگلیس قطع شد، در ایران سفیر بود و در امور ایران بسیار توطئه میکرد.
آخرین سفیر انگلیسها قبل از انقلاب «آنتونی پارسونز» بود که اوج رذالت و کینه خود نسبت به مردم را در ایران در غالب این توصیه نشان میدهد که میگوید من به همه سرمایهگذاران انگلیسی توصیه کردهام هیچگاه در ایران سرمایهگذاری نکنید. وی مخالف پیشرفت ایران بود، در حالی که محمدرضا پهلوی به عنوان یک عنصر وابسته همه خواستههای آنها را محقق کرده بود.
اولین سفیر انگلیسیها در ایران که «سر گور اوزلی» نام داشت، به وزارت خارجه کشورش ویرانگری ایران را توصیه کرد که تا امروز انگلیسیها، اروپاییها و آمریکاییها از آن تبعیت میکنند. وی گفته بود برای صیانت از منافع انگلستان، ایران باید در وحوشت و بربریت نگه داشته شود که این خبیثانهترین طرح و ایده مطرح شده است.
در حقیقت، ما از سفرای انگلیس جز خباثت، جاسوسی و تلاش برای ممانعت از پیشرفت و توسعه ایران و اختلافافکنی در کشور هیچ سابقهای نداریم و سفارت انگلستان کانون توطئهگری است. در اتفاقات آبان ماه 1398 نیز همین سفیر فعلی که در تجمعات مقابل دانشگاه امیرکبیر دستگیر شد، برای ایجاد هماهنگی، دکلهای مخابراتی را وارد باغ سفارت انگلستان کرد؛ چرا که میدانستند اینترنت و ارتباطات تلفنی قطع میشود و تلاش کردند در هماهنگی که با آمریکاییها داشتند، یک کانال ارتباطی را برای عوامل خود در داخل کشور برقرار کنند. به هر حال ما از این رابطه حدود 230 ساله با انگلستان جز شر و ضرر چیزی ندیدهایم. انگلیسیها دو بار کشور ما را اشغال کردند، یک بار قبل از جنگ جهانی اول ایران را غیر قانونی اشغال کردند و چندین مرتبه تلاش کردند ایران را نابود کنند. یک بار هم در جنگ جهانی دوم که ایران را اشغال کردند و با غارت آذوقه مردم ایران قحطی وحشتناکی به وجود آوردند آمارهای رسمی از مرگ و میر 400 هزار نفر حکایت دارد؛ البته آمریکاییها اعلام میکنند چند میلیون نفر کشته شدهاند که عمدتاً وابسته به سیاستهای استعماری و سلطهطلبانهای است که انگلیسیها در کشور ما داشتند. آنها همچنین در غارت نفت ایران و ترور شخصیتهای بزرگ در کشور نقش داشتهاند.
با وجود قدرت گرفتن آمریکا، به نظر شما انگلیس همان انگلیسی است که در طول تاریخ ایران میشناسیم؟
از جهت توطئهگری در منطقه، انگلیس همان انگلیس است، اما از نظر قدرت و جایگاه در حال حاضر بیشتر از آمریکا تبعیت میکند؛ برای نمونه «جانسون» کاملاً تابع «ترامپ» است. در دوره جنگ عراق نیز انگلیسیها کاملاً از آمریکا تبعیت کردند، درست است که یک جابهجایی قدرت انجام شده است؛ اما فراموش نکنیم که شکلگیری آمریکا به دست انگلیسیهای مهاجر صورت گرفته است، همچنین شکلگیری کانادا و استرالیا به معنای فعلی که همچنان تحت سیطره انگلیس است، به دست انگلیسیهای مهاجر انجام گرفته است. انگلیسیها در منطقه غرب آسیا شبکه جاسوسی 400 ساله دارند و شناختی را که طی 400 سال در منطقه به دست آوردهاند، کاملاً در اختیار آمریکاییها گذاشتهاند. در این بین یک تقسیم کار نیز با یکدیگر انجام میدهند و وقتی عراق اشغال میشود، مناطق شیعهنشین و جنوب عراق در اختیار انگلیسیها قرار میگیرد؛ چرا که تجربه بسیار بالایی در آن مناطق، به ویژه در بین عشایر دارند.
توطئهگری سفارت انگلستان فقط در حد سفرا محدود نمیشود؛ برای نمونه پس از کودتای 1299 شخصیتهایی وجود دارند که در پشت پرده در سفارت فعالیت میکنند که برخی اوقات نقش آنها در تخریب منافع مردم ایران از سفیر هم بیشتر است. برای نمونه «مستر ترات» در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و قبل از آن تا اشغال ایران در جنگ جهانی دوم فعالیت گستردهای داشت و میتوان گفت ترات در تعیین سیاستها در دوره رضاخان حرف اصلی را می زد و مرد خاکستری سفارت انگلیس بود. «میس لنتون» نیز در دوره ملی شدن صنعت نفت، یعنی پس از جنگ جهانی دوم شاید از سفیر انگلیس هم مخربتر عمل میکرد و با اینکه بخش فرهنگی انگلیس را بر عهده داشت، اما هدایتکننده شبکه جاسوسی انگلیس بود و اساساً این مجموعه یک مجموعه ضد ایرانی و منحطی است و نمیتوان آن را فقط در سفیر خلاصه کرد.