صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت مخاطبین
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۴:۳۴  ، 
شناسه خبر : ۳۱۹۷۷۱
پایگاه بصیرت / محسن یزدانی

وقتی شاه عباس اول برای بیرون راندن پرتغالی‌ها از آب‌های جنوبی ایران دست نیاز به سوی انگلیسی‌ها دراز کرد و طی یک اتحاد استراتژیک توانست با استفاده از قوای بحریه انگلستان، بر قوای پرتغال غلبه کرده و آب‌های جنوبی ایران را از لوث استعمار پرتغال تطهیر کند، هرگز تصور نمی‌کرد در سده‌های بعد کشورش باید مراقب چنگال‌های تیز و طماع قدرت تازه از راه رسیده استعمار انگلستان باشد.

ایران پس از صفویه و طی دوران نسبتاً طولانی‌مدت قاجار و ۵۳ ساله خاندان پهلوی صحنه‌های متعددی را به یاد می‌آورد که تحت سیاست‌های استعماری و استثماری دولت انگلستان در خاورمیانه تا چه اندازه منافع و مصالح ملی و مملکتی‌اش بر باد رفته است. این ذبح شدن منافع و مصالح از سوی انگلستان یا به دلیل بی‌کفایتی سردمداران ایرانی بوده که با اعتماد بی‌جا به حرف و عمل انگلیسی‌ها سبب برباد رفتن ثروت و عزت کشور شدند یا برآمده از مکر سرشار رجال انگلیسی در تعامل با هماوردان ایرانی خود بوده است یا جمع هر دو عامل.

اگرچه تلاش انگلستان برای رسیدن به منافع خود در دوره قاجار و پهلوی از سوی سیاستمداران و سردمداران حکومتی با سازش همراه بود، اما نباید جنبش‌های مردمی برای حفظ کیان کشور را نادیده گرفت؛ خون‌هایی که ریخته شد، کلام‌هایی که گفته شد و قلم‌هایی که بر صحنه تاریخ زده شد تا سرنوشت انگلستان بعد از پیروزی انقلاب همان باشد که ملک‌الشعرای بهار سروده است:

«انگليسا در جهان بيچاره و رسوا شوی/ ز آسيا آواره گردی وز اروپا پا شوی»

هر چند عمق فاجعه در کشورداری شاهان قاجاریه و پهلوی به قدری بود که رشادت‌های مردمی و فتاوای علما برای مقاومت از سلطه بیگانه کفاف جلوگیری از عموم خدعه‌های انگلیسی‌ها را نمی‌داد.

درباره قراردادهای اقتصادی و تحمیلی انگلستان بر ایران نظیر قراردادهای دارسی، تالبوت و ۱۹۱۹ بسیار گفته شده است. در ادامه تلاش می‌کنیم به نقش‌آفرینی دولت انگلستان در تجریه ایران و جداسازی بخش‌های گوناگون خاک ایران سخن بگوییم.

ترسیم جغرافیای استعماری

زمانی که انگلستان و روسیه بازی بزرگ خود را برای تسلط بر آسیای میانه آغاز کردند، هر روز نقشه‌‌های تاز‌ه‌ای برای دستیابی به منافع‌شان ترسیم می‌کردند. در این نقشه‌‌های سیاسی، نخستین تغییراتی که ایجاد کردند ترسیم نقشه جغرافیایی جدیدی بود که هریک به دنبال سرزمین‌‌های بیشتری بودند. با قدرت‌گیری ناپلئون در فرانسه، او هم وارد این بازی بزرگ شد و معادلات این دو قدرت را در مناطقی دستخوش تغییر کرد. وجب به وجب خاکی که به‌ واسطه این منفعت‌طلبی‌ها از ایران جدا می‌شد، داغی بود که به دل ایرانیان می‌گذاشت.

معاهده پاریس و جدایی افغانستان از ایران

نخستین رویارویی نظامی انگلیس و ایران در مسئله هرات و قندهار رخ داد. طی سال‌های پایانی سلطنت فتحعلی شاه و ایام پادشاهی محمدشاه هرات از دربار ایران نافرمانی می‌کرد و از پرداخت مالیات سر باز می‌زد. با وجود کارشکنی‌‌های انگلیس برای جلوگیری از لشکرکشی شاهان قاجار به هرات، محمدشاه در سال ۱۸۳۷ به هرات لشکر کشید. انگلیس که امیدی به مقاومت «کامران‌میرزا» حاکم وقت هرات نداشت، شماری سرباز را به یاری او فرستاد و نخستین رویارویی نیروی نظامی ایران و انگلستان رخ داد. پیروزی‌‌های سپاه ایران، کامران‌میرزا را به پذیرش فرمان شاه ترغیب کرد، اما این مسئله خوشایند انگلیس نبود و این کشور پنج کشتی به آب‌های ایران در شاخابه پارس فرستاد و نیرو‌های جنگی خود را در جزیره خارک پیاده کرد. روس‌ها که در زمان حمله ایران به هرات از ایران حمایت کردند در این زمان خود را کنار کشیدند و دست انگلیس را باز گذاشتند. محمدشاه نیز مجبور شد از هرات دست بکشد و به تهران بازگردد. کامران‌میرزا و شرکت هند شرقی پیمان‌هایی امضا کردند و هرات همچنان در نافرمانی باقی ماند؛ اما پس از مرگ کامرا‌ن‌میرزا، یارمحمدخان به نام محمدشاه سکه زد. در دوره ناصری هم اگرچه کشمکش‌هایی در میان بود، اما نهایت حاکم هرات به نام ناصرالدین‌شاه سکه زد و این موجب اعلان جنگ از سوی انگلیس شد. ناصرالدین‌شاه مجبور شد امین‌الملک کاشی را برای گفت‌وگو و میانجی‌گری به پاریس بفرستد. در این میان، انگلیسی‌ها در سال ۱۸۵۷ در محمره (خرمشهر) پیاده شدند و باآنکه سپاه خوزستان در مقابل آنها ایستادگی کرد، اما بر خرمشهر و اهواز دست یافتند. روس‌ها و فرانسوی‌ها که رویدادها را به سود خود نمی‌دیدند از ایران خواستند با انگلیس آشتی کند؛ به ‌این‌ترتیب، پیمان پاریس در همین سال منعقد شد و به‌موجب آن هرات که دربرگیرنده بخش مهمی از افغانستان امروز است، از ایران جدا شد.

انفصال مناطقی از سیستان

با آغاز سلطنت ناصرالدین‌شاه و توجه دولت مرکزی به بلوچستان، سرداران و حاکمان نواحی مختلف این ناحیه داوطلبانه اطاعت خود را از دولت مرکزی اعلام کردند؛ زیرا امیرکبیر صدراعظم ایران به دلیل آگاهی از سیاست انگلستان در آن زمان اهمیت ویژ‌ه‌ای به بلوچستان می‌داد. دولت انگلیس که با شناسایی سرزمین‌‌های اطراف هندوستان به دنبال یک کمربند حائل میان هند و دیگر سرزمین‌ها بود، بلوچستان را هدف قرار داد. در سال ۱۸۵۳ به‌منظور جلوگیری از گسترش نفوذ بیشتر ایران در بلوچستان، مأمورانی از سِند به بلوچستان اعزام کرد. دولت انگلیس در این سال‌ها سعی می‌کرد با ایجاد جو بدبینی در میان مردمان بلوچ، آنها را به شورش علیه دولت مرکزی وادارد.انگلستان درصدد بود بلوچستان را همچون افغانستان به صورت کشوری مستقل درآورد. در آن هنگام خان کلات قسمت‌‌های شرقی بلوچستان را تحت ادارۀ خود داشت. ناصرالدین‌شاه که به‌ واسطه تحریکات انگلستان هراس جدایی کامل بلوچستان از ایران را داشت، حاضر شد مرز‌های شرقی ایران را تعیین کند و سرانجام بخش عمد‌ه‌ای از ناحیه ماشکید و از آن مهم‌تر ناحیه میرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژیک این منطقه از ایران جدا شد.

جدا کردن بحرین از ایران

مجمع‌‌الجزایر بحرین که متشکل از ۳۳ جزیره است، پیش از اسلام جزء امپراتوری ایران محسوب می‌شد.  اما آل‌خلیفه زیر چتر حمایت انگلستان توانست بر بحرین مسلط شود؛ ولی در طول این سال‌‌ها همواره ایران بحرین را بخشی از خاک اصلی خود می ‌دانست. انگلیس در سال ۱۹۲۳ با خلع «شیخ عیسی‌بن‌علی آل‎خلیفه» به اتهام تمایل نسبت به حکومت ایران، دایر کردن یک نمایندگی سیاسی در بحرین و انتصاب سر «چارلز بلگریو» به‌عنوان مشاور امیر جدید بحرین سلطه خود را تداوم بخشید. انگلیسی‌ها هنگامی که پهلوی اول خواهان اعاده حاکمیت ایران بر بحرین شد، درصدد برآمدند ساختار جمعیتی و مذهبی را در این شیخ‌‌نشین کوچک برهم زده و با مهاجرت دادن اعراب سنی به این سرزمین به اهداف خود جامه عمل بپوشانند. سال ۱۹۶۷ نیرو‌های انگلیسی در پی جنگ ‌های داخلی یمن از بندر استراتژیک یمن خارج شدند و نیرو‌های خود را در بحرین مستقر کردند و مجمع‌الجزایر بحرین به منزله پایگاه تازه و اصلی بریتانیا در منطقه مطرح شد.

آنگاه که دولت کارگری انگلیس اعلام کرد نیرو‌های خود را تا سال ۱۹۷۱ از منطقه خلیج‌فارس خارج خواهد کرد، دولت وقت ایران از این تصمیم انگلستان استقبال کرد و بلافاصله خواهان اعاده حاکمیت خود بر بحرین شد. همین مسئله سبب شد انگلیسی‌‌ها طرح جدیدی مبنی بر شکل‌گیری فدراسیون متشکل از ۹ شیخ‌‌نشین (بحرین، قطر، عمان، فجیره، رأس ‌الخیمه، دبی، شارجه، ام‌القوین، ابوظبی) را ارائه کنند که شیخ بحرین از آن استقبال کرد؛ زیرا ادعا‌های ایران را یک مشکل امنیتی برای این شیخ‌نشین قلمداد می‌کرد و تشکیل فدراسیون شیخ‌نشین‌‌های حاشیه جنوبی خلیج‌فارس می‌توانست این مشکل را تا حدود شایان توجهی حل کند. پس از چندین ماه مذاکرات محرمانه ایران در ۹ مارس ۱۹۷۰ (اسفند ۱۳۴۹) با درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای اعمال مساعی جمیله به‌منظور تشخیص خواست واقعی مردم بحرین پیش‌قدم شد و در نهایت در یک نظرسنجی از مردم بحرین، این منطقه با تلاش‌‌های انگلستان از ایران جدا شد.

نام:
ایمیل:
نظر: