صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت مخاطبین
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۹:۲۳  ، 
شناسه خبر : ۳۲۰۱۵۳
مروری بر چالش‌های منطقه‌‌ای آمریکا در منطقه پس از  ترور سردار مقاومت
پایگاه بصیرت / هادی محمدی

در دو سال پایانی ریاست‌جمهوری کلینتون در آمریکا یک کمیته دوحزبی و حرفه‌ای،‌ برای پایه‌ریزی اهداف و استراتژی‌های آمریکا در غرب آسیا و احتمالاً‌ در جهان برای هزاره سوم شکل گرفت. هزاران نفر ساعت،‌ فعالیت کارشناسی، ده‌ها سفر و دیدار با افراد مورد نظر و آگاهان به امور منطقه و واکاوی گزارش‌های گوناگون مراکز مطالعاتی و دستگاه‌های اطلاعاتی، ‌سیاسی و نظامی انجام شد و نتایج آن‌ مبنای راهبردهایی قرار گفت که بوش پسر و پس از آن اوباما و اکنون ترامپ برای تحقق آن سیاست‌ها و ابزارهای گوناگون را به کار گرفته‌اند.

این دکترین کلان که با محوریت مسیحیان صهیونیست تدوین شد، روش و سیاست‌های خود را مشابه رژیم صهیونیستی بر ابزارهای سخت و خشن، حمله نظامی و مدل استعماری گذشته به اجرا گذاشتند. اشغال افغانستان، عراق و قتل عرفات، تحولات ریشه‌ای در ساختارهای فلسطینی، جنگ‌های چندگانه علیه غزه و جنگ 33 روزه حاصل مرحله اول این دکترین بود که همگی با شکست و ناکامی روبه‌رو شد و هزینه‌های چندین هزار میلیادری بر اقتصاد آمریکا تحمیل کرد و موجب بحران اقتصادی و مالی در سال‌های گذشته شد.

بازبینی در روش، سیاست‌ها و ابزارهای پیش‌بینی شده و تجدید نظر در آنها و به ویژه اولویت‌ها و ساختارهای وزارت دفاع و پروژه‌های تسلیحاتی، برخی از بازنگری‌ها در این دکترین بود. در تحقق سیاست خارجی و اهداف کلان آن،‌ تکیه بر جنگ نیابتی به جای حمله و اشغال مستقیم نظامی، استفاده از ظرفیت‌های متحدان آنها در غرب آسیا و به کارگیری روش‌های نرم و جنگ با ظاهر انقلاب‌های رنگی، فتنه‌سازی در کشورهای هدف، بهره‌مندی از ابزارهای فشار تحریم، عملیات روانی و اقدامات امنیتی که امروز به جنگ ترکیبی مشهور شده‌اند، ‌در دستور کار ایالات متحده قرار گرفت، که در یک دهه گذشته به اجرا درآمده و باز هم به ناکامی و عدم تحقق اهداف راهبردی آمریکا منتهی شده است.

منطق اصلی حاکم بر پشتوانه صهیونیستی در طراحی سیاست‌های امنیتی و نظامی و جنگ‌های جدید‌ موجب شد آمریکا‌ رویکرد فشار بیشتر برای کسب نتیجه را دنبال کند و وارد ماجراجویی در به شهادت رساندن سرداران و رهبران مبارزه با تروریسم،‌ حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و همراهان آنها شود. سلسله اقدامات همزمان آنها در قبال ایران و گروه‌های مقاومت در عراق، علنی‌تر شدن حمایت از تروریست‌ها، سرقت نفتی از شرق فرات و ادبیات دزدان سرگردنه‌ای برای غارت عراق، باج‌خواهی رسمی از عربستان، امارات، کویت و بقیه حاکمان دست‌نشانده، همگی ‌از رویه فشار حداکثری تبعیت کرده‌اند.

آنها در روش‌های نرم از‌ عملیات روانی، شبکه‌سازی آشوب‌سازی، جوکرهای آموزش‌دیده و موج‌سواری بر چالش‌های درونی لبنان،‌ عراق و ایران به خوبی استفاده کردند و معتقد بودند روش‌های سخت نظامی،‌ در توده مردم واکنش تولید می‌کند؛ از این‌رو با هدف قرار دادن پایگاه اجتماعی گروه‌ها و کشورهای هدف و تبدیل نقاط قوت آنها به ضعف، امکان حفظ سلطه و هژمونی را خواهند داشت؛ ولی در محاسبات راهبردی و مطالعات خود، ‌به هر دلیل،‌ دچار خطای استراتژیک شدند.

برای نمونه آنها انتظار داشتند در ایران، پس از فشارهای گوناگون ناشی از تحریم سیاست‌های دولت ناکارآمد و شاید با رویکردهای تعمدی و آشوب‌های سپری شده،‌ با به شهادت رساندن رهبر مبارزه با تروریسم و فرمانده محبوب امنیت‌ساز و اقتدارآفرین،‌ حاج قاسم سلیمانی، جامعه ایرانی واکنش نشان نخواهد داد و نظام اسلامی آماده تسلیم خواهد شد؛ ولی همانگونه که رهبر معظم انقلاب به خوبی فرمودند،‌ عمق باور و اعتقاد جامعه ایران ‌ریشه‌های عمیق مذهبی و پایبند به ارزش‌ها دارد. ملت ایران در سپاس و قدردانی از ایثارگر مخلصی همچون سردار سلیمانی، واکنش تاریخی و بی‌سابقه‌ای از خود نشان داد که تمامی طراحی‌های جنگ نرم و ترکیبی دشمن را نقش بر آب کرد.

همین پدیده به طور کامل در عراق رخ داد که شوکی استراتژیک در محاسبات و مانع اساسی در استمرار سیاست‌ها و روش‌های قبلی به حساب می‌آید. معجزه واکنش‌های مردمی،‌ سیلی موشکی ایران،‌ دست برتر رزمندگان یمنی در عرصه سیاسی و عملیاتی و اجرای عملیات عظیم بنیان مرصوص و حملات موشکی و پهپادی به آرامکو و دیگر تأسیسات سعودی در استان جیزان، درهم کوبیدن خطوط نظامی دشمن در چندین استان یمن، سقوط هواپیمای جاسوسی در ولایت غزنی که گفته می‌شود طراح اصلی ترورهای بزرگ سازمان سیا در آن کشته شده است و دیگر سقوط‌های هواپیما و هلی‌کوپتر آمریکایی در افغانستان و عراق، اوضاعی بحرانی برای کاخ سفید و سیاست فرار رو به جلو را ایجاد کرده است.

نکته اصلی این است که با همه خسارت‌ها، ناکامی‌ها و شکست‌ها‌ در جنگ سخت، نرم و ترکیبی، ‌ماهیت استعماری آمریکا و نیاز به سلطه غارتگرانه در مناطق جهان و به ویژه غرب آسیا،‌ آنها را وامی‌دارد بر این رویکرد استعماری اصرار داشته و به دنبال راه نجات جدید برای اهداف استکباری باشند. این جدال و منازعه در اشکال جدید استمرار خواهد داشت که حاصل آن فرسایش و فرتوت شدن بیشتر آمریکا در غرب آسیا، جهان و نظام جهانی خواهد بود.

نام:
ایمیل:
نظر: