صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۱  ، 
شناسه خبر : ۳۲۲۶۱۰
تأملی در چالش‌های زیست‌متأملانه انسان ایرانی
پایگاه بصیرت / حمزه عالمی

وضعیت در نگاه اول به معنای چگونگی استقرار یک چیز در موقعیتی مشخص است. در این معنا، وضعیت موصوف یا مضافِ چیزی تعریف شده است و درک آن چندان مشکل نیست؛ یعنی وقتی از وضعیت دولت یا ملت یا از وضعیت خوب و بد سخن می‌گوییم، چون معنای وضعیت تابع مضاف‌الیه یا صفت قرار گرفته است، درک این مفهوم سهل می‌شود؛ اما همه مشکل همین سهل انگاشتن مفهوم وضعیت است و این سهل‌انگاری تبعات مهمی را در حوزه سیاست بر جا می‌گذارد. مفهوم وضعیت، معنایی سهل و ممتنع دارد و از جمله مفاهیمی نامسطح است که به تبع آن، تضمنات سیاسی این مفهوم نیز در نگاه اول سهل، اما در واقع پیچیده خواهد بود. به گفته «سارتر» اینکه وضعیت را مبنای تفکر قرار دهیم یا طبیعت را، مسیر اندیشه سیاسی را متفاوت خواهد کرد. وضعیت ما را به اصل د‌ر‌ـ جهان‌ـ بودگی و بودن در میان انواعی از حدود وا می‌دارد و به دنبال این موضوع، انسان به رابطه‌مندی و نیز رابطه‌ای غیرابزاری با هستی می‌اندیشد و در مقابل طبیعت در مقام مبنای تفکر، انسان را سوژه‌ای مطلق‌العنان که نگرشی ابزاری به هستی دارد، تعریف می‌کند؛ بنابراین وضعیت مسئله‌ای غامض است و در این نوشتار که مسئله وضعیت ناظر به اندیشیدن درباره دولت و ملت ایران است، پیچیدگی بحث بیشتر می‌شود.

 

وضعیت‌مندی انسان و زندگی خردمندانه

از یک منظر، وضعیت یک مفهوم فلسفی بسیار مهم است. این مفهوم چگونگی و نحوه بودن ما در هستی را یادآوری، و اصل هستن و بودن انسان را آشکار می‌کند. طبیعتاً هر مکتب و تفکری، بودن و چگونگی آن را از منظر خود تعریف می‌کند، اما باز هم قبل از تعریف چگونگی بودن، اندیشیدن به اصل بودن و هستن اهمیت دارد. این موضوع دغدغه اصلی هایدگر در وجود و زمان است و برای ما می‌تواند الگویی برای اندیشیدن به اصل بودن و استقرار فرد و جامعه ایرانی باشد. توقف و تأمل در اصل در‌ـ جهان‌ـ بودگی فرد، تأمل و تفکر در باب وضعیت‌مندی اوست؛ به عبارت دیگر، وضعیت‌مندی و در‌ـ جهان‌ـ بودگی یک معنا را برمی‌انگیزند و آن یادآوری خلقت متمایز انسان است؛ به این معنا که این مفاهیم از یک ‌سو انسان را موجودی تعالی‌جو که دارای نوعی جوشش درونی برای فرا رفتن از وضع موجود است، نشان می‌دهد و از سوی دیگر او را در محدوده قیود و حدود مشخصی می‌انگارد؛ بنابراین تعالی‌جویی انسان را در زیست مسالمت‌آمیز با هستی تعریف می‌کند؛ یعنی رابطه مطلوب با هستی را مبنای تعالی قرار می‌دهد. بر این اساس، انسانی که ذاتاً موجودی ناآرام و بی‌قرار و در جست‌وجوی مأمن اصلی خویش است، درگیر با قیود و حدود این جهانی، به دنبال انتخاب مسیری است که بتواند امکان‌های وجودی خویش را بیشتر شکوفا گرداند و در ضمن رابطه‌ای غیر ابزاری با هستی برقرار کند. اینجاست که انسان به خود حقیقی‌اش بیشتر نزدیک می‌شود و زندگی رنگ‌وبوی متعالی و انسانی به خود می‌گیرد؛ این یک زندگی متأملانه و خردورزانه است. اساساً تأمل و خردورزی، همزاد تأمل در باب در‌ـ جهان‌ـ بودگی و وضعیت‌مندی انسان است و این زیست متأملانه است که مسیر حکم‌رانی را هموار می‌کند، هزینه‌های آن را کاهش می‌دهد و حرکت به سوی یک جامعه سالم را میسر می‌کند؛ لکن مسئله این است که اندیشیدن به این مهمات در جامعه امروز ایران با چالش‌های بسیار ناخوشایندی مواجه شده است و به تبع آن هزینه‌های حکم‌رانی نیز افزایش یافته است. انقلاب اسلامی داعیه‌دار رشد و تعالی انسان است و اکنون باید دید چه چیزی مانع تحقق این دعاوی شده است؟

 

چالش‌ پیش ‌روی زیست‌متأملانه

مانع و چالش بسیار مهم پیش‌ روی زیست متأملانه انسان ایرانی که همانا در‌ـ جهان‌ـ بودگی و وضعیت‌مندی او را با مشکل مواجه کرده است، سیالیت سیاست‌ها و فراوانی رخدادها و حوادث در حوزه اقتصاد و سیاست است. به نظر می‌رسد در شرایط کنونی و به دلایل مختلف، فرد و جامعه ایرانی خود را در پرتوی طوفان مهیب «بی‌قراری» می‌بیند؛ هر روز اخبار مختلف و متناقض از حوزه اقتصاد می‌شنود و مهم‌تر اینکه این اخبار در سخن باقی نمی‌مانند و دستِ‌کم، به عرصه بازار راه می‌یابند و آن را در شرایطی بی‌قرار و سیال قرار داده و می‌دهند؛ بازیگران سیاسی غیر دولتی نیز با مواضع متکثر و مختلف بر این بی‌قراری می‌افزایند و در مجموع، فرد ایرانی در بحبوحه صداهای مختلف احاطه شده است. وجود صداهای مختلف و متکثر از یک منظر نشان‌دهنده رشد و بلوغ سیاسی است، اما آنچه این روزها در جامعه ایران می‌گذرد، آسیب‌های این موضوع را بیشتر از فرصت‌هایش نشان می‌دهد؛ به این معنا که گروه‌های سیاسی منتقد حاکمیت در شرایط از دست دادن سرمایه اجتماعی خود، نگرش‌های انتقادی نسبت به نهادهای حاکم را افزایش داده‌‌اند و در مجموع فضایی ناامیدکننده و بیمناک از آینده کشور را ترسیم می‌کنند. نیروهای در قدرت نیز هرچند در عمل از کوشش برای حل مشکلات فروگذار نمی‌کنند، اما تصویری بی‌قرار و آلوده به منازعه از حوزه سیاست به جامعه القا می‌کنند.

 

ایستادن بر اصول و هویت خودی

مسلم است که تکثر، رقابت حتی منازعه ویژگی‌های ذاتی حوزه سیاست هستند و امکان نادیده گرفتن آنها وجود ندارد، اما بسیاری از این اتفاقات حول اختلاف بر سر راه‌های تأمین بهتر قدرت و معیشت در جریان هستند. در اینجا اندیشه تابع امر واقع شده و به تفکری روزمره‌گرا و گاه توجیه‌گر تنزل یافته است؛ به عبارت دیگر، اندیشه و تفکر درگیر با سیالیت عرصه زندگی روزمره، از اصل در‌ـ جهان‌ـ بودگی و وضعیت‌مندی انسان ایرانی فاصله گرفته است و هویت فکری جامعه را اغلب قدرت و معیشت تشکیل می‌دهد و تأمل ویژگی تَبَعی به خود گرفته است؛ یعنی اندیشه چندان در مقام مبتکر و آغازگر زیست انسان ایرانی نیست؛ ازاین‌رو تفکر انسان ایرانی مجال اندیشیدن به اینجا و اکنون (اکنونیت) خود و اهداف و غایاتش در چارچوب امکان‌ها و موانع پیش‌ رو را از دست داده است. در این شرایط اولویت‌ها و ترجیحات فرد و جامعه، چندان برخاسته از امکان‌های وجودی او و حدود و قیود پیش‌ روی وی نیست، بلکه اساساً ملاک‌ها و معیارهای تعیین اولویت‌ها به خفا رفته و غائب شده‌اند. این شرایط به نسبتی گویای ازجاشدگی فرد و جامعه ایرانی و عینیت‌یافتن وجوه شیطانی پُست‌مدرنیته است و این موضوع برای جامعه ایران که همچنان در پرتوی امواج سهمگین مدرنیته قرار دارد، امری خطرناک شمرده می‌شود و نتیجه آن افزایش هزینه‌های حکم‌رانی و در مقابل، کاهش تبعیت و اعتماد سیاسی در جامعه است. اینکه راه درمان این مشکل چیست را باید در همان سیالیت دنیای سیاست و اقتصاد جامعه ایران دید که زیست متأملانه انسان ایرانی را که سال‌ها بخشی از هویتش بوده، به حاشیه رانده و درنتیجه اصل وضعیت‌مندی افراد جامعه که آنان را به زیست مسالمت‌آمیز در هستی سوق می‌دهد، به خفا رفته است؛ اما امکان ظهور آن همچنان وجود دارد و این ظهور در پرتوی ایستادن و توافق بر اصول مشترک و برخاسته از فرهنگ و هویت این جامعه است.

نام:
ایمیل:
نظر: