چیستی و چگونگی «وضعیت روشنفکری در ایران» همواره مورد سؤال بوده است. روشنفکر کیست و روشنفکری چیست؟ این سؤال مهم را میتوان مقدمه ورود به بحث اصلی این یادداشت قرار داد و در ایام سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی، انتظارات امام خمینی(ره) را از قشر روشنفکران بررسی کرد. روشنفکر به کسی گفته میشود که ابزار کارش فکر و اندیشه بوده و درصدد است با کسب مدارج آکادمیک، فردی مفید برای جامعه شود و با آرا و آثارش تغییری در جهان و جامعه ایجاد کند. البته گاهی این تلاش روشنفکر سبب میشود از سرمایه نمادین خود برای مداخله در سپهر عمومی و سیاسی استفاده کند و درباره هر یک از حوزههایی که در سپهر سیاسی مطرح است، موضع اخلاقی اتخاذ کند؛ یافتههای پژوهشی خود را در معرض استفاده عموم قرار دهد و در صورت لزوم سخت و بیمحابا با صاحبان قدرت سخن بگوید و هنگام مشاهده تحریفها، فریبکاریها یا دادن آدرس غلط، تنویر افکار و افشاگری را بر سکوت ترجیح دهد. تا اینجا این نقش لازمه مدیریت جامعه بوده و مورد تأیید امام راحل قرار میگیرد؛ اما زمانی که روشنفکر از رسالت خود جدا میشود و اسیر برساختههای فکری خود میشود یا نقش اصلاحی خود در برابر قدرت را فراموش میکند و اسیر چرب و شیرین قدرت میشود یا به سبب مختصات و تمایزات فرهنگی و فاصله بین جوامع به اصطلاح پیشرفته با جامعه خود، واداده به دامن آن میغلتد، از نظر امام خمینی(ره) نمیتواند نقش مرجعیتی خود برای جامعه را انجام دهد. رهبر حکیم و خلف صالح امام نیز معتقدند جریان روشنفکری متأثر از تحولات و پیشرفتهای غربی بوده و به شکل مقلدانه و نامتناسبی در ایران بازسازی شده است که در مجموع، جاذب بسیاری از ویژگیهای منفی نسخه اصلی و خالی از ویژگیهای مثبت آن است و به دلیل همین فراموشی رسالت مردمداری و مردمیاری و مردممداریاش بیمار به دنیای ایرانی آمده و بیمار است. چون متوجه تمایزات سنت و مدرنیته نیست یا دربست با عینک غربی و شرقی به ماجرا مینگرد، لذا در بحرانها و چالشهای داخلی نمیتواند راهحل بدهد؛ بلکه به تحقیر داشتهها و راهحلهای خودی میپردازد. در کتاب «روشنفکر میهنی» که مؤسسه فرهنگیـ هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر کرده، درباره نحوه آشنایی جلال آل احمد با امام خمینی(ره) نکتهای نقل شده که میتواند اندیشه و انتظارات امام(ره) درباره روشنفکری و روشنفکران را نشان دهد: «آل احمد در طول زندگیاش تنها یک بار امام(ره) را ملاقات کرد و آن دیدار در نخستین سالهای نهضت اسلامی اتفاق افتاد. وی درباره این دیدار میگوید: «من پس از شنیدن نطق ایشان [امام خمینی]... احساس کردم باید ایشان را ببینم. به قم رفتم. در خانه ایشان کتاب «غربزدگی» خود را کنار دستشان دیدم. گفتم: شما هم این خزعبلات را میخوانید؟ با نگاهی به من پرسیدند: شما آقای آل احمد هستید؟ گفتم: بله. گفتند: آنچه ما باید بگوییم شما گفتهاید.» در ادامه جلال درباره این ملاقات میگوید: «من حتی دست پدرم را نبوسیده بودم، اما دست ایشان را بوسیدم.»