صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت مخاطبین
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۷  ، 
شناسه خبر : ۳۲۳۵۱۷
احتمال شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ چقدر است؟
پایگاه بصیرت / حسن مرادخانی

سیستم مدیریتی آمریکا وابسته به شخص خاصی نیست و راهبرد مشخصی در سیاست آمریکا از سوی اندیشکده‌ها و ارگان‌های دولتی آن پیگیری می‌شود و احزاب دموکرات و جمهوری‌خواه به نوعی دو روی یک سکه‌ هستند که باید بازی سیاست آمریکا را پیش ببرند. اما انتخاب شخص ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور آمریکایی که دست اوباما بود و با نظرات «استفان والت» مشاور اوباما که واضع نظریه رئالیسم تدافعی است اداره می‌شد، روند متفاوتی را برای کاخ سفید رقم زد و تاکتیک‌های ایالات متحده را دگرگون ساخت. فرایند انتخاب ترامپ، هر چند در حوزه سیاست اتفاق افتاد، اما از ریشه‌های جامعه‌شناختی بهره می‌برد. در سپهر سیاست آمریکا، حزب دموکرات به صلح و دموکراسی شناخته می‌شود و حزب جمهوری‌خواه به جنگ شهرت دارد.

انتخاب «جان میرشایمر» واضع نظریه رئالیسم تهاجمی از جانب ترامپ به عنوان مشاور خود در حوزه سیاست خارجی، به سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی آمریکا جریان متفاوتی بخشید که هرچند ادامه روند قبلی بود، اما رنگ‌وبوی اقتصادی آن به مراتب بیشتر از فضای سیاسی‌بازی دوران اوباما نمایان شد. اگر دوران اوباما لشکرکشی‌هایی از جنس حمله به عراق رخ می‌داد، ترامپ از آنجا که شخصیتی اقتصادی دارد، غالباً با ابزار اقتصاد لشکرکشی کرد و تحریم‌های اقتصادی کلانی را علیه چین، اروپا و جمهوری اسلامی ایران وضع کرد، ممنوعیت ورود مهاجران به آمریکا را به تصویب رساند و اخراج کارگران مهاجر را در دستور خود قرار داد. این اقدامات، موجبات اشتغال چندین میلیون آمریکایی را فراهم کرد که بیکار بودند و در شرایط بد اقتصادی به سر می‌بردند.

به لحاظ جامعه‌شناختی، مردم آمریکا را باید در درون جامعه شناخت. با اینکه اقدامات دیوانه‌وار ترامپ در برخورد با دولت‌های مختلف و سیاست‌های داخلی‌اش سبب بدنامی آمریکا شده است؛ اما در جامعه آمریکا وضعیت متفاوتی در حال شکل‌گیری است. مرگ جورج فلوید با تمام واکنش‌هایی که از سوی جامعه آمریکا در پی داشت، روند سیاست آمریکا را به ندرت تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ چراکه آمریکا با سیستم پیچیده‌ای اداره می‌شود که انتخابات الکترال نمونه‌ای از آن است. ذهنیت اقتصادی آمریکایی‌ها را سخت بتوان با جنبش‌هایی از جنس جنبش ضدنژادپرستی آمریکا از قِبل مرگ جورج فلوید تغییر داد و سیاست دیگری را رقم زد. هرچند احتمال تغییر در سیاست آمریکا با انتخابات ریاست‌جمهوری آبان ‌ماه وجود دارد، اما اقدامات اقتصادی ترامپ در طول چهار سال گذشته و آورده‌ای که برای اقتصاد آمریکا داشته است، احتمال چنین امری را بسیار اندک می‌کند؛ به عبارتی، جایگاه اقتصاد برای مردم آمریکا اولویت بالاتری نسبت به مسائل سیاسی دارد و این امر، برنامه سیاست‌مداران آمریکایی است تا مردم را نسبت به سیاست در یک بی‌خبری مداوم نگه دارند. این فرایند به سیاست‌مداران آمریکایی امکان می‌دهد تا برای بقای سیاست «قدرتمند ماندن» آمریکا در جهان، رویکردهایی را اتخاذ کنند که مردم آمریکا توان تحلیل آن را ندارند. با وجود اینکه انتخابات آمریکا در بستر جامعه شکل می‌گیرد، اما به اعتبار رأی الکترال که سابقه آن به استقلال آمریکا و حدود ۴۰۰ سال قبل بازمی‌گردد، سرنوشت انتخابات در جایی دیگر و در سیستمی متفاوت صورت می‌پذیرد. همین روند متفاوت موجب می‌شود در برهه‌های مختلفی از تاریخ، افرادی در نقش رئیس‌جمهور آمریکا ظاهر شوند که بنا بر استراتژی بقا و تقویت قدرتمندی آمریکا جایگزین شوند؛ ازاین‌رو، هرچند مردم آمریکا در پای صندوق رأی حضور پیدا می‌کنند و به خیال خودشان، رکنی از ارکان دموکراسی را به نمایش می‌گذارند و آزادانه دست به انتخاب می‌زنند، اما آنها در قالبی به کنش مشغول می‌شوند که قبلاً از سوی رسانه‌ها و تبلیغات پیچیده نهاد قدرت آمریکا آماده شده است؛ بنابراین، تحلیل انتخابات آمریکا و گره ‌زدن آن به مسائلی چون مرگ جورج فلوید، قدم ‌زدن در بیابان‌های بی‌خبری است.

نام:
ایمیل:
نظر: