آمارهای اعلامی از کاهش نرخ طلاق در کشور طی دو سال خبر می دهد که موضوع بسیار خوب و نویدبخشی است و نمیخواهم این آمار را زیر سؤال ببرم؛ اما این آمار با دیگر واقعیتها همخوانی ندارد. برای نمونه، یکی از مسائل جدی در حوزه خانواده و در زمینه ناآرامی خانوادهها، مشکل بیکاری و به بیان سادهتر مشکل مادی و پیدایش برخی ناباوریها نسبت به اصل نظام خانواده است. همچنین ضعف مبانی اعتقادی نسبت به جایگاه خانواده در جامعه از جمله عواملی است که در بروز اختلافها و در نتیجه طلاقهای عاطفی یا حتی رسمی تأثیرگذار است که صعودی یا نزولی بودن این مسئله در جامعه قابل اندازه گیری است.
بنده نمیخواهم بگویم که این آمار غلط است؛ اما در جایگاه یک شهروند میخواهم از مسئولی که این آمار را ارائه کرده است، بپرسم علت ارتقای سطح سازگاری در دو سال اخیر که گفته شده، چیست و دیگر اینکه دلایل تأثیرگذار در کاهش طلاق چه بوده است؟ آیا عامل آن اقتصادی یا فرهنگی یا اعتقادی است یا اینکه دلایل منطقهای و جغرافیایی داشته است؟ آیا دانش و تغییر عرفیاتی فراگیر در سطح شبکه ملی اتفاق افتاده یا تغییر عرفیات منطقهای و استانی بوده است؟ دلایل آن را ذکر کنند و تنها نگویند خوشبختانه تعداد طلاقها کم شده است. بنده از مسئولی که این آمار را ارائه داده است، سؤال میکنم لطفاً عوامل کاهش طلاق را ذکر کنید که مسئولان در برنامهریزیها و سیاستهایشان و همچنین مسئولان اجرایی در پیگیریهای اجرایی خود آن را تعقیب، پیگیری و تقویت کنند.
فارغ از این مسئله آنچه اهمیت دارد جایگاه خانواده و ضرورت حفظ و تحکیم آن است، این مسئله تا حدی ضروری است که معتقد هستم باید وزارت خانواده تشکیل شود، چراکه خانواده معدن تأمین نیروهای انسانی است و مرکز صنعت به معنای ساختارسازی برای نسل پویاست؛ خانواده محل تجارت مادی و معنوی برای یک کشور است. اگر به خانواده در حد وزارتخانه توجه شود، به طو طبیعی به سطح امید و تشکیل خانواده و خانواده پویا کمک خواهد کرد.
بیشک وقتی وزارتخانه فرهنگسازی کرده و ریشهها و عوامل ضعف اعتقادی را بررسی کند، خود به خود به قوت و توان و پایداری و تداوم زندگی منجر خواهد شد؛ دولت وظیفه برنامهریزی منظم دارد تا پیدایی و تداوم آرامش خانواده تأمین شود و ما به یک نسل و جامعه پایدار برسیم.