جنگ ایران و عراق را میتوان طولانیترین جنگ کلاسیک در قرن بیستم دانست که حدود هشت سال به طول انجامید. حال این سؤال همواره مطرح میشود که آیا امكان نداشت جنگ تحمیلی، در مدت زمان كوتاهتری خاتمه یابد؟ به عبارت دیگر، در بعضی از زمانها كه موازنه نظامی و سیاسی به نفع ایران بود، چرا دولت ایران جنگ را به پایان نرساند؟ یکی از مقاطعی كه میتوانست به پایان جنگ بینجامد، پس از فتح عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر و رسیدن به مرزهای بینالمللی بود؛ اما به دلایلی این امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367 و پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت ادامه یافت. به گفته «محمد درودیان» پرسش درباره علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای گوناگون، شامل رمضان، محرم، مسلمبنعقیل و ... مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوه جنگ و صلح در سال 1363 منتشر شد. علت مطرح کردن این سؤال ظاهراً طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بود. حال آنکه در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامه جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و مسئولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمات اتخاذشده را نقد میکردند. پس از فتح خرمشهر، برای نخستین بار، در جلسه مسئولان و فرماندهان با امام(ره)، اتمام یا ادامه جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایده متفاوت وجود داشت: براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامه جنگ ضرورتی ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهای مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر عراق و حامیانش را برای تأمین خواستههای ایران متقاعد کند. رفتار عراق و آمریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسئولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوه مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود، سازمان ملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر، این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران، که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی کامل عراق بودـ تأمین شود. در نتیجه، هنگام تصمیمگیری مسئولان نظام این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت، این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقه مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکا بر آن، خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی(ره) پرسشهایی را مطرح کردند که سرانجام با ارائه دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقه شرق بصره حاصل شد. جمهوری اسلامی ایران بلافاصله، پس از تجاوز عراق و تردد هیئتهای صلح، خواستههای خود را مطرح کرد؛ این خواستهها به منزله پیششرطهای خاتمه جنگ شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود. مجامع بینالمللی و هیئتهای صلح به طرز عجیبی، به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتشبس تأکید میکردند! تجربه جنگ اعراب با رژیم صهیونیستی و پیامدهای مخاطرهآمیز پذیرش آتشبس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند. به تدریج برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشینهای نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی مسئله آتشبس و عقبنشینی را کمرنگ کرد؛ در مرحله جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت. با این توضیحات، در واقع، با فتح خرمشهر، هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. این کشور همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. حال باید پرسید ایران در چنین وضعیتی برای حل مسائل چگونه باید تصمیم میگرفت؟ آقای هاشمی، در کتاب «حقیقتها و مصلحتها» میگوید: «وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود؛ ولی ما که مسئول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.» همچنین فرمانده وقت سپاه در سخنانی میگوید: «اینکه گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارائه شد که اگر قبول میکردیم جنگ 50 سال به درازا میکشید.» مسئله مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدات احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق، که نگران سقوط صدام در صورت ادامه جنگ بودند، در قدم اول بر آتشبس تأکید داشتند تا درباره توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند. ضمن اینکه در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد. افزون بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزله پذیرش سیاست تجاوزآمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن اجتناب میکردند. درباره پرداخت غرامت هم وزیر خارجه وقت میگوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد. یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی مطرح کردیم. قرار شد ایشان جواب بیاورند، ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم معاون وزیر خارجه هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.» در این وضعیت، هیچگاه بستر برای پایان منصفانه جنگ در سالهای 1361 تا 1366 فراهم نیامد. تنها بعد از عملیات بزرگ کربلای 5 و نگرانی غرب از شکست عراق و تسخیر بصره بود که قطعنامه 598 شورای امنیت تصویب شد. این قطعنامه تا حدود قابل ملاحظهای مطالبات و خواستههای ایران را تأمین میکرد و سرانجام به سند مورد قبول جمهوری اسلامی برای پایان جنگ در تیرماه 1367 تبدیل شد.