به عنوان اولین سؤال بفرمایید از نظر جنابعالی ریشه مشکلات بین جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا چیست؟
مشکل ما با آمریکا و به تعبیر بهتر تضاد ما با آمریکا هم مبنایی و هم رفتاری و عملکردی است. تضاد ما با آمریکا تضاد بین حق و باطل و ایمان و کفر است. نظام حاکم در آمریکا بر اساس سلطه پایهگذاری شده و ماهیت استکباری دارد؛ یعنی جوهره حاکمیت آمریکا جوهره سلطه و حاکمیت اراده آمریکا بر جوامع بشری است.چنین حکومتی تحمل هیچگونه اراده و قدرتی را در برابر خود ندارد، مگر آنکه آن اراده و حکومت بتواند با اتکا به درون و مقاومت فعال سطح قدرت خود را به سطح ضربه متقابل یا ضربه پیش دستانه برساند یا اینکه ساختار آمریکا در هم بشکند که برخی نشانههای آن در حال حاضر مشاهده میشود. تضاد ما با آمریکا فردی و حزبی نیست که اگر ترامپ برود و بایدن بیاید یا قدرت از حزب جمهوریخواه به حزب دموکرات منتقل شود، وضع عوض شود. تضاد ما با آمریکا موضوعی نیست که اگر در مسئله هستهای توافق شد، مسائل حل شود و لذا دولت اعتدال با تصور اشتباه وارد عرصه مذاکره شد و امتیازات زیادی در عرصه تعامل به دشمن داد، به این خیال که نظام حاکم برآمریکا کوتاه میآید؛ اما نتیجه به یک معادله باخت ما و برد دشمن تبدیل شد.تضاد ما با آمریکا ماهوی و اعتقادی و تقابل جبهه توحید با جبهه کفر و شرک است و هیچ گونه زمینهای برای کنار آمدن با یک رژیم الحادی و استکباری وجود ندارد.تضاد ما با آمریکا حاکم به شخص نیست که با تعویض مهرهای شرایط تغییر کند.
با توجه به عمق اختلاف جمهوری اسلامی ایران با آمریکا علت تمایل به مذاکره دموکراتها و شخص اوباما و پیگیری جان کری به عنوان وزیر خارجه آمریکا چگونه قابل تحلیل است و هدف آنها چه بود؟
هدف اصلی نظام حاکم بر آمریکا مقابله با انقلاب و براندازی نظام اسلامی بوده است. این هدف در طول بیش از چهار دهه ثابت بوده؛ اما استراتژی و راهبرد با توجه به متغیرهای زیادی تغییر کرده است. استکبار با توجه به شرایط گاهی نبرد سخت را در دستور قرار میدهد و گاهی توطئه کودتا و گاهی تحریم و گاهی تحریم همراه با تعامل در دستور قرار میگیرد.آنچه زمینه ورود آمریکا در عرصه تعامل در کنار تحریم را فراهم کرد، تحول در وضعیت قوه مجریه در جمهوری اسلامی ایران بود. در ایران دولتی سر کار آمده بود که بدون توجه به پیشینه خیانتهای آمریکا در قبال ایران و بدون توجه به عملکرد خیانتکارانه رژیم حاکم بر آمریکا در عرصه بینالمللی، وارد مذاکره شد و امتیازات زیادی را با انگیزه رفع تحریم کامل در اختیار دشمن قرار داد؛ اما تغییری در تحریم و برآورده شدن خواستههای ایران به دست نیامده و چنانچه رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالی) نظارت عالیه و شرایط خاص را تدبیر نمیکردند، معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد.
سؤال مهم این است که علت نگرش دولت به آمریکا با وجود همه خیانتهای پیشین چیست؟
به نظر میرسد سه عامل زمینهساز ورود دولت یازدهم به وادی تعامل است. نخست بیتوجهی به جوهره استکباری آمریکاست. جوهره استکباری و تجاوزگری جزء ذات آمریکاست که به هیچ عنوان قابل تغییر نیست. گذشته نشان میدهد آمریکا بنا بر اعتراف کارتر در طول 240 سال تنها 16سال در حالت جنگ نبوده است و مستندات حاکی از آن است که آمریکا تنها در نیمه دوم قرن بیستم به 22 کشور حمله نظامی داشته و در 17 کشور دخالت کرده است که دخالتها در مورد ایران هم بسیار روشن است. دومین علت درک نادرست از مبانی و اصول و مصالح حاکمیت دینی است.حکومت دینی متکی بر مبانی و اصولی است که از جمله آنها قاعده نفی سبیل است که نمیتواند با نظام استکباری آمریکا سازش کرده و تسلیم شود. حکومت دینی نمیتواند از اصل اقتدار دفاعی عقبنشینی کند. حکومت دینی نمیتواند از عمق راهبردی خود عقبنشینی کند. خواست آمریکا حل مشکلات در قالب برد برد نیست. مطالبه و خواست آمریکا تسلیم جمهوری اسلامی و عقبنشینی از مبانی و اصول مسلم خود است.علت سوم ضعف و فقدان ظرفیت و تابآوری در کنار رهبری مقاوم و با ثبات است. مشکل جمهوری اسلامی دولتهایی هستند که به علت ضعف در پاسداری و صیانت از انقلاب و نظام اسلامی و فقدان برنامهریزی و پایداری در برابر فشارها به سمت بدترین راه حل، یعنی سازش میروند.
استدلال برخی دولتمردان این است که در شرایط اضطراری پیامبر(ص) و ائمه معصوم، همچون امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به صلح، سازش و مذاکره تن میدادند، الان هم وضعیت همین طور است؟
این مقایسهها با تعجب در تحلیل کسانی ارائه میشود که پیشینه مطالعات دینی و خطابه دارند؛ در حالی که اولاً هیچ سنخیت و شباهتی بین وضعیت نظام اسلامی و ظرفیتهای گسترده آن و وضعیت آمریکا با صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع) و مذاکره امام حسین(ع) با عمر سعد نیست که در هر سه مورد قدرت و حکومت در اختیار پیامبر(ص) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نبود؛ در حالی که اولاً اکنون حکومت دینی حاکمیت و اقتدار دارد. ثانیاً پیامبر و ائمه معصوم(ع) به هیچ عنوان از مبانی و اصول عقبنشینی نکردند و در مورد امام مجتبی(ع) مشکل اصلی فتنه داخلی و خیانت یاران بوده و حضرت برای حفظ هسته مرکزی شیعه در قالب شرایطی صلح نامه را تأیید کردند که با شرایط امروز کاملأ متفاوت است. ثالثاً چرا حضرات به مقاومت پیامبر در شعب ابیطالب استناد نمیکنند که در سختترین شرایط در برابر تحریم کفار مقاومت کردند و به سازش و تسلیم تن ندادند. توافق هستهای نشان داد، کوتاه آمدن و عقبنشینی حد مشخصی ندارد و خواسته آمریکا فقط در محدوده برجام نبوده و حرکت آمریکا پایانش سقوط نظام اسلامی است.
میتوان در وضعیت مشابه از آقایان سؤال کرد که پس از فتح مکه و شکلگیری حکومت دینی به رهبری پیامبر(ص) چنانچه دولتهای روم و ایران حکومت اسلامی را تحریم میکردند و فشار میآوردند برای عقبنشینی پیامبر از دین و آیین و ضروریات دین، آیا پیامبر(ص) باز هم با عدول از اصول به صلح و سازش تن میداد؟ایستادگی پیامبر در برابر خواستههای کفار و مشرکین مبین این حقیقت است که قلمرو مبانی و اصول منطقه ممنوعه است و امکان عقبنشینی وجود ندارد.
به عنوان آخرین سؤال وضعیت آمریکا را در حال حاضر چگونه تحلیل میکنید؟
آمریکای امروز با چندین چالش و بحران روبهروست. این چالشها عبارتند از: ناامنی و احساس ناامنی عمومی. نظام حاکم بر آمریکا، ناامنی را در جاهای دیگر میدید و ایالات متحده را به عنوان جزیره امن معرفی میکرد؛ اما امروز ناامنی آمریکایی به درون آمریکا برگشته و هم ناامنترین کشور در منطقه به شمار آمده و هم احساس عمومی ناامنی همه مردم را فراگرفته است. چالش دیگر شکاف عمیق درونی است که پدیده نژادپرستی و راستگرایی افراطی زمینهساز دوگانگی و دو قطبی را در آمریکا فراهم کرده است. تحلیلگران، اتاقهای فکر، رسانهها، نخبگان سیاسی و دولت و کنگره را چهار ضلع قدرت آمریکا معرفی میکردند که اکنون اختلاف و چندگانگی چهار ضلع را متزلزل کرده و به چالش کشیده است؛ بحرانها آنقدر جدی است که ایالات متحده را به صورت ایالات متفرقه در خواهد آورد.