صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۷:۱۰  ، 
شناسه خبر : ۳۲۷۸۹۸
پایگاه بصیرت / نسیم اسدپور

این شب‌ها، رسانه ملی با دو سریال جدی و طنز با مخاطبان خود روبه‌رو شده است که به نظر می‌رسد، هر کدام از این دو مجموعه تلویزیونی، حال و اوضاعی متفاوت از دیگری دارد و نمره‌‌ای متفاوت از آن دیگری می‌گیرد.

بیگانه‌ای با من است

فصل اول سریال «بیگانه‌ای با من است» تمام شد و حالا پخش فصل دوم این سریال 50 قسمتی از شبکه دوم سیما آغاز شده و هر شب ساعت 21:30 بر روی آنتن می‌رود. سریالی که به دلیل ماجراهای پیچیده‌اش و پس زمینه خانوادگی‌اش تا حدی مورد استقبال مخاطبان به ویژه خانم‌ها قرار گرفته است، اما آیا هر سریالی که مورد توجه قرار بگیرد، لزوماً سریال خوبی است؟! فیلمنامه خوبی دارد و می‌تواند آموزنده باشد؟! قطعا این‌گونه نیست؛ چرا که فیلم‌های بسیاری هستند که به واسطه نوع پردازش فیلمنامه شاید جذاب باشند اما مملو از آموزه‌های منفی هستند. «بیگانه‌ای با من است» هر چند مفهومی با ارزش دارد و آن هم نکوهش دروغ و تأکید بر راستی و درستی است، اما این مفهوم با ارزش در قالب فیلمنامه‌ای بیان شده که پر از اتفاقات بدون علت است! همه اتفاقات تصادفی است و این یکی از جدی‌ترین ضعف‌های فیلمنامه است؛ برای نمونه، همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا دقیقاً سر بزنگاه‌های مختلف، «نسا» از دسترس کسانی که «مینو» را می‌شناسند و او خودش را به عنوان مینوی دروغین جا زده است، دور بماند. در واقع می‌توان گفت، پایه و اساس فیلمنامه بر روی اتفاقات تصادفی، عجیب و غریب و دور از واقع قرار دارد و احتمالا نیز برای باز شدن گره‌های موجود در داستان، نویسنده مجبور می‌شود باز هم دست به دامن همین اتفاقات تصادفی شود و همین باعث می‌شود تا سلیقه بینندگان نیز به این گونه داستان‌های بی‌علت و معلول عادت کند، مانند آنچه در سریال‌های ضعیف کره‌ای شاهد هستیم

جالب این است که از طرفی گاهی حتی همین اتفاقات تصادفی هم به خوبی کنار هم قرار نگرفته‌اند؛ برای نمونه، نسا یا همان مینوی قلابی، وقتی متوجه می‌شود که داماد خانواده به هویت واقعی او پی برده، خانه را ترک نمی‌کند و دلیلش را هم بی‌خانمانی و بی‌پولی می‌داند، این در حالی است که در جای جای فیلمنامه به وجود یک گردنبند عتیقه که به نسا هدیه داده شده و همان می‌تواند مشوق او برای فرار باشد، اشاره می‌شود.  یکی از ضعف‌های دیگر این سریال را در شخصیت‌پردازی‌ها می‌توان جست‌وجو کرد؛ بیشتر شخصیت‌های اصلی داستان دروغگو هستند و آنهایی هم که حقیقت‌جو و راستگو هستند و تعدادشان به اندازه انگشتان دست نمی‌شود، نادان و ساده‌لوحند؛ به گونه‌ای که حرف‌های دروغ را به راحتی باور می‌کنند و گول آنها را می‌خورند و جالب است در مواردی حتی به راحتی با خیانت و دروغ یک نفر کنار می‌آیند! مانند آنچه در قسمت آخر فصل اول شاهد بودیم که در آن، جاوید خیانت می‌کند، غیر عمد زن صیغه‌ایش را می‌کشد و دروغ می‌گوید؛ اما باز هم با عزت به آغوش خانواده راستگوی همسر اصلی‌اش باز می‌گردد!

 

با خانمان

و اما سریال این شب‌های شبکه سوم سیما، سریالی طنز با بازیگران حرفه‌ای و توانمند است. «با خانمان» خیلی خوب از پس لحظه‌های شیرین کمدی برآمده است و می‌توان گفت با خانمان یکی از بهترین سریال‌های طنزی است که در سال‌های اخیر از شبکه‌های تلویزیون پخش شده است. این سریال به دور از هر گونه تکلف و تصنعی، لحظاتی کاملاً شیرین را برای بیننده خلق کرده و سراغ داستانی هم رفته که به خودی خود برای مخاطب جذابیت دارد؛ فروش بچه و بزرگ شدنش در خانواده‌ای دیگر. مهم‌تر از همه در این سریال آن قدر داستان گره‌های جذاب و واقعی دارد که نیازی به کش دادن ماجرا البته تا این جای داستان، نداشته است. بازی شیرین و جذاب شهره لرستانی در نقش یک مادر مهربان و زحمتکش و حسن پورشیرازی در قالب یک پدر بی‌مسئولیت و فرصت‌طلب، لحظه‌های طنزگونه‌ای را برای مخاطبان فراهم کرده است.  در هر حال می‌توان گفت، تلویزیون به خصوص در چنین برهه زمانی که جامعه ما همزمان دستخوش بیماری کرونا و مشکلات سنگین اقتصادی است، به چنین کارهای ساده، اما جذابی به عنوان فرصت‌های شادی‌بخش و امیدآفرین نیاز دارد تا بتواند مخاطبان را برای ساعتی هم که شده از مشکلات روزمره دور کرده و به آنها آرامش بدهد.

نام:
ایمیل:
نظر: