«افول آمریکا» پدیدهای است که نخبگان موافق و مخالف این کشور به آن اذعان کردهاند. در همین زمینه رهبر معظم انقلاب فرمودهاند: «آمریکا رو به افول است. این وضعیّتی که آمریکاییها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردند که نتیجهاش همین است و به این آسانیها علاجشدنی نیست. این سنّت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل بشوند از صحنه قدرت جهانی.» البته عده زیادی معتقدند روند زوال از قبل آغاز شده بود و رأی مردم ایالات متحده به ترامپ که با شعار «دوباره آمریکا را باعظمت کنیم» به نوعی اعتراف دستهجمعی جامعه آمریکایی به از عظمتافتادگی آمریکا بود. رأیآوری فردی با مشخصات بایدن پس از ترامپ نیز نشاندهنده سردرگمی و نگرانی آمریکاییها از کم رنگ شدن جایگاه کشورشان است. بدیهی است، تحلیلگران زوال هژمونی آمریکا را آشکارتر از آن میدانند که بتوان آن را انکار کرد. نمونههایی از نظریات اندیشمندان غرب در این باره عبارتند از:
نوام چامسکی: چامسکی، نظریهپرداز، اندیشمند و تحلیلگر مسائل سیاسی مقالههای متعددی درباره افول آمریکا به رشته تحریر درآورده است. او همانند برخی از تحلیلگران دیگر، معتقد است افول آمریکا مسئلهای است که به دست خود آمریکا رقم خورده است. چامسکی معتقد است، آمریکا با آنکه یک دموکراسی است، اما به «کشور سرمایهداران» تبدیل شده است. مردم آمریکا نیز به شدت نسبت به تبعیض در این کشور معترضند.
فرید زکریا: وی ضمن مسجل دانستن افول آمریکا، معتقد است افول هژمونی آمریکا، نتیجه استفاده نامناسب این کشور از قدرت خود در سالهای پس از جنگ جهانی دوم است. به باور او، آمریکا با سوءاستفاده از قدرتش متحدانش را از دست داده و دشمنانش را تقویت کرده است. روی کار آمدن ترامپ ضربات مهلکی را به سیاست خارجی آمریکا وارد کرد و او با خارج کردن آمریکا از پیمانهایی مانند TPP، دوریگزینی از اروپا و برونسپاری سیاست آمریکا به عربستان و رژیم صهیونیستی هم زوال هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته و هم آن را به پیش برده است. اگرچه جو بایدن در تلاش است سیاست ترامپ را اجرا نکند؛ ولی بیاعتمادی که در زمان ترامپ نسبت به آمریکا شکل گرفته است، در افول قدرت آمریکا به شدت تأثیرگذار خواهد شد. این واقعیت که نظام مالی تحت سلطه آمریکا به دلیل بحرانی که در خود آمریکا ایجاد شده بود، دچار تشویش شد حیثیت و قدرت این کشور را لکهدار کرد و این ادعاهای جهان غرب مبنی بر اینکه اقتصاد بازار آزاد، دموکراسی و جهانی شدن تنها مسیرهای تحقق توسعه سیاسی و اقتصادی هستند، به شدت بیاعتبار کرد.
آلفرد مک کوی: مک کوی در کنار عواملی، مانند کودتاهای سیا در کشورهای گوناگون، جنگ ویتنام، شکنجهگاههای آمریکا پس از جنگ عراق و افغانستان و نقش چین را در افول هژمونی آمریکا پررنگ میداند. او معتقد است چین با ساختن نظم جهانی موازی با نظم آمریکایی، سازمانهای تحت سلطه غرب در دنیا را به چالش کشیده است. از نظر او سازمان همکاری شانگهای (به جای ناتو)، «بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیا» (به جای صندوق جهانی پول) و «پیمان شراکت اقتصادی جامع در منطقه» (به جای TPP) نهادهای متناظری هستند که چین به جای سازمانهای غربی ایجاد کرده است؛ از این رو قرن 21 را قرن آسیایی مینامند.
کریستوفر لین: لین به نقل از اندیشکده رند نوشته است بین سالهای 2020 تا 2030 ساختار نظامی چین در زمینههایی مانند دکترین، تجهیزات، پرسنل و آموزش تقریباً با آمریکا برابری خواهد کرد. در تحلیل این اندیشکده همچنین پیشبینی شده است سلطه نظامی آمریکا بین همین سالها در آسیای شرقی به شدت کاهش خواهد یافت. لین علاوه بر این معتقد است حوادثی که در صحنه دنیا اتفاق افتادهاند قدرت نرم آمریکا را هم به شدت کاهش دادهاند. او معتقد است یکی از بزرگترین تأثیرات دوران رکود اقتصادی بزرگ، اثراتی بود که روی ادراکهای عمومی در جهان از قدرت نرم آمریکا ایجاد کرد.
انتخاب جو بایدن تلاشی برای ترمیم چهره شکست خورده آمریکاست. بدیهی است آمریکاییها تمام تلاش خود را در رسانههایشان بهکار بردهاند تا با آرایش غلیظ، چهره آمریکا را در جهان بهتر نشان دهند، ولی غافل از این هستند که آمریکا همچون کشتی تایتانیک به سمت غرق شدن در حال حرکت است.
حال سفر رئیس مجلس کشورمان به روسیه به همراه پیام رهبر معظم انقلاب به پوتین، پیام آشکاری به آمریکا و متحدانش بود مبنی بر اینکه دوران پس از آمریکا شروع شده است و قرن جدید قرن شکوفایی آسیایی و زوال آمریکاست. همانطور که امام خمینی(ره) فروپاشی شوروی را پیشبینی کردند، رهبر فرزانه انقلاب نیز از نوید جامعه بینالمللی بدونه هژمونی آمریکا خبر دادهاند. با این حال انتظار فعالسازی دیپلماسی شرق از دولت محترم بیش از پیش است.