روسیه پس از فروپاشی شوروی به لحاظ اقتصادی و سیاسی، دچار یک وضعیت فروپاشیده شد و عملاً اقتصاد روسیه حداقل در یک دهه پس از فروپاشی شوروی، با یک وضعیت کاملاً به هم ریخته مواجه شد. در آن تغییر سیستم از یک نظام برنامهریزی متمرکز به اقتصاد باز، پیچیدگیها و شرایط خاصی داشت که مردم روسیه در دهه 90 حداقل از این نظر، تجربه سختی را پشت سر گذاشتند؛ تورم شدید، افزایش قیمتها و خصوصیسازیهایی که در خیلی از زمینهها باعث از بین رفتن صنعت روسیه شد و از طرف دیگر نوع صنایعی که در زمان شوروی در روسیه وجود داشت، صنایعی نبود که قابل رقابت با صنایع غربی باشد که بعد از باز شدن درها این رقابت بین آنها ایجاد شده بود. علاوه بر اینها روسیه در دهه 90 با چالشهای سیاسی که مهمترین آنها، بحث چچن، سیاست خارجی، گسترش ناتو و گسترش کشور در اتحادیه اروپا بود، مواجه بود. بعد از روی کار آمدن آقای پوتین در سال 2000 به تدریج روسیه توانست هم مشکلات سیاسی خود را کاهش دهد و هم اینکه به لحاظ اقتصادی توانست ثبات را در صحنه اقتصادی ایجاد کند. بحث عمده این ثبات اقتصادی و روند رو به رشد که به تدریج از سال 2000 در روسیه شروع شد، به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، ناشی از افزایش قیمت نفت و نوع بازیای بود که آقای پوتین با عنصر انرژی در بازارهای جهانی انجام داد. وی عملاً توانست از ابزار مهمی که روسیه در اختیار داشت، به خوبی استفاده کند، برای اینکه بتواند روسیه را هم به لحاظ سیاسی به صحنه قدرت جهانی برگرداند و هم اینکه بتواند تحرکی در اقتصاد روسیه از این طریق ایجاد کند و پولها را به اقتصاد روسیه تزریق کند و روند رو به افول اقتصاد روسیه را به روند رو به صعود تبدیل کند. شاید از دیدگاه خیلی از تحلیلگران مهمترین عاملی که سبب شد روسیه بتواند اقتصاد خود را بازسازی کند، بحث فروش نفت بود، البته زیرساختهای اقتصادی روسیه، میتوانستند بعد از یک تجربه تلخ مجددا خود را احیا کنند؛ در نتیجه سرمایهگذاریهایی که بعضی از شرکتهای غربی در روسیه انجام دادند و همینطور تلاشی که خود روسها برای احیای موقعیت خود کردند، همگی موجب شد تا حداقل تا سال 2014 یک روند رو به رشد در اقتصاد روسیه وجود داشته باشد؛ هر چند روسیه برنامهریزی کرده بود حداقل تا سال 2020 به ششمین اقتصاد جهان تبدیل شود، اما در نتیجه مسائلی که بعد از بحران اوکراین برای روسیه پیش آمد، این اتفاق حاصل نشد و روسها هنوز نتوانستهاند به این موقعیت خود دست پیدا کنند؛ اما حتما تمام تلاش خود را برای رسیدن به این هدف خواهند کرد. در حال حاضر پس از چند سال توانستهاند این روند منفی رشد اقتصادی را به روند مثبت برسانند و اگر بحث اوکراین نبود، شاید روسها تاکنون به این هدف دست پیدا کرده بودند؛ اما روسیه در حوزههای دیگر مانند فروش تسلیحات، توانسته است خود را بازیابی کند و به عنوان دومین فروشنده تسلیحات در جهان جایگاه خود را به دست بیاورد. روسیه سعی کرد درهای اقتصاد خود را به روی شرکتهای غربی باز کند، اما این اتفاق سبب نشد که فناوری و سرمایه غربی بسیاری وارد روسیه شود، به دلیل همان اختلافاتی که در روابط روسیه قبل وجود داشت؛ از طرف دیگر بسیاری از شرکتهای غربی توانستند با خریدن زیرساختهای صنعتی که در روسیه وجود داشت، امکان خوبی برای حضور در بازار روسیه پیدا کنند، ضمن اینکه به هر حال بازار روسیه به لحاظ مصرفی خیلی نیازمند کالاهای مصرفی بود که شاید بسیاری از شرکتهای غربی میتوانستند آنها را تولید کنند. شاید بتوان گفت عملا روسیه برای مدتی حتی به بازار کالاهای مصرفی غرب تبدیل شد، ولی بعد از تنشهایی که بین روسیه و غرب ایجاد شد به ویژه در بحث اوکراین، خیلی از این شرکتها از روسیه خارج شدند. یک بعد دیگر در بحث حضور شرکتهای غربی در روسیه، بیشتر به مسائل انرژی برمیگردد که غربیها سهام بعضی از شرکتهای نفتی روسیه را خریدند. نکته قابل ذکر درباره اثرات منفی این تحولات اقتصادی روسیه میتوان به ایجاد طبقه الیگارشمی در روسیه اشاره کرد؛ این طبقه ثروتمندان جدیدی بودند که بعد از فروپاشی شوروری توانستند قدرت اقتصادی بسیاری در روسیه پیدا کنند و برای مدتی نقش اصلی را در اقتصاد روسیه داشتند؛ هر چند آقای پوتین در این سالها تلاش کرده است نقش و قدرت اینها را در اقتصاد و سیاست روسیه محدود کند، اما شاهد یک الیگارشمی جدید وابسته به دولت در روسیه در این سالها بودهایم.