انسان مدنیالطبع است و زندگی اجتماعی دارد و بسیاری از نیازهای خود را از طریق دیگران برطرف میکند. این نیازها هم میتواند مادی باشد و هم معنوی که به قصد آسایش و آرامش دنبال میشود؛ به همین علت جامعه بشری همیشه بهدنبال کسانی بوده که بتوانند ایشان را در رسیدن به رشد، پیشرفت، توسعههای مادی و معنوی و حتی در مشکلات، مصائب، رنجها و... راهنمایی و هدایت کنند. نیاز به افرادی که به علوم متعدد، ارزشها، معارف و تعاریف دسترسی دارند، جزء ملزومات زندگی انسان است که قابل انکار نیست. از آنطرف این افراد که محل رجوع انسانها در خوشی و ناخوشی هستند، خود را مکلف میدانند با کسب درجات بالای علمی، معرفتی و ارزشی توانمند شوند تا بیشتر به همنوعان خود کمک کنند و یاری برسانند. این افراد را با اصطلاح «نخبه» میشناسیم. نخبه به کسی میگویند که با دسترسی بیشتر به علوم و ارزشها توان زیادی برای پاسخگویی به نیازهای مردم دارند. طبیعتاً برای همه انسانها لازم است تا بهدنبال شناخت اسباب و ابزار زندگی سالم باشند، اما بهجهت تعدد نیازها و توان کم انسانها مجبورند در هر زمینهای به نخبگانش مراجعه کنند. این اصل در سیاست، فرهنگ، اقتصاد، دین و مذهب حکمفرماست و موضوعی قابل قبول است؛ اما در اسلام اصطلاح نخبه را «اسوه» نامیدهاند. اسوه در سطح حداکثری کسی است که مردم باید به او رجوع کنند و فعل و قول او را نصبالعین خود قرار دهند. به طور مسلم هیچ کسی نمیتواند در این سطح اسوه باشد جز پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) که قرآن به صراحت ایشان را اسوه انسانها خوانده است. خداوند در آیه 21 سوره احزاب میفرماید: «به يقين براى شما در زندگى پيامبر خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز بازپسين دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.» امیرالمؤمنین(ع) در خطبه160 نهجالبلاغه بر اسو و الگو قرار دادن پیامبران الهی تأکید میکند و یکیک نام ایشان را میبرد و از هرکدام یک صفت اخلاقی بارز را برای الگوگیری و اسوه قراردادن نام میبرد. اما آیا اسوههای مدنظر منحصرند در پیامبران و ائمه اطهار(ص)؟ حال که به ایشان دسترسی نداریم، چطور باید الگوگیری کنیم؟ اگر اینچنین است، الگوگیری از دیگران تا چه حد امکانپذیر است؟ همانطور که گفته شد این انحصار وجود دارد، اما دسترسی به ایشان هم از طرق مختلف امکانپذیر است. یکی از این امکانات، امکان رجوع به نخبگان اسلامی است که همان اسوهها در سطح حداقلی هستند. در این خصوص میتوان به حدیث واقعه اشاره کرد، همان روایتی که به توقیع شریف معروف است و از حضرت ولی عصر(عج) نقل شده که فرمودند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم»؛ و اما در رخدادهایی که پیش میآید به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم. (وسائلالشیعه، ج18، ص101) البته در شرایط راویان مشخصاً حدیثی داریم که امام صادق(ع) در روایت مقبوله عمربنحنظله میفرمایند: «... من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً... »؛ ... هر کس از شما که راوی حدیث ما باشد و در حلال و حرام ما بنگرد و احکام ما را بشناسد او را بهعنوان حکم بپذیرید، همانا من او را حاکم بر شما قرار دادم... . (وسائلالشیعه، ج18، ص99) پس ما در واقع به علمای دین رجوع میکنیم که ایشان دستورات ساسوههای اسلامی را به ما بشناسانند. علمای اسلام «حوادث واقعه» را تمام نیازهای مادی و معنوی از جمله مسائل سیاسی و فرهنگی و علمی و اخلاقی و... دانستهاند؛ اما سؤال این است، امروزه که تعدد علوم زیاد شده است، آیا راویان احادیث میتوانند تمام سؤالات را جواب دهند؟ بهعبارتی وقتی دامنه معنایی کلمه «حوادث واقعه» را وسیع میکنیم، آیا توان پاسخ به نیازها را داریم؟ به طور مسلم با موسع کردن معنای حوادث واقعه مجبوریم دامنه مفهومی نخبگان را هم وسعت دهیم؛ زیرا نیاز است در مباحث سیاسی، حکومتی، فناوری، موضوعات مربوط به انسان و زندگی مادی و در کل مباحثی از شاخههای علوم دینی است، نخبگانی برای مراجعه مردم داشته باشیم. منتها همانطور که در حدیث امام صادق(ع) آمده است، این افراد باید در نظرات خود و سخنان خود حلال و حرام دین را در نظر داشته باشند. برای نمونه، مسئولان تصمیمگیر در حکومت اسلامی محل رجوع مردم هستند و باید مردم را در موضوع کار خود به احکام و آداب و روش اسلامی متصل کنند. مردم برای دستیابی به نظر دین در خصوص مسائل حکومتی و برعکس در زمینه مسائلی که ضد دین هستند، به سمت نخبگان میروند و از آنها میخواهند احکام و دستورات دین را درباره مسائل حکومتی استخراج کنند و با آن استدلال کنند. حال با این استدلال میتوان مراجعه به نخبگان سیاسی و اجتماعی، برخی مسئولان ارکانهای مهم حکومت اسلامی، کارشناسان علوم مختلف را مشمول حدیث واقعه دانست که میفرماید: «... فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا»؟