قطعاً هر کشوری با وجود قهرمانانش میتواند از تاریخ گذشته خود برای آینده سرزمینش، افقی روشن و درخشان را ترسیم کند. قهرمانانی که در لحظات تاریک یک کشور یا در بحرانهای مهم، شعاع نوری شدهاند که امید را در دل مردم خود و چه بسا گاهی فراتر از مردمان سرزمین خود، روشن نگاه داشتهاند.
به همین دلیل است که کشورها همیشه تلاش میکنند یاد و خاطره قهرمانان خود را زنده نگه دارند و برخی هم که قهرمان ندارند، با اسطورههای خیالی قهرمانسازی میکنند، به امید آنکه برای مردم خود الگوسازی کرده باشند. این الگوسازیها بخشی در ادبیات و داستانها و بخشی نیز در فیلمها و سریالها صورت میگیرد.
برای نمونه در برخی تولیدات هنری، از جمله سریالهای کرهای، با ساختن قهرمانانی که زاییده ذهن نویسنده است، سعی در تاریخسازی برای کشورشان دارند که قطعاً در این راه نیز بسیار موفق عمل کردهاند؛ برخی کشورها نیز با خلق قهرمانهای خیالی و گاهی پوشالی، اهداف خاص ایدئولوژیک و سیاسی خود را دنبال میکنند؛ مانند آنچه در بسیاری از سریالها و به ویژه کارتون ها و انیمیشنهای آمریکایی شاهدش هستیم.
قهرمانان ملی و رسالت رسانه ملی
اما در کشور ما، قهرمانها و الگوهای فراوانی در کنار ما زندگی کردهاند که اتفاقاً تعدادشان هم کم نیست؛ مردان و زنانی که هر یک در عرصههای گوناگونی اسطوره بودهاند، عرصههایی مانند جهاد، ورزش و سیاست و صد البته یکی از مهمترین عرصهها هم علم و دانش بوده است. دانشمندانی که آنچنان در عرصه علم پیشتاز بوده و برای کشورشان قدمهای بزرگی برداشتهاند که دشمنان آنها را یک خطر بزرگ به شمار آورده و سعی در از میان برداشتن آنها داشتهاند، مانند شهیدان صنعت هستهای.
دانشمندی که به دلیل خدمت به کشورش، هدف ترور دشمن قرار بگیرد و به شهادت برسد، همان الگویی است که اگر در کشور دیگری بود، نه یک بار، بلکه صدها بار و در قالبهای مختلف برایش فیلم و سریال و انیمیشن میساختند و کتاب مینوشتند.
حالا خوشبختانه صدا و سیما قدمهای مؤثری در این زمینه برداشته است؛ از جمله، به تصویر کشیدن زندگی دانشمند برجستهای، مانند «دکتر مجید شهریاری» در سریال «صبح آخرین روز.»
سریالی که یک ماهی است از شبکه دوم سیما بر روی آنتن میرود. سریالی حرفهای، همراه با یک نجابت قابل لمس که کاملاً مشخص است کارگردانش خیلی خوب توانسته با موضوع ارتباط برقرار کرده و آن را به تصویر بکشد؛ یعنی مصداق «آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.»
دارای اشکال، اما غرورانگیز
اولین قسمت سریال با ترسیم شهادت شهید شهریاری در صبح 8 آذر 1389 آغاز شد و خیلی خوب توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند، به گونهای که سکانس شهادت این شهید دانشمند در فضای مجازی نیز دست به دست چرخید و این همان تأثیر الگوسازی در جامعه است. سکانس شهادت بسیار خوب ساخته شده و این نشان میدهد، کارگردان خیلی خوب ماهیت داستان را هضم کرده است.
پس از آن، داستان با فلشبکهایی به گذشته برمیگردد و بار دیگر زمان حال به تصویر کشیده میشود. این موضوع هر چند در بسیاری از سریالها و فیلمها مرسوم است؛ اما در «صبح آخرین روز» که زندگی شهید شهریاری را به تصویر میکشد و هم به بُعد امنیتی ماجرای ترور پرداخته شده، این فلشبکها تا حدی مخاطب را گیج و سردرگم میکند.
گذر از زندگی شهید شهریاری سریع اتفاق میافتاد، این در حالی است که کل فیلم ریتم کندی دارد. ابتدای سریال با شهادت شهید شهریاری به تصویر کشیده شده، سکانسی بسیار اثرگذار. شروع سریال بسیار خوب است و با قدمهای باثبات و شخصیتپردازیهای خوبی آغاز شده است، در ابتدا تصور می شود که محوریت این داستان مادر شهید است؛ اما رفته رفته متوجه میشویم هر بخش به یکی از نزدیکان این شهید اختصاص دارد.
البته با همه این اوصاف از جایی به بعد همان طور که اشاره کردیم ریتم سریال کند و خستهکننده میشود.
یکی از نقاط قوت سریال که هم واقعیت تلخ ترور شهیدان هستهای را بهتر توصیف کرده و هم به لحاظ تکنیکی بسیار خوب سر جای خود نشسته است، استفاده از تصاویر واقعی است؛ برای نمونه، در قسمتی از سریال، شهادت دانشمند شهید علیمحمدی به تصویر کشیده شده است.
در کل، سریال «صبح آخرین روز» سریالی قابل تحسین است که هر چند تا حدی از ضعف و نبود برخی جذابیتهای داستانی و دراماتیک در فیلمنامه رنج میبرد، اما میتواند نمره خوبی به دست آورد و امید میرود، در کشوری که دیروز شهادت دانشمندان خود را تجربه کرده و امروز شهادت فخریزادهها را، صدا و سیمایش بیش از پیش به چنین سوژههایی بها بدهد و برای ساخت چنین پروژههایی دست بازتر و البته دست و دل بازتر اقدام کند.