صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۵۰  ، 
شناسه خبر : ۳۳۳۲۱۱
جعفر قنادباشی کارشناس خاورمیانه شکست هژمونی آمریکا در خاورمیانه را واکاوی می‌کند

چند سالی می‌شود که با شکست‌های پی‌درپی آمریکا در کشورهای منطقه و بعد خروج نظامیان این کشور از کشورهای تحت اشغال، شاهد تغییر حضور این ابرقدرت غربی در خاورمیانه هستیم؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت، هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه در حال افول است. اگر بخواهیم تحلیلی از این امر داشته باشیم، نخست باید به تشکیل این هژمونی و دلایل و اهداف آن در منطقه اشاره کنیم.

 

ترس ازابرقدرتی شوروی

درباره ورود آمریکایی‌ها به خاورمیانه باید به دو نکته مهم اشاره داشت؛ مسئله نخست به شوروی و ابرقدرتی شوروی در منطقه برمی‌گردد. به عبارتی آمریکا این قدرت شرقی را به مثابه رقیبی برای خود می‌دید؛ تصور آمریکا این بود که باید در مقابل شوروی بایستد و به نوعی در کشورهایی که همسایه این ابرقدرت شرقی به شمار می‌آیند، حضور داشته باشد تا حیطه قدرتی شوروی سابق محدود شود و گسترش پیدا نکند. حتی حضور آمریکا در ایران و در کنار مرزهای شوروی سابق هم به همین دلیل بود و تلاش می‌کرد مانع از نفوذ و ورود این قدرت به ایران، ترکیه و آسیای شرقی و دیگر کشورهای منطقه شود تا شوروی به آب‌های گرم دست پیدا نکند.

 

تسلط بر نفت و انرژی

مسئله دوم بر سر نفت و انرژی بود؛ چنانچه از مدت‌ها قبل و پس از جنگ جهانی دوم بحث سوخت‌های فسیلی و نقش آن بر اقتصاد جهان و اینکه آمریکایی‌ها می‌خواستند به طور انحصاری نفت را در اختیار داشته باشند، دو موضوع اساسی بود که سبب ورود آمریکایی‌ها به غرب آسیا، یعنی منطقه خاورمیانه شد؛ اما بعد از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲، یعنی ۳۰ سال پیش، موضوع تسلط شوروی از میان رفت؛ اما با از میان رفتن مسئله شوروی، رقبای دیگری پا به عرصه گذاشتند که یکی از آنها چینی‌ها و دیگری مسئله حضور ایران و قدرتمند شدنش در منطقه و کشورهای اسلامی و راه افتادن نهضت‌های بیداری و انقلاب‌های اسلامی بود.

 

جنگ بر سر نفت

با از میان رفتن موضوع تسلط و نفوذ شوروی در کشورهای منطقه خاورمیانه، مسئله نفت، سوخت و انرژی به شکل حیاتی‌تری مطرح شد. چنانچه دو جنگی که آمریکایی‌ها در سال‌های بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی در زمان بوش پدر و بوش پسر در منطقه خاورمیانه و عراق در آن شرکت کردند، تحت عنوان «جنگ نفت» نامیده شد؛ موضوع این بود که آمریکایی‌ها به عنوان قدرت برتر نظامی جهان نمی‌خواستند سوخت‌های فسیلی در اختیار قدرت دیگری جز خودشان قرار بگیرد و از این نظر آسیب‎پذیر شوند.

 

امنیت رژیم صهیونیستی

موضوع دیگری که به جز نفت و حضور ابرقدرتی در خاورمیانه در نظر داشتند، موضوع امنیت رژیم صهیونیستی در منطقه بود. شاید بتوان این‌گونه مطرح کرد که در صدر برنامه‌های راهبردی آمریکا در خاورمیانه بعد از انقلاب اسلامی ایران، حفظ امنیت رژیم صهیونیستی در صدر قرار دارد و آمریکا تلاش می‌کند ترکیباتی را در منطقه غرب آسیا تقویت و حمایت کند که به نفع امنیت رژیم صهیونیستی باشد و در مقابل با همه ترکیبات، تمهیدات و سیاست‌ها و راهبردهایی که مخالف امنیت رژیم صهیونیستی است، مقابله کند؛ یعنی مقابله با همه آن چیزی که امنیت رژیم صهیونیستی را ضعیف کند. از این رو این مسئله سبب شد آمریکایی‌ها باز هم به حضور در منطقه خاورمیانه ادامه دهند و پایگاه‌هایی در منطقه ایجاد کنند که بخشی از هژمونی جهانی و بخشی از تسلط و سلطه جهانی‌شان و شاید مهم‌ترینش را تشکیل می‌دهد.  به طور خلاصه مهم‌ترین دلایل حضور آمریکا در منطقه و تشکیل هژمونی و سلطه جهانی‌شان یکی امنیت رژیم صهیونیستی، یکی موضوع نفت، انرژی و انحصار در اختیار داشتن آن و اینکه ذخایر نفت خاورمیانه به عنوان سوخت‌های مهم فسیلی و زمینه‌ساز پایه های اقتصاد جهانی را به شکل انحصاری در اختیار داشته باشند و سومین نکته اینکه اجازه ندهند رقبای‌شان، همانند چین و روسیه فعلی و حتی رقبای اروپایی‌شان بر نفت تسلط پیدا کنند. این سه مورد ارکان سیاست آمریکا در منطقه خاورمیانه را تشکیل می‌دهد.

 

هژمونی ابرقدرت غرب رو به افول

اما درباره اینکه چرا هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه از افغانستان تا عراق در حال افول و شکست است، باید گفت این امر دلایل متعددی دارد؛ دلایلی که تحلیل و بررسی هر یک نتایج جالبی از حضور تا قدرت و افول را به دست می‌دهد.

 

هزینه‌های هنگفت حضورنظامی

آمریکایی‌ها برای اینکه بتوانند یک حضور نظامی گسترده و دائمی و شبانه‌روزی در کشورهای جهان داشته باشند، باید هزینه‌های زیادی را بپذیرند که در حال حاضر توانایی پرداخت این هزینه‌های بالا با توجه به وضعیت اقتصادی آمریکا میسر نیست و دولت آمریکا نمی‌تواند مانند گذشته دلارهای زیادی برای حضور نظامی و نظامیانش تخصیص دهد. دولت و ملت آمریکا تصور می‌کنند کارنامه‌ای که در منطقه دارند، کارنامه‌ای سراسر هزینه و بدون درآمد از منطقه خاورمیانه است؛ این یکی از مسائل اساسی است که حضور نظامی آمریکا و اسرار بر آن را کمرنگ کرده است.

 

پایان استعمارپذیری و آغاز بیداری

مسئله بعدی این است که در منطقه ما پذیرش و استعمارپذیری ملت‌ها پایان یافته است؛ چنانچه در گذشته این مسئله در بین کشورهای خاورمیانه وجود داشت؛ به ویژه اینکه بسیاری از کشورهای خاورمیانه به بهانه ترس از ابرقدرت دنیای شرق به سمت دنیای غرب روی می‌آوردند و محل اتکای‌شان هم در واقع آمریکایی‌ها بودند؛ اما امروز که دیگر از ابرقدرت شرقی خبری نیست و شوروی سابق دیگر وجود ندارد، از این استعمارپذیری کاسته شده است.

باید اذعان کرد امروز انقلاب اسلامی محل اتکای مردم منطقه قرار گرفته است و حتی انقلاب اسلامی الگوهای خوبی ارائه کرده که یک کشور دموکراسی، با استقلال و بدون اتکا به آمریکاست و به غرب‌زدگان، لیبرال‌ها و تکنوکرات‌ها که برای آمریکا در محافل اساسی و ارکان این کشورها تبلیغ می‌کردند، نشان داده که الگوی موفقی از انقلاب مردمی است. در گذشته در برخی از محافل پژوهشی و دانشگاهی و سیاسی و رسانه‌ای طرفداران آمریکا با توجه به نبود الگویی موفق و انقلابی پیوسته تبعیت از آمریکا را تبلیغ می‌کردند؛ اما امروزه دیگر پذیرشی برای شعارها و تبلیغات آنها وجود ندارد و ملت‌ها با پی بردن به ماهیت آمریکا، حضور این دولت را در منطقه نمی‌پذیرند و حضورش را پر هزینه می‌کنند.

 

اشتباهات تاکتیکی درخاورمیانه

مسئله بعدی اشتباهات آمریکاست؛ آمریکایی‌ها با حمایت از رژیم صهیونیستی منفور و پیوندی که با رژیم سعودی که موجب نفرت ملت‌های منطقه است، زمینه‌های نفرت علیه خودشان را فراهم کردند؛ به گونه‌ای که تنها مردم کشورهای منطقه غرب آسیا نیستند که مخالف آمریکا هستند؛ بلکه نظامیان، متخصصان، دانشگاهیان و اندیشمندان و ایدئولوژیست‌ها هم سیاست آمریکا را محکوم می‌کنند. اشتباهات کلان آنها به خصوص حمایت آنها از رژیم صهیونیستی به منزله یک رژیم غاصب و کودک‌کش که هنوز در حال اشغال قسمت‌های بیشتری در سرزمین فلسطین است و همچنان هم ادامه دارد و حمایت آمریکایی‌ها از این اشغال‌گری، سبب مخالفت‌های جدی برای حضور آنها در منطقه شده است.

 

افول در افغانستان و عراق و وعده‌های توخالی

هژمونی آمریکا از افعانستان تا عراق در حال افول است و اگر بخواهیم تحلیلی در این خصوص داشته باشیم، باید بگوییم حضور آمریکایی‌ها در افعانستان بسیار پرهزینه بود و آنها توانایی تحقق وعده‌هایی را که به مردم افغانستان داده بودند، نداشتند. آمریکایی‌ها دو وعده مهم به مردم افعانستان داده بودند؛ اولی امنیت و دومی سرکوب تروریست‌ها؛ ولی عملاً هیچ امنیتی حتی در اطراف پایگاه‌های آمریکایی در کابل پایتخت این کشور برقرار نشد و هر روز انفجاراتی رخ می‌داد و این یعنی آنها به برقراری امنیت در افغانستان موفق نشدند.

لذا شاهد بودیم مردم افغانستان درها را به روی طالبان باز کردند و اگر مقاوتی در برابر طالبان نکردند، تنها به دلیل نبود امنیت و نارضایتی از ناامنی‌های دوران حضور آمریکا در کشورشان بود و این خیلی مسئله مهمی است.

 

خلق داعش برای حذف مخالفان به دست آمریکا

آمریکایی‌ها در زمان حضورشان در افغانستان داعش را برای اینکه مخالفان‌شان را به طور غیر مستقیم از میان بردارند، ایجاد کردند؛ در عراق هم همینطور است تا زمانی که آمریکایی‌ها به این کشور وارد نشده بودند یک نفر تروریست، داعشی و تکفیری وجود نداشت؛ اما با حضور آمریکا در عراق این جریان‌ها راه افتاد؛ یعنی خود آمریکایی‌ها سعی کردند با متحدانشان جریان تکفیر را برای اینکه جنگ شیعه و سنی راه بیندازند، تقویت کنند و براساس همین سیاست داعش در عراق آفریده شد. در افغانستان هم همینطور، یعنی دقیقاً پس از حضور آمریکا داعش در این کشور ایجاد شد.

مقاصد استعمارگرانه آمریکایی‌ها مردم عراق را بسیار مظنون کرد؛ چنانچه آنها بزرگ‌ترین سفارت‌شان در دنیا را در عراق ساختند و بزرگی و وسعت این سفارت سبب شد مردم عراق به مقاصد آمریکایی‌ها که قرار است چند ده سال در این کشور باقی بمانند، پی ببرند و این یکی از دلایل مخالفت مردم عراق برای حضور آنها در کشورشان بود. مهم‌تر اینکه آمریکایی‌ها بدون اجازه مردم عراق و افغانستان به کشور آنها وارد شدند و هیچ اجازه‌ای از کسی نگرفتند و کاملاً حضوری مداخله‌گرانه داشتند؛ زیرا کسی از آمریکا دعوت نکرده بود به عراق یا افغانستان برود و چون دعوت نشده بود، حضورش مداخله‌گرانه بود و در واقع آمریکا، افغانستان و عراق را اشغال کرده بودند و اشغال برای یک کشور بزرگ‌ترین مشکل است؛ چرا که تمامیت ارزی آن کشور نادیده گرفته می شود و حاکمیت ملی‌اش خدشه‌دار می‌شود. از این رو، آمریکایی‌ها با این اشتباهات سبب مخالفت‌هایی جدی برای حضورشان در منطقه و شکست هژمونی‌شان شدند.

 

پرونده سیاه آمریکا؛ از کشتار مردم تا ترور سردار سلیمانی

غیر از این موارد، آمریکایی‌ها اشتباهات تاکتیکی دیگری نیز انجام دادند. کشتن مردم به بهانه‌های مختلف و بمباران جشن‌های عروسی و کشتار مردم یکی از بزرگ‌ترین آنها بود. به جز آن در عراق بسیاری از نیروهای حشدالشعبی را که بسیج عراقی به شمار می‌آیند و در نابودی داعش مؤثر بودند، سرکوب کردند و از همه مهم‌تر ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس که از سران مهم گروه‌های مخالف داعش و از عناصر اصلی سرکوب داعش بودند، به دست آمریکایی‌ها سبب شد پرونده آمریکا در منطقه پرونده‌ای به شدت سیاه و مورد نفرت مردم منطقه باشد.

 

بیداری ملت‌ها

یکی دیگر از مسائل مهم در شکست هژمونی آمریکا بیداری ملت‌های منطقه بود. متأسفانه سیاست آمریکا براساس نادیده گرفتن منافع ملت‌ها و براساس نادیده گرفتن منشور سازمان ملل متحد مبنی بر محترم بودن استقلال کشورها بنا شده است. این سیاست هر جا که حرکت می‌کند، مورد مخالفت قرار می‌گیرد.

آمریکا زمانی که همسو با رژیم صهیونیستی و در حمایت از رژیم سعودی، یمن را بمباران کرد (در حالی که مردم یمن هیچ گناهی جز اینکه خواستار برقراری حکومت مردم‌سالار بودند، نداشتند) سبب نفرت یمنی‌ها شدند. در یمن مردم گفت‌وگویی ملی را برای برقراری یک حکومت مردم‌سالار مبتنی بر آرای مردمی به راه انداخته بودند؛ اما چون آمریکایی‌ها از سیستم پادشاهی حمایت می‌کنند و الگوی دموکراسی و مردم‌سالاری به ضررشان است، از رژیم سعودی در جنگ شش سال و نیمه حمایت کردند تنها برای اینکه یمن را از یک حکومت مردمی باز دارند.

این مسئله مهمی است؛ چرا که آمریکایی‌ها در اینجا به دنبال فروش سلاح بودند و منفعت‌طلبی اقتصادی را بر سیاست‌های حقوق بشری اولویت دادند و به سعودی ها کمک کردند و به آنها سلاح فروختند؛ هر چند براساس قوانین سازمان ملل متحد و شورای امنیت در مقاطع مختلف فروش سلاح به کشور متخاصم ممنوع است؛ حتی اگر سلاح فروخته می‌شود باید دو طرف تأمین شود؛ در حالی که آنها یمن را تحریم کردند؛ ولی به رژیم سعودی سلاح فروختند و این سبب مخالفت جدی با این سیاست آمریکا شد.

اکنون این امر که آمریکایی‌ها ناگزیر به خروج از خاورمیانه هستند، پذیرفته شده است و تنها بحث بر سر دموکرات و جمهوری‌خواه است؛ یعنی پذیرفته‌اند که دیگر زمینه حضوری در خاورمیانه ندارند و هیچ پذیرشی هم برای حضورشان نیست.

نام:
ایمیل:
نظر: