در دو نوشتار قبلی مرتبط با این موضوع به اختصار اهمیت آزادی در شکلگیری عدالت و رابطه این دو مفهوم از دیدگاه دو فیلسوف معاصر غربی و هندی، یعنی «جان رالز» و «آمارتیا سن» و آثار فقدان آن در جمهوری افلاطون توضیح داده شد. گفتنی است، در دیدگاه اسلام، آزادی نیازمند هدایت است و بدون آن غرایز بر عقل چیره شده و معنای اصلی آزادی که رهایی از بند غرایز است، زیر سؤال میرود. هدایت عقلی و دینی نه تنها آزادی را به سوی آنچه شایسته انسان و در جهت حفظ کرامت اوست، پیش می برد، بلکه محیط و عرصه اختیار و اراده انسان را نیز تضمین میکند.
نگرش حقمحور و آزادی
از منظر اصولیون شیعه، هدایت به معنای منطبق کردن تمامی رفتارها و تصمیمات فرد مسلمان با شریعت نیست؛ بلکه مخالفت نکردن این تصمیمات و رفتارها با احکام دین ملاک است. به این ترتیب، به تعبیر شهید محمدباقر صدر، فرد مسلمان از منطقهالفراغی برخوردار است که موقعیت ظهور اختیار انسان را فراهم میکند. مجال یافتن اختیار، خود به معنای ظهور حقی دیگر از حقوق فطری انسان است و طبق آنچه پیشتر گفته شد، احیای حق مساوی با برقراری عدالت است. نتیجه منطقی نگرش حقمحور به هستی و انسان، آزادی هدایتمحور است. این سه، رابطهای وجودی با یکدیگر دارند و به عبارتی در ذات حق، نوعی اراده و آزادی نهفته است که رو به سوی باریتعالی دارد. مفهوم حق نزد فلاسفه اسلامی به معنای وجود عینی، دائمی و بالذات معنا شده است که کمال آن در باریتعالی بوده و پرتوهایی از آن به حکم خدا در هستی نهفته شده است. حق در جهان هستی صفتی برگرفته از اسمای الهی است که خواهان تجلی و ظهور است؛ اما آن را ارادهای معنوی باید که موانع پیش رو را برداشته و زمینه ظهور حق را فراهم کند. بر این اساس، روشن است که آزادی هدایتمحور، بر مبانی شریعت، عقلانیت و معنویت استوار شده است. عقلانیت و معنویت توأمان پروژه فکری برخی از روشنفکران ایرانی، همچون مصطفی ملکیان است که نگاه روشنی به شریعت نداشته است و ضعف یا فقدان شریعت در این طرح، میتواند به همان مسیری راه ببرد که پروتستانتیسم در غرب راه برد و عقل را به محاسبه سود و زیان و معنویت را به طلب خوشی و سپس لذت فروکاست و در نتیجه عدالت قربانی شد. در واقع فقدان شریعت در این طرح به معنای نبود حدود است و جایی که حد نباشد، ارزش به ضد خود تبدیل میشود؛ حد و حدود تا آنجا اهمیت دارد که فیثاغورثیان آن را به معنای عقل میدانستند و وقتی حدود (شریعت) نادیده گرفته شود، عقل نیز در محاق قرار میگیرد. بنابراین شریعت، عقلانیت و معنویت که مبنای آزادی هدایتمحور هستند، میتوانند چارچوب پردازش عدالت تعریف شوند.
پردازش عدالت
حقنگری و حقطلبی وقتی در محیطی قرار میگیرد که عناصر آن را شریعت، معنویت، عقلانیت، آزادی و هدایتگری تشکیل میدهند، زمینه برقراری عدالت فراهم شده و نتایج ذیل حاصل میشود:
1ـ احیای حق به دغدغه و خواست همگانی تبدیل میشود و این امر اساس زندگی و سعادت است؛
2ـ احیاگران حق صاحب بصیرت و روشنبینی در انجام وظیفه خود خواهند بود؛
3ـ انصاف و عدم پیشداوری در احیای حق اهمیت مییابد؛
4ـ فرصت ظهور شایستگی همه افراد جامعه، از هر قوم و مذهبی فراهم میشود؛
5ـ ظرفیتها و کمبودهای واقعی آشکار میشوند؛
6ـ ترفندها و روایتهای کاذب به حاشیه میرود و از سخن حق، اراده باطل صورت نمیگیرد و به دنبال آن سرمایهها و امکانات یک جامعه هدر نمیرود؛
7ـ امکانات و فرصتها به دارندگان شایستگی و صلاحیت واقعی میرسد؛
8ـ زمینه آگاهی و نقد همگانی از چگونگی اجرایی عدالت فراهم میشود؛
9ـ رضایت و اقناع جامعه از اجرای عدالت بیشتر تأمین میشود و به این ترتیب بروز نارضایتی که خود زمینه ترجیح امنیت بر عدالت را فراهم میکند، مجال نمییابد؛
سخن پایانی
در این سه نوشتار سعی شد دیدگاهی نسبتاً عملیاتی و با هدف مشخص کردن عناصر برقراری عدالت و جایگاه و نسبت هر عنصر در یک سیستم مفهومی مطالعه شود. در حالی که فضیلت عدالت از ذخایر کلامی، فلسفی و روایی بسیار زیادی در اسلام و مذهب شیعه برخوردار است، نگارنده با جسارتی نامتعارف تلاش کرد سیستمی مفهومی برای برقراری عدالت پیشنهاد دهد و مسلم است که این دیدگاه با کاستیهای زیادی مواجه است، اما آنچه مهم است اینکه فضیلت عدالت بعد از عمری تحلیل نظری و تفسیر کلامی، بدون یک نگرش عملیاتی هرچند اولیه راه به جامعه نمیبرد و در عرصه نظری باقی میماند. در دنیای کنونی عدالت در عرصه عمل، رویکردی تکنیکی و آماری به خود گرفته است و هر چند در این رویکردها تجربههای ارزشمندی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد، اما مسلماً علم آمار و روشهای فنی نمیتوانند شایستگی و صلاحیتهای عقلی و معنوی را به خوبی احصا کنند. ضمن اینکه همه این علوم و روشها باید درون چارچوبی مفهومی تعریف شوند که از دل سنت و فرهنگ دینی برخاسته است؛ چارچوبی که روح آن را حقنگری و حقطلبی تشکیل میدهد و عدالت را بر این اساس استوار میکند.