صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> گزارش
تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۷  ، 
شناسه خبر : ۳۳۳۹۴۰
ماجرای «علی» و اهالی فرهنگ و هنر
پایگاه بصیرت / حسین مهریزی

حادثه رخ داده برای «علی لندی» نوجوان 15 ساله خوزستانی در هفته گذشته و عروج شهادت‌گونه او، از آن دست اتفاقات و خبرهایی بود که حسابی همه ما را شوکه کرد و به فکر فرو برد! به همه ما تلنگر زد که کجای این دنیا ایستاده‌ایم و چه نسبتی با مرگ و زندگی داریم؟ تعریف ما از زندگی چیست و سر بزنگاه چقدر دقیق و درست می‌توانیم به انتخاب دست بزنیم؟!

اینکه علی لندی، برای نجات جان پیرزن همسایه و فرزندش به دل حادثه بزند و پیک‌نیک آتش گرفته را بغل کند و خانه و اهل خانه را از سوختن نجات دهد و خودش با سوختگی بالای 80 درصد راهی بیمارستان شود و در نهایت جانش را از دست بدهد، فقط ظاهر ماجرای علی بوده است؛ اما باطن ماجرا، به این سؤال برمی‌گردد که یک نوجوان دهه هشتادی که هنوز 15 سالش تمام نشده و مزه زندگی را هم خوب نچشیده، با چه «سبک زندگی» و با خوردن چه نانی بزرگ شده که نه در میدان جنگ که ایثار و از خود گذشتگی مقتضای آن است بلکه در محیط عادی خانه و زندگی، در یک لحظه به این انتخاب سرنوشت‌ساز و برگشت‌ناپذیر دست می‌زند و یک جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟!

این همان نکته کلیدی ماجرای «علی» است که اهالی فرهنگ و هنر باید آن را حل کنند.

 

مأموریت تجلیل از قهرمان

وقتی علی لندی آسمانی شد، مسئولان کشور پیام تسلیت دادند و از او تجلیل کردند. رهبر حکیم انقلاب به خانواده علی سلام رساندند و از مقام فرزندشان قدردانی کردند و با پیشنهاد رئیس بنیاد شهید برای «در حکم شهید» خواندن این نوجوان فداکار ایذه‌ای موافقت کردند. ده‌ها طرح گرافیکی و پوستر برای نمایش عظمت کار او ابداع شد و حتی به موازات علیرضا قزوه ایرانی، «احمد شهریار» پاکستانی هم در رثای او شعر سرود و گفت:

«می‌رسد پروانه‌وار آتش‌به‌جان دیگری

این هم ابراهیم دیگر در زمان دیگری!

مثل ققنوسی که از خاکسترش احیا شود

باز می‌آید به شکل نوجوان دیگری

عصر ابراهیم‌ها، دور سیاوش‌ها گذشت

می‌رسد از شهر ایذه قهرمان دیگری

داستان عشق و ایثار و شجاعت‌های تو

هر که خواهد گفت از تو داستان دیگری

چون ملک بهر نجات جان انسان آمدی

از زمان دیگری و از جهان دیگری

هر نفس باید حواست جمع باشد، راه عشق

هر قدم دارد هوای امتحان دیگری»

علیرضا قزوه شاعر هموطن‌مان هم در رثای او شعر سرود و از عظمت کارش یاد کرد؛ با این ابیات:

«ریزعلی پیراهن از تن کند و تو تن را ز تن

آفرین بادت علی لندی، لر پاک وطن!

لر خدای مهر و عشق و غیرت و مردانگی‌ست

در شجاعت نیست، چندان فرق بین مرد و زن...»

اما سؤال اینجاست که انعکاس عظمت کار این نوجوان فداکار خوزستانی در دنیای فرهنگ و هنر و ادب، به همین چند بیت و چند پوستر و طرح گرافیکی و امثال آنها ختم می‌شود؟! اگر غیر از این است، وظیفه اهالی فرهنگ و هنر در قبال ماجرای علی چیست؟

 

قهرمانان واقعی

قرار نیست در دام کلیشه‌گویی و رفتارهای کلیشه‌ای گرفتار شویم و چند صباحی از این نوجوان کم‌نظیر گفته و شنیده شود و تمام؛ اصل مطلب همان است که در ابتدای این سطور آمد؛ بازتعریف و بازنمایی «سبک زندگی» و فرهنگ حاکم بر خانواده‌ای مانند خانواده «علی» و خروجی آن زندگی، در دنیای فرهنگ و هنر.

به تعبیر روشن‌تر، شعر و ادبیات، داستان و رمان، مستند، فیلم سینمایی و فیلم تلویزیونی، میدان‌هایی هستند که باید هم عظمت کار شخص «علی لندی» و هم ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی بروز و ظهور پدیده‌ای، مانند او ترسیم و بازنمایی شود.

در خیلی از کشورهای دنیا، به مدد ابزارهای فرهنگی، هنری و رسانه‌ای، از کوچک‌ترین حرکات نوجوانان و جوانان‌شان، قهرمان‌پروری و الگوسازی می‌کنند و با همین قهرمان‌سازی‌های پر سر و صدا، گاهی تا چند قرن جولان می‌دهند؛ در حالی که گاهی اصل وجود این قهرمان‌های پر سر و صدا، محل شک و تردید است؛ مانند «پطروس فداکار» که هنوز هم که هنوز است نمی‌دانیم چطور سر از کتاب‌های درسی ما درآورده بود و اصلاً وجود خارجی داشته یا نه؟!

قرار هم نیست که با تولیدات کلیشه‌ای درباره این ماجرای تلخ و در عین حال غرورآفرین، به قول معروف ماجرا لوث شود، اما قرار هم نیست اهالی فرهنگ و هنر از مسئولیتی که در قبال این پدیده‌ها دارند، غفلت کنند.

مخلص کلام اینکه قرار نیست در دنیای فرهنگ و هنر مخصوصاً در سینما و تئاتر تنها کاستی‌ها و سیاهی‌ها نمایش داده شود؛ نقط غرورآفرین هم کم نیستند و گاهی زیادتر از سیاهی‌ها هم هستند، به شرط آنکه آنها را به موقع ببینیم و به شیوه هنرمندانه منعکس و بازنمایی کنیم.

نام:
ایمیل:
نظر: