صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

صبح صادق >>  نگاه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۳۴۲۳۶
بررسی و نقد ایده اسلام رحمانی
پایگاه بصیرت / حمزه‭ ‬عالمی

سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص)، موقعیّت دوباره‌ای برای بازخوانی و نقد برخی تفسیرها از رسالت خاتم‌النبیین و سیره و سنّت رسول‌الله است؛ تفسیرهایی که در دو سوی افراط و تفریط قرار گرفته‌اند و با مقدّم کردن امر واقع و زمینه بر متن، یا چهره‌ای رادیکال و خشونت‌آ‌میز یا چهره‌ای لیبرال و انسان‌محور از اسلام ارائه می‌کنند. این دو تفسیر در طول تاریخ معاصر بسیاری از اوقات در رابطه‌ای متقابل با یکدیگر قرار داشته‌اند، به این معنا که گاه تفاسیر لیبرال و انسان‌محور از اسلام، زمینه واکنشی رادیکال و شکل‌گیری اسلام سلفی را فراهم کرده است و گاه این تفسیر سراسر خشن از اسلام، زمینه ارائه چهره‌ای لیبرال از اسلام در قالب «اسلام رحمانی» را مهیّا کرده است و این موضوعی است که با مطالعه تحولات شمال آفریقا از قرون 18 تا کنون روشن می‌شود؛ تحولاتی که اغلب تحت‌الشعاع تهاجم استعمارگران رقم خورده و جالب اینکه برخی از نحله‌های آن تفاسیر افراطی‌ـ تفریطی تمایلی به آشکار کردن نقش استعمار در شکل‌گیری تفسیر خود ندارند.

آنچه در این نوشتار مورد نظر بوده، واکنش برخی از روشنفکران ایرانی و عرب ساکن در غرب به تفاسیر خشونت‌آمیز از اسلام و ارائه نسخه «اسلام رحمانی» برای پاسخ به آن تفسیر است. محسن کدیور از جمله افرادی است که سعی زیادی در این زمینه داشته است. علاوه بر وی افراد دیگری همچون یوسفی اشکوری، سروش دبّاغ و مرحوم داوود فیرحی نیز، به صورت ضمنی و آشکار بر این مفهوم تأکید کرده و در تقویّت مبانی نظری آن کوشیده‌اند. روشن است که شرح و نقد حتی بخشی از دیدگاه‌های این افراد در این موضوع، مجال وسیعی می‌طلبد و البته این موضوع کم مورد نقد قرار نگرفته است، اما در این نوشتار سعی می‌شود از منظری نه چندان تکراری به بررسی و نقد آن پرداخته شود.

 

نسبت متن با زمینه

ابداع مفهوم «اسلام رحمانی» و تأکید بر آن با فرض صحیح بودن اندیشه لیبرال‌ـ دموکراسی، ضرورت تطبیق دادن ارزش‌های بومی با آن و رفع اتهام از دوری اسلام با این اندیشه پی‌ریزی شده است. این دیدگاه فرض می‌کند لیبرال‌ـ دموکراسی مطلوب‌ترین نسخه زندگی بشر بوده و سرنوشت محتوم همه جوامع به‌شمار می‌آید؛ از این رو تلاش می‌کند قرائتی را از اسلام ارائه کند که با ارزش‌های لیبرال مخالفت نداشته باشد، حال آنکه باید پرسید به راستی ارزش‌های لیبرال چیست و از کجا آمده‌اند؟

هواداران اسلام رحمانی، به هنگام ایضاح مدعای خود کمتر به این موضوع توجّه می‌کنند. لیبرالیسم محصول انسان‌گرایی دوران رنسانس است که به دنبال منحل کردن اراده و اختیار انسان ازسوی کلیسای کاتولیک، اولین بار در آموزه‌های نامگرایان (نومینالیست‌ها) و افرادی همچون «ویلیام اوکام» نضج گرفت و سپس با آیین «مارتین لوتر» و «ژان کالون» آمیخته شد، عقل خوبنیاد دکارتی آن را اعتباری متافیزیکی بخشید و آموزه‌های دیگر متفکران عصر روشنگری هر یک به سهم خود در تدوین آن نقشی ایفا کردند. این در حالی است که اسلام برخلاف آیین مَدرسی کلیسا بر اراده و آزادی انسان و رعایت عزّت و کرامت او تأکید داشته و آن را در چارچوب شریعت تحکیم بخشیده است.

مخالفت با علم و عقل و ذبح کردن عدل سه ویژگی بارز دوران حاکمیّت کلیسا بود که زمینه‌های رویگردانی از آن در پایان قرون وسطی و محوریّت بخشیدن به انسان را فراهم کرد، در حالی که این سه همواره در اسلام مقام روشنی داشته‌اند و رفتار خلاف برخی خلفا در این سه حوزه، دلیلی بر ناقص دانستن اسلام نمی‌شود. از سوی دیگر تکفیر و ترور از سوی نحله‌هایی از اسلام‌گریان سلفی، بدون توجّه به سهم استعمار و مداخلات قدرت‌های غربی در جهان اسلام‌ـ و از جمله با فراموشی از کشتار یک میلیون مسلمان از طریق استعمار فرانسه یا کشتار شوروی و آمریکا در افغانستان‌ـ تحلیل می‌شود و هیچ گاه نقش این عوامل در ظهور و گسترش خشم و خشونت از سوی برخی اسلام‌گرایان رادیکال مورد توجّه قرار نمی‌گیرد. به این ترتیب، نگرش اسلام رحمانی نه در مفروضاتی که اتخاذ کرده و لیبرال‌ـ دموکراسی را نسخه‌ایی جهان‌شمول و متناسب با جهان اسلام دانسته و نه در مقام مدعی پاسخ به اتهام خشونت علیه اسلام، به بافتار و زمینه‌های تاریخی توجّهی ندارد و متن خود را (مفهوم اسلام رحمانی) در بافتاری غیر بومی تأسیس می‌کند و این مغالطه‌ای آشکار است.

 

نسبت معرفت با سیاست

اسلام رحمانی آنگونه که کدیور تعریف می‌کند، عبارت است از: «برداشتی از اسلام که در آن مؤلفه‌های ده‌گانه ذیل شاکله اصلی آن را تشکیل می‌دهد: رضایت خداوند، عدالت، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسان، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم عینی. ارائه این ده مؤلفه شناخت اسلام رحمانی را دقیق‌تر و قبول یا رد آن را روان‌تر می‌سازد.»

از این ده مؤلفه که کدیور بر می‌شمارد، به جز سکولاریسم عینی، نُه‌تای دیگر اساساً در اسلام تعریف و تأیید شده‌اند و در ابتدای امر موضوعات جدیدی به شمار نمی‌آیند؛ بلکه آنچه مهم است، چگونگی تفسیر آنهاست. در تفسیر آنها اما، مغالطه‌ای که رخ داده، غالب کردن مؤلفه دهم بر سایر مؤلفه‌هاست. به عبارتی سکولاریسم عینی که از سوی کدیور به اسلام الحاق می‌شود، معناگر و نیروی کِشنده سایر مؤلفه‌هاست. کدیور هدف اصلی خود را سکولاریسم گذاشته و بر این اساس تفسیر خود از نُه مؤلفه مذکور را ارائه می‌دهد. به این ترتیب بحث او نه از خاستگاه معرفتی و تئوریک، بلکه از خاستگاه عمل سیاسی آغاز می‌شود و معرفت و اندیشه را بر سنجه عمل می‌سنجد، بر همین اساس او بعد از بیان مؤلفه‌های فوق به سرعت سراغ رفتارها و اقدامات دولت‌های دینی می‌رود و این اقدامات را مبنای تأسیس یک نظریه قرار می‌دهد.

این بحثی است که در مناظره داوود مهدوی‌زادگان و سیدجواد میری بر سر همین موضوع نیز رخ می‌نماید و میری به عنوان مدافع اسلام رحمانی، این مفهوم را سیاسی و در بافتار سیاست تعریف می‌کند. به این ترتیب هواداران اسلام رحمانی از حوزه سیاست و با تحلیل رفتارهای سیاسی، معرفتی خاص از اسلام ارائه می‌دهند. در این عملیات، آنچه واضح بوده نگاهی گزینشی به اسلام است تا اندیشه بر قامت عمل درآید و معرفت در خدمت سیاست قرار گیرد. این گزینشگری و بی‌توجّهی به سایر ابعاد اسلام که بر دفاع در مقابل ستمکاران تأکید دارد، مغالطه‌ای دیگر برای تأسیس اسلام رحمانی است.

البته باید توجّه داشت که کدیور موضوع جهاد دفاعی را رد نمی‌کند، و هرچند از جهاد ابتدایی پیامبر(ص) می‌گذرد، اما بر مبنای قصد، انگیزه و هدفی که او و دیگر هواداران اسلام رحمانی در نظر دارند، اسلام رحمانی هم نمی‌تواند با جهاد دفاعی سازگاری داشته باشد و فرد مسلمان را در مقابل تهاجم ستمگران خلع سلاح می‌کند.

به این ترتیب اسلام رحمانی برساخت‌هایی است بر پایه مغالطات و تناقضاتی که شرح بیشتر چالش‌های معرفتی آن نیازمند مجال وسیعی است. به طور قطع، ارائه خوانشی از اسلام که با مقتضیّات زمان و مکان مطابقت یابد، مورد تأیید و تأکید فقه پویاست، اما این خوانش با قطع ارتباط از فقه و بدون برخورداری از چارچوب و حدودی معیّن، خود به هرج‌ومرج معرفتی راه می‌برد و این خود می‌تواند مبنای شکل‌گیری خشونت قرار گیرد.

نام:
ایمیل:
نظر: