ایران اسلامی از پیروزی انقلاب تاکنون همواره مورد عناد و دشمنی آمریکای جهانخوار بوده است؛ این عناد از سوی رهبری انقلاب چه امام خمینی(ره) و چه رهبر معظم انقلاب بارها و بارها تحلیل شده و بر ماهیت و رویکرد آمریکا به عنوان دشمن انقلاب تأکید شده است. امری که در مسیر مذاکرات هستهای از ابتدا تاکنون به خوبی خودنمایی کرده است و رهبری هم تأکید کردهاند که آمریکا قابل اعتماد نیست و در عین حال بر در صحنه ماندن و تسلیم حرف زور نشدن تأکید داشتهاند و اصلاً مذاکرات را بهانهای برای دشمنی کردن دشمن قسم خورده میدانند. برای بررسی علل سنگاندازیهای آمریکا در مسیر توافقات هستهای ایران و اینکه این عناد و سنگاندازیها به صلابت بینالمللی ایران اسلامی ختم شده است، با دکتر «فؤاد ایزدی» تحلیلگر بینالملل و کارشناس آمریکا گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
درباره علل دشمنی آمریکا با ایران و سنگاندازیهایش در مسیر موفقیتهای هستهای ایران توضیح دهید.
هدف آمریکاییها سرنگونی جمهوری اسلامی و تغییر حکومت ایران است؛ یعنی همان هدفی که سال 1332 داشتند و با وجود اینکه ۷۰ سال از آن دوران میگذرد، هنوز تغییر سیاست ندادهاند. آنها برای اینکه به این هدف برسند، به بهانه نیاز دارند و موضوع انرژی هستهای هم از ابتدا بهانه بود. این موضوع در بیانات رهبری هم بود که طرف مقابل میداند که ایران به دنبال ساخت بمب اتمی نیست! پس اگر این را میداند چرا موضوع هستهای را بهانه قرار میدهد؟ چون اصولاً هستهای بهانه است و اگر شما این را در اختیار طرف مقابل بگذارید، آن کاری را میکند که رئیس دموکرات کمیسیون روابط خارجی سنای آمریکا میگوید. آقای رابرت منندز گفته است: «اگر ایران غنیسازی را کاملاً متوقف کند، تحریمها باید علیه ایران در حوزههای دیگر اعمال شود»؛ یعنی اگر این بهانه هم از دست طرف مقابل گرفته شود، بهانه دیگری پیدا میکند؛ چون هدف چیز دیگری است. بنابراین، تا زمانی که ایران جمهوری اسلامی است و آمریکا هم حالت فعلی خود را دارد، این تحریم و فشار و... وجود دارد. خبر خوب این است که آمریکا کشور رو به افولی است و به تدریج جایگاه خود را در دنیا از دست میدهد و صورت مسئله پاک میشود و آمریکا بعد از چند سال دیگر در جایگاهی نخواهد بود که بخواهد ایران را تحریم یا فشاری تحمیل کند؛ چون جایگاه خود را از دست داده است. به این ترتیب، تقابل بین ایران و آمریکا ادامه دارد و اگر در وین هم به توافق برسیم، مشکلات حل نخواهد شد.
فحوای کلام رهبری همواره در صحنه ماندن و تسلیم زور و کدخدا نشدن بوده است؛این رویکرد رهبری چطور سبب صلابت امروز ایران میشود که غرب را برای مذاکره پای میز میکشاند؟
این نتیجه استقرار جمهوری اسلامی در ایران است که ایران را از کشوری که نفتش را به کشورهای غربی و آمریکا میداد و تسلیحات آمریکایی وارد میکرد، به ایران مقتدر امروز مبدل کرده است؛ مانند همان کاری که الآن رژیم سعودی میکند. کشوری که خود هیچ تولیدی نداشت، به قدرتی تبدیل شده که مکنزی، فرمانده نیروهای تروریستی آمریکا در مصاحبه با نیویورک تایمز میگوید: «ایران به نقطه آورمَچ رسیده است»؛ به این معنا که ایران در حوزه نظامی دیگر قابل مدیریت نیست و توانمندیهای موشکی ایران در حدی است که کسی در منطقه، نه آمریکا و نه رژیم صهیونیستی حریفش نمیشود. چطور میشود که ایران از نقطه زیر صفر(زیر صفر، یعنی سلاحهایی را که شاه میخرید، باید مستشاران آمریکایی هدایت میکردند) به نقطهای میرسد که در نهایت نیروهای کشوری، مانند آمریکا در مقابلش در منطقه رسماً اعلام شکست میکنند. این نتیجه استقرار جمهوری اسلامی است.
در خصوص ماهیت خود آمریکا و رویکردش در مقابل ایران برای دشمنی و سنگاندازی و اینکه عنوان کردید کشوری رو به افول است و در مقابل جایگاه بینالمللی ایران در آینده چه تحلیلی دارید؟
دنیا در آینده چندقطبی میشود و این هم تحلیل ما نیست؛ بلکه تحلیل خود آمریکاست. در آمریکا ۱۷ نهاد امنیتی وجود دارد که یکی از این نهادها شورای امنیت اطلاعات ملی است. این نهاد تحلیلی را با عنوان جهان ۲۰۳۰ منتشر کرد که در سال ۲۰۳۰ دنیا در چه حالتی قرار دارد! آنها میگویند در سال ۲۰۳۰ دیگر هژمونی وجود نخواهد داشت و آمریکا که زمانی هژمون جهان بود، دیگر نخواهد بود، دنیا چند قطبی میشود و ائتلافها و شبکهها قدرت میگیرند و از این جهت به اذعان خودشان آمریکا کشور رو به افولی است و ایران در حال قدرت گرفتن است. کسی به قدرت منطقهای ایران شک ندارد و این قدرت فراتر هم میرود و سیاست آمریکا نسبت به ونزوئلا را با فروش بنزین به ونزوئلا خنثی میکند و این فراتر رفتن از محیط منطقهای ایران است. اما اینکه آمریکا آمریکا شد، پنج دلیل دارد؛ یکی قدرت نظامی آمریکا در اوایل قرن بیستم و اینکه یکی از قدرتمندترین کشورهای دنیا در حیطه نظامی شد و بعد این قدرت نظامی را به قدرت اقتصادی تبدیل کرد و به اذعان خودش در خیلی از کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی صرفا با قدرت نظامی تسلط یافت و منابع این کشورها را به سرقت برد. این کشور به تدریج به ویژه پس از جنگ جهانی دوم این کارها را در خیلی از جاهای دنیا انجام داد و از قدرت نظامی به قدرت اقتصادی تبدیل شد. قدرت نظامی و قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی تبدیل شد. این سه قدرت برای آمریکا قدرت نرم ایجاد کرد و خیلیها در دنیا به آمریکا علاقهمند شدند؛ چون کشور قدرتمندی بود. سپس برای مدیریت این چهار قدرت یک قدرت نهادسازی هم در آمریکا شکل گرفت که بتواند قدرت خود را در حوزههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و قدرت نرم مدیریت کند. الآن هم در هر چهار حوزه دچار چالش است، هزینه نظامی بالایی دارد؛ اما نمیتواند این هزینهها را به یک دستاورد سیاست خارجی تبدیل کند؛ بنابراین به شکل افتضاحی از افغانستان فرار میکند و در سوریه، عراق و یمن شکست میخورد. آمریکای امروز قدرت نظامی و اقتصادیاش دچار چالش است؛ چرا که جایگاه اقتصادی آمریکا در دنیا رو به کاهش است و آمریکا مقروضترین دولت دنیاست و اختلاف طبقاتی در آمریکا بیداد میکند. آمریکا در حوزه قدرت سیاسی هم دچار چالش و انسداد سیاسی است و دیگر کمتر جایی در دنیا وجود دارد که به حرف آمریکا توجه کند. قدرت نرم آمریکا دچار چالش میشود و فردی مانند ترامپ، رئیسجمهور آمریکا میشود و همین مهم مشخص میکند که در آمریکا مشکلات جدی وجود دارد و جایگاه خودش را در افکار عمومی داخلی و خارجی هم از دست داده است. وضعیت نهادسازی را هم که دیدید. مردم آمریکا به کنگره حمله میکنند؛ لذا آمریکا تحت فشار مردم خودش هست و مدیریتشان با چالش مواجه است. از این جهت آمریکا کشور رو به افولی است؛ ولی ایران با همه دشمنیهای آمریکا توانست بیش از چهل سال مقاومت کند و این خود دستاورد بزرگی است. این مقاومت دارد نتیجه میدهد چه در وین توافقی باشد و چه نباشد، در نهایت کشور ایران آن دوره سخت تحریمها را از سر گذرانده و چون یکی از مشکلات ایران آمریکاست و آمریکا کشور رو به افولی است، وضعیت بهتر خواهد شد و به تدریج از شدت فشارها کم میشود.