سریالهای پخش شده از شبکههای مختلف سیما در ایام پایانی ماه صفر، حرکت افتان و خیزانی داشت و در مجموع مانند چند ماه اخیر چنگی به دل نزد. البته به نظر میرسد، سریال اخیر شبکه سوم سیما بیش از سایر شبکهها توانست مخاطب را جذب کند. «بینشان»، نام این سریال بود که به روی آنتن شبکه سوم سیما رفت و همزمان با آخرین روز از ماه صفر به پایان رسید.
روایت مصائب یک خبرنگار متعهد
سوژه «بینشان» جذاب و جالب بود؛ چالشهای فعالیت حرفهای یک خبرنگار متعهد و کارکشته که تلاش دارد در جنجالیترین وقایع روز به کشف حقیقت برسد.
این سریال موضوع مفاسد اقتصادی و رسالت رسانه در برابر آن را به تصویر میکشد و شخصیت اصلی آن را یک خبرنگار با تجربه در نظر گرفتهاند، اما با قرار دادن شخصیت جوانی، مانند «متین» در کنار او، تلاش کردهاند خط سیر داستان به روز باشد و از وضعیت کنونی جامعه خبرنگاری، نقش فضای مجازی و تأثیرات آن غافل نمانند.
داستان «بینشان» با یک فضای خانوادگی پیوند خورده است؛ خانوادهای که حال و هوا و شاخصههای یک خانواده خوب و صمیمی ایرانی را دارد و شاید بتوان گفت، سریال در به تصویر کشیدن زندگیِ خانوادگی یک خبرنگار متعهد خوب عمل کرده است. در «بینشان» شخصیتپردازیها خوب انجام شده است؛ تا جایی که حتی شخصیت اصلی سریال، یعنی «شهابالدین ادهم» نیز سفید مطلق نیست. با اینکه او یک رزمنده قدیمی دفاع مقدس است و حالا خبرنگاری متعهد است که به دلیل کشف حقیقت، زندگی خودش را هم به خطر میاندازد، گاهی زود قضاوت میکند و برای نمونه به دامادش اتهام میزند، اما وقتی متوجه حقیقت ماجرا میشود، با شهامت عذرخواهی و طلب حلالیت میکند. حتی این شخصیتپردازیها درباره شخصیتهای فرعی داستان هم قابل قبول است. «بینشان» در عین ضعفهایی که داشته، اما داستانش شُسته و رُفته است؛ اما روند ساخت سریال طوری نیست که در حد انتظار برای مخاطب جذاب باشد؛ دلیل آن هم این است که ریتم فیلم تا حدی کند بوده است، پیچیدگی خاصی ندارد و از جایی به بعد و با برجسته کردن بیش از حدِ خانواده «مسعود»، تقریباً داستان لو میرود.
دلیل دیگر این جذابیت نداشتن و خوشساخت نبودن، مربوط به فیلمنامه است؛ اینکه گرههای داستان با جرقههایی ناگهانی و تصادفی باز میشود. در حالی که اهل فن میگویند، همانطور که فیلمنامهنویس در یک داستان گره ایجاد میکند، باید با منطق و راهکاری درست نیز آن گره را باز کند. نمیتوان گره ایجاد کرد و بعد با شانس، تصادف یا یک جرقه ذهنی آن را باز کرد؛ برای نمونه، هم «مسعود» و هم «شهابالدین ادهم» هر دو کاملاً ناگهانی و با یک جرقه ذهنی متوجه میشوند که پدر مسعود همه کاره باند متخلف «فراآسمان» است؛ در حالی که میشد با اتفاق جذابتری، این گره داستانی را رمزگشایی کرد. در مجموع، باید گفت بین سریالهای تکراری یا ضعیف چند ماه اخیر صدا و سیما، «بینشان» نمره بدی در جذب مخاطب نمیگیرد.
از کاتب اعظم تا بابالمراد
سریال بعدی رسانه ملی در ایام پایانی ماه صفر، «کاتب اعظم» بوده است. سریالی از شبکه دوم سیما که موضوعش جالب بود، اما ساخت جذابی نداشت؛ تلهتئاتری که چندان نمیتواند مانند گذشته مخاطب را جذب کند. درست است که محتوا حرف اول را میزند، اما نباید از فرم و سبک هم غافل شد، چراکه برخی فرمهای ساخت مانند گذشته برای مخاطب جذاب نیست. البته - همانطور که اشاره شد – داستان «کاتب اعظم» عمیق و جذاب بوده و به ماجرای حالات روحی دو کاتب در واقعه کربلا پرداخته است و اگر مخاطبی سعی میکرد پای تلویزیون بنشیند و سریال را پیگیری کند، متوجه این محتوای خوب میشد.
سریال دیگر هفتههای اخیر رسانه ملی «بابالمراد» بود که از شبکه اول سیما به مخاطبان عرضه شد. سریالی با موضوع زندگی و شهادت حضرت امام رضا (ع) و امامت حضرت جوادالائمه(ع)؛ اما با مقایسهای گذرا میان سریال «ولایت عشق» با این اثر جدید تلویزیونی، متوجه میشویم که ساخته دو دهه پیش «مهدی فخیمزاده» آن هم با امکانات آن سالها، چندین سر و گردن از «بابالمراد» بالاتر بوده است. ضعفی که بیش از هر چیز در این سریال به چشم میآید، دوبله بسیار نامناسب آن است و این بسیار عجیب است؛ زیرا دوبله ایران، یکی از حرفهایترین و جذابترین دوبلههای جهان است و انتظار میرفت که حداقل برای بازیگران نقش امامان معصوم (علیهما السلام) دوبلههای بهتری انتخاب شود. در هر صورت، سریالهای این مدت نیز از رسانه ملی پخش شد و واقعیتِ بدون اغراق این است که صدا و سیما در سریالسازی افت چشمگیری داشته، اما با توجه به وعدههای رئیس سازمان در ابتدای مسئولیتش، میتوان به آینده این تولیدات امیدوار بود که رسانه ملی با دست پر به استقبال ماههای آینده برود؛ به ویژه آنکه فرصت زیادی تا نوروز 1402 و ماه رمضان باقی نمانده و همه چشمانتظار دستاوردهای سیما در آن ایام هستیم.