در دنیای امروز، جریان سلبریتیسم را میتوان بخش مهمی از نظام ارزشهای فرهنگیـ سیاسی رایج در دنیای پستمدرن برای شکلدهی به باورها، ارزشها و شیوه زندگی یا تهییج حرکات اجتماعی و سیاسی برشمرد. سلبریتیها در دنیای کنونی آنانی هستند که کنشهایشان باعث میشود طرفدارانشان، سبک زندگی و رفتار اجتماعی و حتی سیاسیشان را تغییر دهند؛ از این رو کارشناسان معتقدند، اغلب، این جهتگیریها بهصورت ناخودآگاه اتفاق میافتد. بنابراین فرآیند شکلگیری سلبریتی در هر جامعهای امری قابل اعتناست و اندیشمندان متعدد از مناظر مختلف درصدد توضیح آن برآمدهاند. از همین منظر، شکی در این نیست که ابزار تبدیل هر فرد به سلبریتی فارغ از استعداد یا ویژگیهای فردی خود، پیوند دو ساحت رسانه و ظرفیت فضای مجازی را به دنبال دارد. بنابراین باید میان مفاهیمی چون «چهره» و «ستاره» با «سلبریتی» تفاوت قائل شد. چهرهها اغلب عناصر علمی و هنری دارای تخصص و شأنی هستند که در جامعه با ویژگی نخبگی خود شناخته میشوند، اما لزوماً با زندگی روزمره مردم پیوند نخوردهاند. ویژگی مهم ستاره نیز این است که باحالتی قهرمانی بتواند خلأ احساسی جامعه را پر کند. به همین دلیل است که اغلب ستارهها، قهرمان سینما یا ستاره موسیقی یا ورزشکارند.
سلبریتی کیست؟
در این میان، سلبریتی کسی است که به واسطه حضور و پیوند خوردن با زندگی روزمره مردم، حائز ویژگی اصلی شهرت و ایجاد ثروت است؛ از شهرت خود نان میخورد و در برخی موارد بهواسطه شهرتش، منافع عدهای را که میتوانند دارای ثروت یا قدرت نیز باشند، تأمین میکند یا به خطر میاندازد.
پیش از انقلاب اسلامی، بهویژه در دهههای ۶۰ و ۵۰، روند ایجاد و رشد سلبریتیسم در ایران آغاز شد. ظهور عصر سلبریتیها در ایران برخلاف غرب که در سینما ریشه داشته، متأثر از حضور و رواج تلویزیون در خانهها و میان جامعه ایرانی است. تا زمانی که تلویزیون در ایران رواج نداشت؛ برای نمونه در دهههای ۲۰ و۳۰ شمسی، با وجود حضور در سینما و رادیو و دارا بودن ستاره، با وجود سلبریتی مواجه نیستیم.
سینما ستارههایی داشت؛ اما به سبب متصل نبودن آنها به صنعت هنر و سرگرمی و به سبب حضور نداشتن در کلیت زندگی روزمره جامعه، کارکرد سلبریتی نداشتند. سینما برشی از زندگی مخاطب را دربرمیگرفت و تنها در لحظههایی در زندگی مصرفکننده حضور مییافت، اما تلویزیون بهصورت متداوم کلیت زندگی مردم را در برگرفته و درصدد برساخت انسانی جدید برآمده بود. در این میان، آمار نیز گویای این امر است که در فاصله سالهای ۱۳53 تا ۱۳69 تعداد دستگاه تلویزیون در ایران از ۱۷۰ هزار عدد به یکمیلیون و ۳۰۰ هزار عدد رسید.
سلبریتیسازی در دهه پنجاه
حال این سلبریتی است که از طریق امکان تلویزیون وارد زندگی افراد شده و درون آن حضور پیدا میکند. از اینروست که از یکسو تلویزیون در فاصله دهههای ۶۰ تا ۵۰ درمیان خانوادههای ایرانی حضوری گسترده یافت و از سوی دیگر زندگی عادی سلبریتیها نیز برای مردم اهمیت پیدا کرد. حال اینکه زندگی عادی ستارهها و چهرهها میان مردم از اهمیت چندانی برخوردار نبود و علاقهای به دنبال کردن را برنمیانگیخت.
پس از انقلاب اسلامی تا حال حاضر، در عصری زندگی میکنیم که سلبریتیها کمکم از تلویزیون فاصله گرفتهاند؛ چراکه محملهای رسانهای متعدد دیگر امکان نشو و نمای کافی به ایشان دادهاند، بهویژه رسانههای تصویریـ مجازی که بهصورت دائم امکان ارائه برای مخاطب خود را فراهم میآورند. این مسئله بسیاری از چهرههای هنری را به صرافت انداخته تا بیش از اهتمام به فعالیت هنری خود، در عرصه مذکور بکوشند تا به مدد تبدیل شدن به سلبریتی، ادامه فعالیت خود را از منظر مالی تضمین کنند. رخداد نوپدیدی که در این شرایط با آن مواجه هستیم، حاشیه امنیت و مصونیتی است که فرد از رهگذر تبدیلشدن به سلبریتی در ایران از آن برخوردار میشود.
شرایط کنونی «رفتاری» و «عملکردی» سلبریتیها، ترجمان این واقعیت است که این گروه در قیاس با سایر اقشار اجتماعی، با کمترین میزان مؤاخذه در قبال ناهنجاریهای رفتاری خود مواجه بوده و بهصرف برخی همآواییهای سیاسی و حاکمیتی، آشکارا با چشمپوشی مواجه میشوند. جنس این مصونیت قاعدتاً قضایی و کیفری نیست، بلکه جنسی از «بخشش و چشم فروبستن» دارد. در حال حاضر، در عصر کنشگری آزادانه سلبریتیها به سر میبریم. حاشیه امنیت سلبریتیها، فضایی را برای ایشان فراهم کرده که به مدد یک موضعگیری یا خواندن یک ترانه خود و انبوهی از رفتارهای ناهنجارشان را در حاشیه امن و خارج از دایره بازخواست مدنی و عرفی یا دولتی قرار میدهند.
کنشگری سیاسی
در این میان، آش ناهنجاری سلبریتیها بهاندازهای شور شد که حتی مصطفی هاشمیطبا، فعال سیاسی اصلاحطلب، در 8 بهمن سال 1398 برای روزنامه شرق نوشت: «سلبریتی واقعی کیست؟ کیست که نداند امروز در ادبیات تاریخی ما میتوانیم از کاوه آهنگر و آرش کمانگیر بهعنوان سلبریتیهای مورد پسند مردم ایران یاد کنیم؛ اسطورههایی که برای ماندگاری ایرانزمین جان دادند... همه آنان که سلبریتی خوانده میشوند، وظیفه داشتند در شهادت سردار سلیمانی خود سینه سپر کرده و پیشاپیش مردم او را بدرقه کنند و وقتی پاسخ شنیدند که اگر حاج قاسم و حاج قاسمها نبودند چه میشد، میگویند چرا اینها را به رخ ما میکشید؟ باید هم به رخ آنان کشید؛ چراکه چه بخواهند و چه نخواهند بر گردن آنان دین بزرگی است، به بزرگی جغرافیای ایران از حاج قاسم سلیمانی... گیرم برخی از آنان دیندار نباشند و حریم حرم پاکان دینی چون حضرت زینب(علیهالسلام) برای آنان مهم نباشد، اما نباید به حفظ حدودوثغور کشوری که در آن به دنیا آمده، رشد کرده، تغذیه کرده و مشهور شده، تعصب و اعتقاد داشته باشند؟... آقا یا خانم سلبریتی که در مقابل پاسداران و مرزدارانمان ایستادهای، آیا تاکنون یک سطر در محکومیت ترامپ نوشتهای؟ آیا روشنفکری شما فقط باید در مقابل هممیهنان سربدارتان باشد؟ هرگز طعم اسارت را نچشیدهای که خود را در این کشور اسیر میدانی. اصلاً میدانی چه بر سر اسرای بوسنیایی و ایزدی و سوری آمده است؟... حرفت را بزن همچنان که همواره گفتهای، اما از سربازت که از من و تو و دیگر هموطنان پاسداری و حراست میکند، با صدای بلند دفاع کن و بر دشمن نابخرد که میهنمان را میخواهد تجزیه کند با کلامت یورش ببر، از آزادیات دفاع کن، حقوق از دسترفتهات را بخواه، اما دوست را بشناس و دشمن را محکوم کن با صدای بلند تا به یک سلبریتی واقعی تبدیل شوی.»
تابع قانون
اما واقعیت این است که همانگونه که سایر آحاد جامعه، از نظام سیاسی کشور تبعیت میکنند، سلبریتیها نیز باید خود را در این دایره قائل بدانند. مگر یک معلم میتواند هر مطلبی را در کلاس درس مطرح کند یا هر نوع لباسی که خواست بپوشد؟ سلبریتیها نیز باید بدانند از این غائله مستثنی نیستند.
دراینباره مهدی ناظمی، جامعهشناس و استاد دانشگاه بر این باور است که در غرب سلبریتیها به این دلیل مستثنی هستند که با نظامهای ارزشی آن کشور هماهنگ هستند. آنها هم تابع نظام ارزشی خود هستند و شوخیهایی مثل آزادی باعث نمیشود کل نظام خود را زیرسؤال ببرند.
وی در ادامه میافزاید: «اگر نهادی برای مدیریت سلبریتیها نداشته باشیم، توانایی مدیریت سلبریتیها را بهکلی از دست خواهیم داد، همانطور که تاکنون از دست دادهایم. ما نمیتوانیم بگوییم چرا سلبریتی تخصصی ندارد. اصلاً قرار نیست تخصص داشته باشد. کسانی که تخصص دارند باید برای سلبریتیها حرف بزنند و آنها را آماده کنند و سلبریتیها هم طبق سیستمی که در آن زندگی میکنند، وظیفه خود را برای جامعه انجام بدهند. وظیفه سلبریتیها امروز در جامعه ما حمایت از وحدت ملی کشور است، نه اینکه خود را به طبقه محدودی که ثروت بیشمار و با قدرت ارتباطاتی دارند بچسبانند. سلبریتیها قرار نیست تخصص داشته باشند.»
کلام آخر
در چارچوب مدیریت سلبریتیها در شرایط کنونی، میتوان از سه راهبرد کلان سخن گفت. راهبرد نخست، رها کردن این قشر است تا سازوکارهای طبیعی و خود به خودی اجتماعی و سیاسی آنها را کنترل و کنشهای آنها را تنظیم کند. سوی دیگر طیف نیز راهبرد امنیتی کردن مسائل این قشر و برخورد امنیتی و سخت با آنهاست. به نظر میرسد تجربه اتخاذ هر دو راهبرد در مقاطعی از حیات سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی وجود دارد و در عمل هیچکدام نتایج مطلوب و موردنظر را در پی نداشته است. در این میان و در میانه طیف، راهبرد «کنترل اجتماعی» است که به نظر میرسد اهمیت و ارزش راهبردی داشته و میتواند در شرایط کنونی، مؤثرترین راهبرد باشد. از آنجا که سلبریتیها خود برخاسته از جامعه هستند، قاعدتاً راهکار هدایت آنها را باید در جامعه جستوجو کرد. در این مسیر قانونمند کردن رفتارهای سلبریتیها ارتباط مستقیمی با «شفافسازی» زندگی آنها دارد. بر این اساس، باید رفتار ایشان در معرض دید عموم قرار گیرد و در خصوص آنها پنهانکاری صورت نپذیرد. به دیگر کلام، افعال ایشان در منظر و رؤیت دنبالکنندهها قرار گیرد و کنشهای مثبت آنها بزرگنمایی نشده و کنشهای منفی ایشان نیز پنهان نشود.