صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  تاریخ >> صفحه تاریخ
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۳۸۰۸

«استقلال سیاسی» یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های ارزیابی قوت حکمرانی در نظام‌های سیاسی است؛ اما فارغ از هر معیاری برای ارزیابی این اصل مسجل است که حکومت‌های دست‌نشانده از استقلال سیاسی درونی محرومند و این بیگانگان هستند که استقلال را در این رژیم‌ها معین می‌کنند. حکومت پهلوی نیز از جمله حکومت‌هایی بود که با دخالت بیگانگان در این سرزمین شکل گرفت. بنابراین، می‌توان نمونه‌های فراوانی را از نبود استقلال سیاسی در این دوره مشاهده کرد. بی‌کفایتی و ناکارآمدی به قدری آشکار بود که در جریان حوادثی، مانند جنگ جهانی اول و دوم و جنگ‌های بین ایران و شوروی و تحولات پس از آن، افزون بر تحمیل قراردادهایی ننگین، بخش‌های گسترده‌ای از شهرهای جنوبی، شمالی و غربی از پیکره ایران جدا شد و حتی در مقاطعی پایتخت کشور بدون کمترین مقاومت از طرف دولت وقت، به اشغال بیگانگان در آمد. اوج این بی‌لیاقتی و نبود استقلال را می‌توان در دوران پهلوی دوم مشاهده کرد که محمدرضا به طور کامل در برابر اربابان آمریکایی مستأصل بود. «تاج‌الملوک» مادر محمدرضا پهلوی در کتاب خاطراتش می‌گوید: «یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود، به من گفت: مادرجان! مرده‌شور این سلطنت را ببرد که من شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده‌اند ویتنام. آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی‌ها... هر وقت احتیاج پیدا می‌کردند... برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام از هواپیماها و یدکی‌های ما استفاده می‌کردند. حالا بماند که چقدر سوخت مجانی می‌زدند و اصلاً کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی‏های‌شان را از ایران می‌بردند. همین آقای ارتشبد نعمت‌الله نصیری می‌آمد خدمت محمدرضا و گاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم. می‌گفت آمریکایی‌ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته‌اند! محمدرضا می‌گفت بدهید!» به گفته تاج‌الملوک، اطرافیان شاه مملو از وابستگان به بیگانگان بودند! برای نمونه، «یک پدر سوخته دیگری بود به نام شاپورجی که با پررویی به محمدرضا می‌گفت من قبل از اینکه تبعه ایران باشم، نوکر ملکه انگلستان هستم! ما از امثال این آدم‏ها که جاسوس و نوکر آشکار و یا پنهان انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بودند، دور و برمان زیاد داشتیم. گاهی به محمدرضا می‌گفتم چرا با علم به اینکه می‌دانی این پدرسوخته‌ها نوکر اجنبی هستند، آنها را اخراج نمی‌کنی؟ محمدرضا می‌گفت که چه فایده‌ای بر اخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم ده‌ها نفر دیگر را اطرافم قرار می‌دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولت‌های خارجی از حسن انجام امور در ایران راحت باشد!»

نام:
ایمیل:
نظر: