صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۰  ، 
شناسه خبر : ۳۴۳۹۰۱
فرزندم نصرالله فردی بسیار مؤمن و متدین بود. او نمازش را به خوبی به پا ‏می‌داشت و همچنین روزه‌هایش  را. بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود. ‏اجازه نمی‌داد کسی در مقابلش پشت سر فرد دیگری صحبت کند. اگر در حضور او غیبت کسی را می‌کردند، دو دستش را روی گوش‌هایش می‌گذاشت و می‌گفت: «دیگر نمی‌خواهم چیزی بشنوم». پسرم خیلی مهربان و ضعیف‌نواز بود.
 وقتی در بندرعباس دوره آموزشی را می‌گذراند و حدود 17 ‏سال داشت، چند روزی را مرخصی گرفته و به منزل آمده بود. آخرین روز مرخصی‌اش، یک روز بارانی بود. باران به شدت می‌بارید و همه کوچه‌های خاکی، پر از گل شده بودند. در همین اوضاع و احوال، سائلی در خانه ما را زد. ‏نصرالله مرد فقیر را با احترام به داخل منزل راهنمایی کرد. برایش غذا آورد و پس از صرف غذا، او را به مسجد ولی عصر(عج) برد و برگشت.  
من به او گفتم: «تو امروز باید به بندرعباس برگردی و فکر می‌کنم حالا اتوبوس هم باید حرکت کرده باشد و تو جا مانده باشی». پسرم گفت: «من برای اینکه فقیر را احترام و اطعام کرده‌ام، ان‌شاءالله از اتوبوس جا نمی‌مانم.» پس از آن خداحافظی کرد و به بندرعباس رفت. یک بار خودم به او گفتم: «مادر جان! تو الان بزرگ ‏شده‌ای و باید ازدواج کنی.» او در جواب من حرفی زد که نشان می‌داد شهادت خود را پیش‌بینی کرده است.  در جواب من گفت: «دوست ندارم ازدواج کنم و از من فرزندی به جای بماند و اگر فرزندم خطایی کرد؛ مردم بگویند به او کاری نداشته باشید، فرزند شهید است. دوست دارم حرمت شهدا حفظ شود.»
به نقل از مادر شهید
 
شهید نصرالله سبیعی در سال 1347 در خانواده‌ای مذهبی در روستای منیوحی از توابع شهرستان آبادان چشم به جهان گشود و در 10 سالگی بر اثر سانحه‌ دریایی پدر خود را از دست داد و تحصیلات ابتدایی‌اش را در همان محل ادامه داد. بر اثر جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران با اعضای خانواده خود به سربندر مهاجرت کردند. در سال 1364 به بندر انزلی رفت و پس از طی دوره آموزش مهناوی به استخدام نیروی دریایی درآمد و به درجه مهناوی دوم مفتخر شد. برای خدمت به انقلاب به صورت داوطلبانه به مناطق جنگی اعزام شد. چندین بار در مناطق عملیاتی فاو شرکت داشت و به صفوف رزمندگان و همسنگران پیوست. وی سرانجام در تاریخ 1366/10/8 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
نام:
ایمیل:
نظر: