صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صدای انقلاب >>  عمومی >> خبر ویژه
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۱  ، 
شناسه خبر : ۳۴۴۳۸۴
صدای انقلاب شماره 606
نفیسه محمدی| شماره صندلی‌ام را چک کردم و نشستم. چند دقیقه‌ای تا حرکت مانده بود که مرد خوش‌پوشی به همراه دو جوان روی صندلی‌های کنارم نشستند. قطار که راه افتاد، از پنجره به بیرون خیره شدم. کارهایم را در ذهنم مرور می‌کردم و دلهره داشتم که مبادا کاری از قلم بیفتد و دوباره در این شلوغی آخر سال مجبور به مسافرت باشم. تلفن مردی که کنارم بود، مدام زنگ می‌خورد و معلوم بود شخص مهمی است. حرف‌هایش را ناخواسته می‌شنیدم و گاهی نگاهش می‌کردم. سر و ته حرف‌هایش کمک و خرید ممایحتاج جهیزیه و تلاش برای حل مشکل مردم بود. به آن‌ همه تلاش و تکاپو برای انجام کار خیر غبطه خوردم....
پایگاه بصیرت / صدای انقلاب / شماره 606
نام:
ایمیل:
نظر: