در شماره پیشین به ضرورتهای فردای پس از پیروزی انقلاب برای جمعآوری سلاحهایی که در خیابانها و نزد مردم و گروههای سیاییـ نظامی بود، اشاره شد و پیامی که حضرت امام(ره) در این زمینه صادر کردند؛ اما گروههای چپ با وجود دستور صریح حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر خودداری از حمله به مراکز نظامی و پادگانها، به حملات خود به پادگانها و مراکز نظامی به منظور دستیابی به تسلیحات نظامی ادامه میدهند[...]
در شماره پیشین به ضرورتهای فردای پس از پیروزی انقلاب برای جمعآوری سلاحهایی که در خیابانها و نزد مردم و گروههای سیاییـ نظامی بود، اشاره شد و پیامی که حضرت امام(ره) در این زمینه صادر کردند؛ اما گروههای چپ با وجود دستور صریح حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر خودداری از حمله به مراکز نظامی و پادگانها، به حملات خود به پادگانها و مراکز نظامی به منظور دستیابی به تسلیحات نظامی ادامه میدهند و عملاً خط مشی متفاوتی با نظرات حضرت امام(ره) در پیش میگیرند. برای نمونه، در یکی از اطلاعیههای صادره خطاب به هواداران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در سراسر کشور، آمده است: «تا تسخیر و فتح کامل همه مواضع دشمنان خلق و تسخیر همه سنگرهای آنان توسط مردم، لحظهای از پای ننشینید، سنگرهای خود را ترک نگویید و همراه و همگام با سایر مبارزان خلق در پاسداری از انقلاب و خنثی کردن توطئهها و تهاجمهای مزدوران هوشیارانه بکوشید.»
مقایسه اطلاعیه صادره از سوی سازمان فدائیان خلق با پیام رهبر انقلاب نشان میدهد، سازمان مزبور از همان ابتدا به دنبال سازماندهی هواداران، کسب آمادگی نظامی و به دست گرفتن کنترل مراکز حساس بوده است. در جایی که رهبر انقلاب مردم را به حضور در مساجد و ترک خیابانها و اجتناب از حمله به مراکز نظامی دعوت میکند، این گروه هواداران خود را به حمله و تسخیر مراکز و حضور در سنگرها و همکاری با سایر مبارزان خلق دعوت میکند.
در این وضعیت، دولت موقت به دستور امام(ره) برای کنترل کشور و جلوگیری از ترورها، دستورخلع سلاح همه احزاب، گروهها و سازمانها را صادر کرد. مسئولان این گروهها، احزاب و سازمانها، در ظاهر با بیانیهای همکاری خود را اعلام کردند، ولی در عمل سلاحها را مخفی کردند و تا ماههای متمادی این سلاحها در کشور پراکنده بود که خود عاملی برای ایجاد ناامنی و خشونت بود. ماجرای صدور فرمان خلع سلاح در ماههای بعد هم تکرار شد، ولی همچنان برخی گروههای سیاسی از تحویل سلاح طفره رفتند و حتی پس از استقرار کامل جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی و انتخاب رئیسجمهور و آغاز به کار مجلس شورای اسلامی و حتی آغاز جنگ تحمیلی نیز در داخل کشور سلاح به وفور در اختیار این گروهکهای آشوبطلب قرار داشت. برای نمونه، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در نوشتارهایی با موضوع «خلع سلاح» که در زمستان 1358 منتشر کرد، بار دیگر سیاست نظام را برای عاریسازی جامعه از خشونت و اسلحه مورد هجمه قرار داد. این سازمان با تمسخر ایده طراحی شده بسیج 20 میلیونی از سوی حضرت امام(ره) که از آمادگی نظامی ملت برای دفاع از انقلاب اسلامی در برابر توطئه بیگانگان و استکبار جهانی سخن میگفت، تلاش میکرد با مسلح نگه داشتن خود، هماره نظام اسلامی را تهدید کرده و مانع از ایجاد نظم و آرامش و امنیت در کشور و حرکت در مسیر استقرار کامل نظام جمهوری اسلامی شود.
این سازمان برای توجیه خود حتی حاضر بود دیدگاههای آنارشیستی را ترویج کند و خواهان مسلح ماندن جامعه شود! انگار نه انگار که در نظامهای مستقر و دارای ثبات وجود اسلحه منحصر به حکومت است، نه دست مردم! بنابراین مدعی شد: «وﺟﻮد ﺳﻼح در دﺳﺖ ﻣﺮدم ﭼﻪ نیروهایی را ﺑﻪ وﺣﺸﺖ ﻣﯽاﻧﺪازد و به ضرر ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ اﺳﺖ؟ وﺟﻮد ﺳﻼح در دﺳﺖ ﻣﺮدم، ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﺑﻪ وﺣﺸﺖ ﻣﯽاﻧﺪازد ﮐﻪ میخواهند ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ شیوه ﻗﻬﺮ ﺿﺪاﻧﻘﻼﺑﯽ ﻣﺒﺎرزات ﺧﻠﻖ را ﺳﺮﮐﻮب ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ و از ﺟﺎیی که ﻣﺴﻠﺢ ﺑﻮدن ﺧﻠﻖ چنین شیوه ﻋﻤﻠﮑﺮدی را ﻧﺎﺗﻮان ﺧﻮاهد ﺳﺎﺧﺖ و اﻳﻦ ﺣﺮﺑﻪ ﻗﺪﻳﻤﯽ دولتهای واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ امپریالیسم را ﮐﻨﺪ ﺧﻮاهدﮐﺮد، اﻳﻦ چنین از ﺧﻠﻖ ﻣﺴﻠﺢ میهراﺳﻨﺪ و وﺣﺸﺖ دارﻧﺪ.» بیمنطقی این سازمان را در بیانیه دیگر صادر شده از سوی ایشان میتوان مشاهده کرد که به جای پذیرش منطق ضرورت پاکسازی جامعه از هرگونه سلاح برای تحقق امنیت، مینویسد: «ﭼﺮا آقای ﺑﻨﯽﺻﺪر و به طور کلی حاکمیت ﮐﻨﻮﻧﯽ این همه از ﻣﺴﻠﺢ ﺑﻮدن خلقها، ﺣﺘﯽ در اﺑﻌﺎد ﻧﺴﺒﺘﺄ ﻣﺤﺪود ﮐﻨﻮﻧﯽ، ﺗﺮس دارﻧﺪ؟»
در همین ایام، مناظرهای بین ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور و فرخ نگهدار، علیمحمد فرخی (علی کشتگر) و جمشید طاهریپور، سه نفر از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق درباره حوادث گنبد شکل میگیرد که در آن موضوع خلع سلاح مطرح میشود. بنیصدر در این مناظره از چریکهای فدایی خلق میپرسد: «اگر مردم فردا در یک همهپرسی گفتند موافق نیستند شما مسلح باشید و موافق نیستند شما مسلحانه در برابر مردم بایستید، شما اسلحهتان را تحویل میدهید یا نه؟» آن سوی مناظره ترجیح میدهد از پاسخگویی طفره رود و در نهایت مجبور میشود چنین پاسخ دهد: «وظیفه دولت آن است که در جامعه امروز که تحت ستم استعمار هستیم، مردم را مسلح بکند برای اینکه با سرمایهداری بجنگند، برای اینکه با امپریالیسم بجنگند. برای اینکه کارگر و دهقان حقوق خودش را فقط به زور میتواند از سرمایهدار بگیرد و از اربابهای آمریکایی بگیرد.»
نکته تأملبرانگیز آنکه بنیصدر که آن روز اینگونه به مناظره با گروههای مسلح میرفت و آنان را به دلیل نپذیرفتن خلع سلاح عمومی محکوم میکرد، پس از آنکه سرنوشت خود را به سرنوشت این گروهکهای مسلح گره زد و در نهایت مجبور به فرار از کشور شد، پس از گذشته سه دهه اینگونه به تحریف حقیقت دست زده و برای فریب افکار عمومی نسل جوانی که آن روزها را به خاطر ندارند، در مصاحبه با «بیبیسی» فارسی مدعی میشود: «حتی دو حزب کومله و دموکرات هم به من مراجعه کردند و گفتند در صورتی که به ما تأمین داده شود اسلحه را زمین میگذاریم. به آقای خمینی کتباً نوشتم که اگر شما حاضرید به اینها تأمین واقعی بدهیدـ چون طبق قانون اساسی او میباید عفو میدادـ اینها اسلحه را زمین میگذارند. اما حاضر نشد تأمین بدهد؛ چون ممکن نیست که استبداد بخواهد در کشوری برقرار بشود و قبول کند که خشونت را کنار بگذارد و حضور و وجود گروههای سیاسی را بپذیرد. طرفین موافقت کنند که خشونت را کنار بگذارند. آنها حاضر بودند، این آقا حاضر نبود. مجاهدین خلق به آقای خمینی نامه نوشتند؛ جواب داد که شما اول اسلحه را زمین بگذارید و بعد پیش من بیایید. کدام دیوانهای در حالی که یک رژیمی هر روز در کوچهها اعضایش را میکشد، حاضر میشود که اسلحه را زمین بگذارد و بعد برود به خدمت کسی که در واقع رئیس آنهایی است که اعضای او را میکشند؟»
فقدان منطق در کلام بنیصدر به خوبی آشکار است و مشخص است که چنین سخنانی تنها از روی بغض و عداوت و کینه بیان شده است، وگرنه کدام حاکمیتی است که اجازه دهد پس از دو سال از استقرار سیاسی، گروههای سیاسی مسلح همچنان در خیابانهای شهر جولان دهند!