اگر از نوجوانان دهه شصتی و حتی دهه 50 باشید، حتماً نامهایی مانند «مصطفی رحماندوست»، «هوشنگ مرادیکرمانی» و «محمدرضا سرشار» برایتان کاملاً آشناست؛ نویسندگانی که برای کودکان و مخصوصاً برای نوجوانان قلم میزدند و چه دلنشین آثار خلقشده با قلمشان در ذهنها و یادهایمان نقش بسته است. قطعاً هر آنچه در کودکی و نوجوانی میآموزیم، همان سرمایهای است که تا پایان زندگی همراهمان است و در خاطرمان خواهد ماند و این، همان نکته مهمی است که مولیالموحدین امام علی(ع) نیز میفرمایند: «قلب نوجوان مانند زمين، خالی و مساعد است كه هرچه در آن بكاری، همان را درو میكنی».
حالا علاوه بر خانواده، این وظیفه دستاندرکاران نظام آموزش و پرورش و متولیان حوزه فرهنگی کشور است که قدر این ظرفیت کمنظیر تربیتی را بدانند و بیش و پیش از سرمایهگذاری برای بزرگسالان، به فکر تولید آثاری غنی، مفید و جذاب در حوزه نشر و ادبیات کودک و نوجوان باشند. یکی از این میدانها، خلق آثار در مورد تاریخ کشورمان است. هر سال دهه فجر میآید و میرود و این بهترین فرصت است که به زبان ساده، آثاری در این حوزه به دست نوجوانانی برسد که حالا کمکم با هزاران شبهه و سؤال هم مواجه میشوند.
البته یادمان باشد که حرفزدن با نوجوانان، زبان خاص خودشان را میطلبد و هر کسی که برای این رده سنی اثری تولید میکند، باید این زبان را بلد باشد. به طور مثال، نمیتوان با زبان مستند شفاهی به سراغ بازگویی وقایع تاریخی برای نوجوانان رفت؛ بلکه باید با زبانی شیرین و در قالب آثار جذاب داستانی و ادبی، حقایق تاریخی را برای نوجوانان روایت کرد. به همین دلیل است که نامهایی، مانند مصطفی رحماندوست همیشه برایمان زنده است. امثال رحماندوست، زبان و دنیای کودک و به ویژه نوجوان را میشناسند و با زبان او با او سخن میگویند. البته متأسفانه در سالهای اخیر به دلایلی از جمله درکنکردن اهمیت این گروه سنی، هنرمندان و نویسندگان کمتری نیز به این حوزه علاقه نشان دادهاند؛ البته هستند کسانی هم که در این عرصه وارد شدند و توانستند آثار قابل قبولی خلق کنند، مانند کتاب «آن مرد با باران میآید» که با زبانی ساده و بدون پیچیدگی خاصی، داستان پسری را روایت میکند که در کوران انقلاب نوجوانیاش را میگذراند. داستان، نوجوان را با خود همراه میکند و به لحظه لحظه تاریخ میبرد. شخصیت داستان در «آن مرد با باران میآید»، شخصیتی دستنیافتنی برای نوجوانان نیست، قهرمان افسانهای نیست، اتفاقاً ترسو هم است؛ اما با قرارگرفتن در یک برهه تاریخی خاص، رفته رفته به یک قهرمان کوچک تبدیل میشود؛ قهرمان دهه پنجاهی که برای نوجوانان دهه 80 و 90 نیز غیرقابل لمس نیست؛ باورش میکنند و دوستش دارند. درواقع، یک رمان خوب برای نوجوانان کاری میکند کارستان که دیگر خیلی نیاز به شعار، کلیگویی و مستقیمگویی نیست.
حالا وقتش رسیده است که به فعالان حوزه کودک و نوجوان بهای بیشتری داده شود که قطعاً اگر چنین شود، رحماندوستها، سرشارها و مرادیکرمانیهای دیگری رشد خواهند کرد که میتوانند مانع از تحریف تاریخ کشورمان از سوی نارفیقها شوند.