صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۴  ، 
شناسه خبر : ۳۴۶۵۰۱

بند پوتین‌هایش را بست و رفت. قبل از رفتن، مادرش او را محکم در آغوش گرفته بود و اشک از گوشه چشمش جاری کرده بود و توی فکر رفته بود که جوان 24 ساله‌اش را کی قرار است دوباره به آغوش بکشد، بغض نگذاشته بود بیشتر از این چند کلمه چیزی بگوید: «پسرم زود بیا».
«جانی بت اوشانا» همان جوانی است که از او سخن می‌گوییم. او وقتی ۲۴ سالش بود در سال 1362 و در عملیات بدر به شهادت رسید و پیکرش در منطقه ماند. پدر و مادر و سه برادرش سال‌ها منتظر آمدن خبری از او بودند، اما دریغ! آنقدر نیامدنش طول کشید که آنها برای رفتنش پر کشیدند.
دختر عمه «جانی» در تشییع پیکر او که در معراج شهدا برگزار شد، می‌گفت: «زن‌دایی تا آخرین لحظه زندگی‌اش امید داشت یک بار دیگر او را ببیند. دایی هم می‌گفت: ای کاش فقط خبری بدهند که او در چه وضعی است. اگر اسیر است که منتظر آمدنش باشیم و اگر به شهادت رسیده هم خدا را شکر که جانش را برای وطن دوستی‌اش داده است. اما حالا که پیکر «جانی» برگشته، هیچ کدام نیستند تا از انتظار درآیند.»
جانی بت اوشانا زمانی که به شهادت رسید، سرباز ارتش جمهوری اسلامی بود. «امیر فولادی» رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزش‌های ارتش نیز دقایقی به این شهید عزیز ادای احترام می‌کند و می‌گوید: «هموطنان ما دست در دست هم دادند و علیه دشمنی که آمده بود نظام ما را ساقط کند، جنگیدند تا یک وجب خاک‌مان را ندهند. امروز هم حضور شما مردم که همیشه پشتیبان نیروهای مسلح هستید نشان داد، سربازان ما از هر مذهبی برای ما عزیزند.»
در مراسم تشییع شهید، مادر شهید مدافع حرم، مجید قربانخانی آمده بود تا به جای مادر این شهید آشوری، پیکر پسر را در آغوش بگیرد؛ این مادر گرامی می‌گوید: «خیلی برایم جالب است که درست روزی بالای سر پیکر این جوان آشوری آمده‌‌ام که پیکر مجیدم را هم برایم آوردند. فقط یک مادر می‌تواند بفهمد بغل کردن چند تکه استخوان از جوانت چقدر می‌تواند سخت و جانفرسا باشد.»
نمایندگان جامعه آشوریان نیز در مراسم حضور داشتند. یکی از روحانیون کلیسا از جمعیت می‌خواهد لحظاتی سکوت را رعایت کنند تا دعای مخصوص خود را که برای افرادی مثل «جانی» می‌خوانند، قرائت کند. با اینکه دعا به زبان ارمنی است، اما همه جمع به دقت گوش
می‌دهند.
سپس یکی از مداحان معراج با اجازه از خانواده «جانی» و آشوریان حاضر در جمع، می‌خواهد به رسم مسلمانان برای این شهید عزیز که برای وطن‌مان جانش را داده، مرثیه‌خوانی کند. مداح اشاره‌ای می‌کند به حضور وهب، شهید مسیحی و یار امام حسین(ع) در روز عاشورا.
در معراج شهدا همچنان بر تعداد جمعیت افزوده می‌شود. جمعی از خدام حرم حضرت معصومه(س) برای ادای احترام به این شهید پرچم متبرک این مضجع شریف را آورده‌اند تا کنار تابوت «جانی» بگذارند و نشان دهند چقدر برای‌شان عزیز است.
کم‌کم آفتاب در حال غروب کردن است و جمعیت پراکنده می‌شود. هر کسی زندگی روزمره را پی خواهد گرفت؛ مگر کسانی که نور خدا در قلب‌شان روشن است.

نام:
ایمیل:
نظر: