«کارگر» واژهای است مترادف با زحمت و تلاش. واژهای که از آن رزق حلال و فرزندان پاک، به عرصه جامعه قدم میگذارند. بیتردید، رمز پیشرفت و توسعه پایدار یک کشور و تمدن در تجلی استعدادها و سرمایههای انسانی تلاشگر و کارآمد، قوت و قدرت جسم، شور و نشاط و امید، اندیشه خلاق و نبوغ سرشار است و کارگر به منزله نیروی محرکه چرخه اقتصاد نقش برجسته و ویژهای در این عرصه دارد. باید اذعان کرد همه روزها، روز کارگر است. استواری آنها در این اوضاع که امواج گوناگون اقتصادی و غیراقتصادی به سوی تولید هجوم آورده است، بیش از گذشته ستودنی است. چنانچه رهبر معظم انقلاب در سخنرانی هفته گذشته خود در جمع کارگران این حرکت ستودنی کارگران را «جهاد بزرگ جامعه کارگری» نامیدند و تأکید کردند: «مهمترین نشانه وفاداری جامعه کارگری به نظام، رفتار هوشمندانه آنها در این چند دهه، یعنی ناکام گذاشتن تلاشهای گروهکها در اوایل انقلاب برای زمینگیر کردن نظام از طریق به تعطیلی کشاندن کارگاهها و همچنین ایستادگی هوشمندانه در مقابل تبلیغات انبوه بدخواهان خارجی برای قرار دادن جامعه کارگری در مقابل نظام است. تا امروز نتوانستند و بعد از این نیز به حول و قوه الهی نخواهند توانست جامعه کارگری را در مقابل نظام قرار دهند.» این مطلب رهبر معظم انقلاب واقعیتی است که خود را در طول تاریخ انقلاب به خوبی نشان داده است؛ به ویژه در دوران هشت سال دفاع مقدس که رهبر معظم انقلاب یادآور شدند و 14 هزار شهید کارگر را 14هزار پرچم افتخار معرفی کردند. برای درک بهتر سلوک کارگران در دوران زندگی و رشادتهایشان در صحنههای جبهه حق علیه باطل، به احوالات برخی از شهدای کارگر نگاهی میاندازیم.
شهید محمد افضلی
شهید محمد افضلی شهید شاخص سال 1395 سازمان بسیج کارگری است. محمد در مبارزه برای پیروزی انقلاب اسلامی در زادگاهش شهرستان رابر کرمان نقش مؤثری داشت. در سال ۱۳۵۰، به عنوان دانشجوی خلبانی وارد نیروی هوایی شد و دو سال بعد برای تحصیلات تکمیلی به آمریکا رفت که به دلیل گرایشهای مذهبی و نماز خواندن از نیروی هوایی اخراج شد. در سال ۱۳۵۷، به استخدام شرکت ملی صنایع مس ایران درآمد و در کارگزینی مجتمع مس سرچشمه مشغول به کار شد. اواسط سال ۱۳۶۰ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان مأمور شد و بارها به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در سال 1361 در عملیات فتحالمبین در منطقه عملیاتی دشت عباس به شهادت رسید. در نامه شهید افضلی به دختر و پسرش آمده است: «دوست دارم در شب حمله روزه باشم یا تشنه بمیرم که مثل مولایم حسین با لب تشنه شهید شوم و پس از شهادتم سه روز بدنم در صحرا بماند که مثل مولایم غریب باشم.» سردار حاج قاسم سلیمانی برای مادر شهید روایتگری کرد و گفت: «خدا خواهش سه نفر از شهدای ما را همانطور که خواسته بودند، برآورده کرد؛ یکی از آنها محمّد افضلی بود که در حالت روزه شهید شد و پیکر مطهّرش پس از سه روز در دشت عبّاس پیدا شد.»
شهید ناصر اسکندری
اسماعیل کارگر کوره آجرپزی بود، آنقدر در کارش پشتکار داشت که خیلی زود توانست در نزدیکی روستای محل سکونتش یک کوره آجرپزی بر پا کند. کلی در میان مردم کوار و روستا اعتبار داشت؛ اما افتتاح کوره آجرپزی مصادف شد با آغاز جنگ و فرمان امام(ره) برای پر کردن جبههها. سردار شهید حاج ناصر اسکندری ۱۷ ساله بود که به جبهه رفت. در عملیاتهای فتحالمبین، خیبر، بدر، رمضان، محرم، والفجر ۸ و ۴ حضور داشت و بهعنوان یک غواص خطشکن در عملیات کربلای ۵ مجروح شد. در کربلای 5 در شلمچه هدف نارنجک دشمن قرار گرفت. پیکر مجروحش را به مشهدالرضا بردند و سرانجام در دی ماه 1365 در جوار بارگاه ثامنالائمه امام رضا(ع) به شهادت رسید. همسر شهید میگوید: «بعد از شهادتش هم کنارم بود و در مشکلات کمکم میکرد. یادم هست یکبار مشکل مالی داشتیم؛ به خوابم آمد و گفت: خرجی شما را فلان جا گذاشتم، بردارید.»
شهید نوروزعلی یزدانخواه
شهید نوروزعلی یزدانخواه که از شهدای جامعه کارگری فریدونکنار است، در سال ۱۴۰۰ شهید شاخص بسیج کارگران و کارخانجات مازندران معرفی شد. مَشهدی نوروز ۴۵ ساله بود که در نگهبانی شهرک خانه دریا استخدام شد تا همچنان برای امرار معاش کارگری کند. وی ۱۱ فرزند (هفت دختر و چهار پسر) داشت. دو دختر مَش نوروز به نامهای طوبی و خدیجه در تظاهرات سال 1357 به دست دژخیمان پهلوی به شهادت رسیدند که داستان عجیبی هم دارد.مَش نوروز روزی برای شرکت در تظاهرات در حال خارج شدن از منزل بود که طوبی دختر کوچک یازده سالهاش هم میخواهد با او برود. طوبی خواهر خردسالش خدیجه یک سالونیمه را با چادر نماز بر پشت میبندد و همراه پدر راهی تظاهرات میشوند. دژخیمان رژیم منحوس پهلوی به مردم حمله میکنند. طوبی به کوچه بنبستی میگریزد و پشت درب چوبی خانه انتهای کوچه که باز بود، پناه میگیرد. یکی از مأموران سرکوبگر شاه به دنبالشان میرود و با ژ3 به این کودکان بیگناه شلیک میکند. گلوله از درب نازک چوبی عبور میکند و همزمان با شکافتن قلب طوبی، خدیجه را هم به شهادت میرساند. پس از انقلاب این مأمور به اعدام محکوم میشود؛ اما در آستانه اعدام، مشهدی نوروزعلی بر اساس رأفت اسلامی و بزرگواری خود، او را عفو میکند. جنگ که شروع میشود، مشهدی نوروزعلی به همراه دو پسر جوانش راهی جبهه میشود. از قضا در گردانی سازماندهی میشوند که آن مأمور سابق هم که پس از توبه برای جبران مافات به صورت داوطلب به جبهه آمده بود، در آن سازماندهی میشود. مش نوروز در سالهای 1361 تا 1365 چندین بار به مناطق جنگی جنوب و غرب اعزام شد و ۱۷ ماه در جبههها حضور پیدا کرد و به افتخار جانبازی هم نائل شد. در سال 1365 در عملیات کربلای4 در منطقه امالرصاص به شهادت رسید. فرزندانش قربانعلی و رحیم نیز در جبههها به شهادت رسیدند.
نکته پایانی
یادمان نرود کارگران حاضر در جبههها کسانی بودند که معیشتشان به کار روزشان وابسته بود؛ اما با بصیرت، همت و پایبندی به دین به ندای امام خمینی(ره) لبیک گفته و برای حفظ کیان این مرز و بوم در جبههها پا گذاشتند. بیشک تکریم و یاد و خاطره آنها در جامعه باید ارزشمندتر باشد.