انتساب آرمانگرایی و بیاعتنایی به منافع ملی و مصالح کشور به امام راحل و عظیمالشأن، یکی از جفاهای مخالفان کینهورز یا ناآشنایان به سیره و رفتار آن مرد الهی است که پاسخ به آن در فرصت سالگرد ارتحال یک ضرورت از ناحیه علاقهمندان و وفاداران به آن عزیز سفرکرده به شمار میآید. البته تصور آرمانگرایی محض یا ایدهآلیست بودن دین و دینمداران، در برداشتهای غلط و کلیشهای نیروها و جریانهای سکولارمسلک و دینستیز ریشه دارد که مخالفان و رقبای اندیشه و گفتمان دینی از آن به منزله حربهای برای اعتبارزدایی یا انتقامجویی علیه دینمداران استفاده میکنند. همین حربه از سوی مخالفان اندیشه و گفتمان حضرت امام(ره) نیز به کارگیری شده و میتواند با چاشنی دروغ و تحریف بر اذهان برخی سادهاندیشان و ناآگاهان اثر منفی بر جای گذارد. در این اقدام ناجوانمردانه ابتدا حضرت امام(ره) به دوری از واقعبینی متهم شده و سپس بیاعتنایی به منافع ملی و مصالح کشور، از پیامدهای منفی آن معرفی و القا میشود. بهکارگیرندگان این ترفند، تصور میکنند با چنین فن شیطانیای، میتوانند تعارض منافع مردم و کشور را با نگاه، کنش و رفتار امام خمینی(ره) در جایگاه رهبری به اثبات رسانده و بر اعتبار و مشروعیت آن سایه اندازند. حال آنکه، با مروری بر برخی تدابیر، تصمیمات و اقدامات تاریخساز امام(ره) میتوان عمق نگاه واقعبینانه ایشان را مشاهده کرد. مواردی چون؛
1ـ اصرار امام(ره) به تشکیل شورای انقلاب برای جلوگیری از بروز خلأ قدرت با فرار یا سقوط پهلوی در ماههای پایانی پاییز و اوایل زمستان سال 1357 که حتی برای فعالان سیاسی هنوز قابل درک نبود و سقوط رژیم را بعید میدانستند؛ اما روند تحولات و حوادث بعدی نگاه و تشخیص درست امام(ره) را به اثبات رساند.
2ـ فرمان حضور تاریخی مردم در خیابانها در روز بیستویکم بهمنماه که مانع از کودتا و کشتار و جنایت علیه سران انقلاب و نیروهای انقلابی به دست عمال جنایتکار رژیم شده و پیروزی برقآسا و کمتلفات انقلاب و جلوگیری از خسارت و ویرانی را نیز رقم زد.
3ـ فرمان حضرت امام(ره) به نیروهای انقلابی برای جلوگیری از آشوب و هرج و مرج و ممانعت از غارت، آتشسوزی و از بین بردن آثار علمی، هنری و اموال عمومی و خصوصی در روزهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی و تأکید بر اجتناب از خشونت و آزار متهمان و عناصر دستگیرشده که نه تنها از خسارت و تلفات جلوگیری کرد، بلکه مانع از توسعه و تعمیق کینهورزی و انتقامجویی و درافتادن کشور به عرصه جنگ داخلی شد.
4ـ اجازه ندادن برای تعرض به سفارتخانههای خارجی، حتی آمریکای جنایتکار در فضای چپگرایی بعد از انقلاب و وجود فشار شدید نیروهای چپ برای حمله و اشغال سفارتخانه و حتی دستور برخورد با مهاجمان به سفارت، قبل از شروع فعالیت مقامات آمریکایی علیه ایران انقلابی و تبدیل سفارت به عنوان پایگاه جاسوسی و هماهنگی گروهکهای ضد انقلاب برای براندازی که نشاندهنده واقعبینی و دوراندیشی ایشان است، همانگونه که قبل از پیروزی انقلاب با واقعبینی و هوشمندی در پاسخ به خبرنگار روزنامه «لوموند» در فرانسه فرموده بودند: «تا زمانی که آمریکا با ما کاری ندارد، ما با آنها کاری نخواهیم داشت.»
5ـ دستور عدم توقف نیروهای ایرانی اعزام شده به لبنان در سال 1361 به دلیل نداشتن عقبه مطمئن نظامی و بسنده کردن به آموزش نیروهای جهادی و حزبالله در لبنان که هم امکان تمرکز بر جنگ را فراهم میکرد و هم هر گونه بهانه مداخله نیروهای ایرانی در کشورهای دیگر را سلب میکرد.
6ـ پذیرش مسئولیت قطعنامه 598 و پایان جنگ با وجود تلخی آن وآمادگی برخی چهرههای سیاسی برای این اقدام که هم از اختلاف داخلی ممانعت کرده و هم آمادگی نیروها را برای اقدام در شرایط نه جنگ ـ نه صلح تأمین کرده و زمینه مقابله جانانه با نفوذ منافقین را در شرایط پس از پذیرش قطعنامه فراهم کرد.
7ـ تعیین تکلیف ماجرای جانشین رهبری، یعنی آقای منتظری که با سادهاندیشی و کانالیزه شدن به بلندگوی مخالفان نظام تبدیل شده و میتوانست آینده نظام و کشور را با خطرهای سرنوشتساز مواجه کند.