صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۷۵۶۶
پایگاه بصیرت / حسن نوروزی
نزدیک‌ترین و شایسته‌ترین راه شناخت زندگی و سیر و سلوک در آن، الگوبرداری و مشق گرفتن از کسانی است که قطار زندگی را روی ریل اندیشه و حقانیت سوار کرده‌اند؛ افرادی که برنامه‌ زندگی‌شان انسان‌پرور و در نهایت انسان‌ساز است. خیلی از کسانی که راه را گم‌ کردند و در بی‌راهه‌های زندگی دچار آفت‌های اعتقادی و فکری شدند، آنهایی بودند که طبق آیات قرآن به جای پیروی از اندیشه و حقانیت از احساسات و تخیلات خود تبعیت و پیروی کرده‌اند. 
بهترین هدیه‌ای که امام خمینی(ره) به مردم ایران دادند، از بین بردن احساسات پوشالی و تهی بود که خودباختگی و بی‌مایگی از درون آن فوران می‌کرد و در عوض اهدای اندیشه و حق‌خواهی بود که موجب می‌شد مردم به خود واقعی و روح جمعی ایمان پیدا کنند.
بزرگ‌ترین هدیه‌ای که یک رهبر به ملتش می‌تواند بدهد «ایمان به خود» است؛ یعنی آن ملت را به خودش مؤمن کند. یک رهبر ممکن است هدیه‌ای که به مردمش می‌دهد هدیه مادی باشد، فرض کنید یکی از منابع مادی را که دشمن می‌برده است، بگیرد و به ملت پس بدهد. ممکن است هدیه سیاسی باشد، استقلال سیاسی به ملت خودش بدهد. ممکن است ایمان به رهبر باشد؛ یعنی ملت معتقد شود رهبر ما رهبر خیلی بزرگی است؛ ولی همه این موارد آنقدر مهم نیست که جای این ملت به خودش مؤمن را بگیرد و آن ملت را به قدری معتقد به خود کند که بگوید من نباید زیر بار دشمن بروم، زیر بار استبداد بروم، زیر بار استعمار بروم، من از خودم تاریخ دارم، از خودم فرهنگ دارم، من هیچ احتیاجی ندارم که از غرب الگو بگیرم.  ایمان به خود و دمیدن روح جمعی به ملت از پاسخ به دو سؤال اساسی، یعنی «چه کسی بودن» و «کجا بودن» متولد می‌شود. دو سؤالی که برای ورود به اهمیت الگوگیری حیاتی و ضروری است؛ چرا که ما انسانی در خلأ نیستیم، بلکه به عکس انسانی محکوم به یک سلسله سنت‌های تاریخی و اجتماعی هستیم که تنها در این چارچوب می‌توانیم حیات و حرکت داشته باشیم. بنابراین به دستورات و الگوها نیاز داریم تا بتوانیم در این چارچوب حرکت مناسبی را اتخاذ کنیم. 
«چه کسی بودن» و «کجا بودن» پرسش‌هایی است که اهمیت پیدا کردن الگو را در انسان برمی‌انگیزد و انسان را بر آن وا می‌دارد تا از بین تمام افرادی که مستعد هستند و توانایی لازم در هدایت بشریت را دارند، یکی را انتخاب کنند. شواهد و قراین زندگی بشری ما را بر این می‌دارد که از انسان‌هایی پیروی کنیم که خط‌دهی‌شان به سمت خداوند متعال باشد. بنابراین، نزدیک‌ترین و سهل‌الوصول‌ترین راه برای انتخاب الگو شهدا هستند. آنهایی که جان‌های‌شان را در کفه ترازوی عشق برای رضایت معشوق حقیقی که همان خداوند باشد، بی هیچ منتی ارزانی کردند. 
اهمیت الگو گرفتن از شهدا به اندازه‌ای است که رهبر معظم انقلاب درباره آن تأکید می‌کنند و می‌گویند: «عزیزان من! می‌خواهم بگویم شهدا الگویند. جوان در همه‌ جای دنیا به الگو نیاز دارد؛ اینها الگوی جوان‌هایند؛ این الگوها را زنده کنید، اینها را جلوی چشم نگه دارید. البتّه کتاب‌هایی نوشته می‌شود، شرح ‌حال‌هایی نوشته می‌شود؛ کافی نیست، اینها را با شیوه‌های گوناگونی که در دنیا معمول است، به عنوان الگو جلوی چشم نگه دارید؛ بهترین الگوها اینها هستند. شما بهترین الگوها را در بسیج می‌توانید پیدا کنید. اینها را بازآفرینی کنید؛ امثال این چهره‌ها هر روز بایستی در بسیج ظهور کنند، بُروز کنند. [امام] فرمود بسیج شجره‌ طیّبه است؛ شجره‌ طیّبه هم این است که «تُؤتیِّ اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها»، در همه‌ دوران‌ها میوه‌ خودش را خواهد داد». معظم‌له در بیانی دیگر به صراحت می‌گویند: «گاهی بعضی‌ها پیش ما شکایت می‌کنند که ما الگو به جوان‌های‌مان نشان نمی‌دهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استان‌های گوناگون، شهدا را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوان‌ها نگه دارید.»
برای نمونه اگر کتاب خاطرات شهدا را آرام آرام ورق بزنیم و با تأمل بخوانیم، می‌بینیم که «ساده‌زیستی»، «از خود گذشتگی»، «دوری از ناهنجاری‌ها»، «رابطه زیبا با پدر و مادر و خانواده»، «استقامت در برابر مشکلات»، «شجاعت و شهامت»، «به فکر دیگران بودن»، «عبادت و بندگی خدوند»، «دوری از شهرت» و... در زندگی هر یک از این شهدا موج می‌زند و مطمئناً هر یک از این الگوها به تدبر و تأمل بسزایی نیاز دارد. یکی از زیباترین سبک‌هایی که در زندگی شهدا جریان داشت، این بود که آنان به شدت از شهرت و منیت و مطرح کردن خودشان پرهیز می‌کردند. حتی فرماندهان جنگ، طوری رفتار می‌کردند که خیلی‌ها نمی‌دانستند آنها فرمانده هستند. شهید اسماعیل دقایقی که فرمانده لشکر بدر بود، معمولاً شب‌ها به چادر رزمنده‌ها می‌رفت و چادرها را نظافت می‌کرد. او آنقدر خاکی و بی‌ادعا بود که یکی از بچه‌ها به او گفته بود: «چرا نیامدی چادر ما را تمیز کنی» و شهید دقایقی هم جواب داده بود: «چشم؛ امشب می‌آیم.»
در پایان اینکه راه و رسمی که شهدا به آن پایبند بودند تا به آن سلوک و عرفان الهی دست پیدا کنند، همان درسی بود که از مکتب امام خمینی(ره) گرفته بودند؛ درسی که بال آنها را از بند تمام تعلقات دنیوی رهانیده بود و به آن ملکوت بلند بالا کشانده بود.
نام:
ایمیل:
نظر: