صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۸۴۰۹
نیروها چنان مجذوب گفتار و رفتارش می‌شدند که در مدت کمتر از دو هفته، گردانی خط‌شکن را آماده عملیات می‌کرد. شب بود که «آهنی» وارد سنگر فرماندهی شد و با خوشحالی خبر داد که فردا عملیات داریم. این بار محور عملیات منطقه کرخه نور بود. گردان ابوذر هم به فرماندهی آقای آهنی وارد عمل شد. به دلیل پیشگیری از شنود دشمن، اغلب از بی‌سیم استفاده نمی‌کرد و خودش طول گردان را بارها طی می‌کرد و دستورات لازم را می‌داد.
با عبور از کانال، باید از پل شناوری که روی رودخانه کرخه نور نصب شده بود، رد می‌شدیم. از گلوله‌های آرپی جی گرفته تا تیربار دشمن‌، همگی آماده پذیرایی از ما بودند. هنوز تعدادی از نیروها از پل نگذشته بودند که طناب پل باز شد و بچه‌ها از حرکت ایستادند. آهنی زیر باران گلوله، تا کمر داخل آب فرو رفت. گویا اصلاً در صحنه نبرد نبود. با دستانش دو طرف طناب نگهدارنده پل را نگه داشت تا افراد به راحتی عبور کنند.
صبح روز بعد خاکریز دشمن سقوط کرد، اما خبر رسید که آقای آهنی از ناحیه کمر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. وقتی خودم را به او رساندم، رنگ به چهره نداشت. لب‌هایش از شدت خونریزی سفید شده بود. با نگرانی گفتم: «آقا، دیگر رمقی برایت نمانده، بیا به بیمارستان صحرایی برویم.»
اما او اصرار داشت تا به نیروهایش که کمی پایین‌تر مستقر بودند، سرکشی کند. هر چه گفتم، تسلیم نشد. زیر آتش توپخانه دشمن به نیروهای خودی رسیدیم. آقای آهنی در حالی که دستورات لازم را برای مقابله با پاتک عراقی‌ها به بچه می‌داد، ناگهان نقش زمین شد. با خود گفتم حتماً دیگر کارش تمام است. او را کشان‌کشان به سایه سنگری بردم و به هر شکلی بود، به پشت جبهه انتقالش دادم. پزشکان در بیمارستان صحرایی وقتی زخم عمیقش را دیدند، باور نمی‌کردند که او توانسته با چنین جراحتی ده ساعت زنده بماند.
به نقل از محمود جلایری دوست شهید رجبعلی آهنی
 
شهید حاج رجبعلی آهنی در تاریخ 1334/4/3 در روستای سلطانی از توابع شهرستان نهبندان در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز متولد شد. در سه سالگی پدرش را از دست داد و دوران کودکی را در روستای زادگاهش به مکتب‌خانه قرآن رفت و تحصیلات ابتدایی‌اش را در همانجا به پایان رساند. او همزمان با آغاز جنگ، با عشقی که به اسلام و به امام خمینی(ره) داشت، داوطلبانه در جبهه‌های نبرد حضور پیدا کرد. 25 آبان 1361 در حالی که معاون تیپ21 امام رضا(ع) بود، در عملیات «مسلم‌بن عقیل» در جبهه سومار و در تپه‌های مشرف به شهر مندلی عراق در حال عبور از میدان مین، روحش به پرواز درآمد و به آرزوی دیرینه‌اش، یعنی شهادت رسید و پیکر پاکش پس از 18 سال مفقودی 31 خرداد 1380 در بیرجند تشییع شد.
نام:
ایمیل:
نظر: