صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۴۶  ، 
شناسه خبر : ۳۴۸۸۹۵
مدت زیادی از شروع سال تحصیلی نگذشته بود که یک روز رضا آشفته و نگران از مدرسه به خانه بازگشت و گفت که من تصمیم گرفته‌ام به جبهه بروم. خیلی حرفش را جدی نگرفتم؛ ولی وقتی متوجه شدم برای رفتن به جبهه مصمم است، سعی کردم او را از تصمیمش منصرف کنم.
به او گفتم پسرجان، تو هنوز کوچکی و توی جبهه دست‌وپا گیر می‌شوی؛ نمی‌گویم نرو؛ بگذار کمی که بزرگ‌تر شدی، برو؛ اما او در جواب حرف من گفت که به شما ثابت خواهم کرد اگر از نظر جسمی کوچکم، قدرت این را دارم که در جبهه با دشمن بجنگم.
رضا عاشق شهادت بود و آرام و قرار نداشت و مدام می‌گفت که می‌خواهد به جبهه برود. چند روز بعد با نگاهش به من التماس کرد که اجازه بدهم به جبهه برود. روز به روز علاقه او برای رفتن به جبهه بیشتر می‌شد و به ما هم ثابت شده بود که او تصمیم خود را گرفته و رفتنی است.
یک روز به من گفت که من می‌توانم خودم به جبهه بروم؛ ولی رضایت قلبی شما و پدرم برایم خیلی مهم است. من نیز حرف او را به پدرش منتقل کردم و او نیز رضایت خود را اعلام کرد و گفت، رضا نه مال من و نه مال شماست؛ او مال خداست؛ چون خداوند او را امانت به دست ما سپرده است.
انگار خودش می‌دانست که جبهه نزدیک به کربلاست و قبل از اعزام پشت لباس ورزشی زردش نوشته بود: «مسافر کربلا». روز اعزام که فرا رسید، رضا کوچک‌ترین عضو کاروان اعزامی بود؛ به حدی که زمان سوار شدن به اتوبوس به او اجازه سوار شدن نمی‌دادند. بالاخره آنها را راضی کرد و اعزام شد.
به نقل از مادر شهید رضا پناهی
 
شهید رضا پناهی، در سال ۱۳۴۸ در خانواده‌ای مذهبی در شهرستان کرج متولد شد. او یکی از کم‌سن‌ترین افرادی است که در دوران جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد. رضا در 27 بهمن 1361 و در 12 سالگی در جبهه قصر شیرین، شهد شیرین شهادت را نوشید و در گلزار شهدای آستان مقدس بی‌بی سکینه صفادشت در ملارد به خاک سپرده شد.
 
وصیت‌نامه
او وصیتنامه‌اش را قبل از اعزام به جبهه مخفیانه در نواری ضبط و در گوشه‌ای پنهان کرد تا بعد از شهادتش به دست خانواده‌اش رسید. در بخشی از وصیت‌نامه وی آمده است:
«اینجانب با آگاهی کاملی که به شهادت دارم برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلامی و دفاع از مملکت اسلامی به فرمان بزرگ رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی به جبهه حق علیه باطل شتافتم و امید است که خون ما نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه جهانی اسلام شود... .»
نام:
ایمیل:
نظر: