آهی کشید و گفت: «باخدا و نماز شبخوان بود و روضه و زیارت جمکران او سر جایش بود.» این نخستین جمله مادر درباره فرزند شهیدش بود. نفسش را که دوباره چاق کرد، گفت: «در عملیات کربلای۴ از طرف ما عقبنشینی شد و محمدرضا دوباره از ناحیه شکم مجروح شد. صبح که رفته بودند جسد او را عقب بیاورند، دیده بودند که نیست و عراقیها او را بردهاند.»