صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  جبهه >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۸  ، 
شناسه خبر : ۳۴۹۷۲۲

روزهای آخر آبان 1396 خبر شهادت یک جوان در رسانه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. کسی از شخصیت و زندگی‌اش اطلاعی نداشت، ولی همین عکس‌های کمی متفاوت، او را خیلی زود در بین مردم مشهور کرد. آن شهید «بابک نوری‌هریس» بود. شهیدی که چهره جذابی داشت و سر و شکلی به روز و باب میل جوانان. شهیدی که چهره زیبا، سینمایی و عاری از خشونت او این فکر را به ذهن متبادر می‌کرد که جای این جوان نمی‌تواند در جبهه‌ جنگ باشد. سؤالی که خواهرش آن را اینطور بیان می‌کند: «این روزها تمام کسانی که این خبر را شنیده‌اند، زنگ می‌زنند معلوم نیست برای دلداری یا سر در آوردن از چرایی رفتن بابک!» بابک با آن چهره لطیفش رفته بود در مقابل داعشی‌هایی بایستد که معروف بودند به چهره‌های خشن وحشی و به خون تشنه که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کنند؛ اما تصور من این است که بابک رفته بود تا این تفکرات و محاسبات را به هم بزند. او رفته بود که بگوید دل شیر داشتن مهم است، نه هیبت‌های پوشالی و پرسروصدا؛ چرا که در طول تاریخ همیشه علی(ع)ها، عمروبن عبدودها را به خاک و خون کشیده‌اند. کتاب «بیست‌وهفت روز و یک لبخند» روایت زندگی همین شهید، یعنی بابک نوری‌هریس است؛ روایتی مستند که به سختی و براساس خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان شهید نگاشته شده است؛ چراکه نوشتن از جوانی که اهل حرف زدن و از خود گفتن نبوده، یقیناً بسیار دشوار است. آن هم جوانی که حالا دیگر نیست تا دیده‌هایش را حکایت کند. برای همین «فاطمه رهبر» نویسنده اثر، در این کتاب با انتخاب زاویه دید اول شخص، خواننده را همسفر و همراه خود در مسیر شناخت و کشف شخصیت شهید قرار داده و از تکرار سبک و تجربه‌ دیگران پرهیز کرده است. به حتم زندگی یک جوان ۲۵ ساله که از آرامش سرزمین سبز گیلان به دل آتش و خون زده تا در مقابل داعشیان بایستد، برای خیلی‌ها جذاب است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «صدای آن‌ور بی‌سیم توی مغزش می‌پیچد: یکی از افراد ما کد خورده. نیروهای مستقر پای سه قله کد خوردن! چشمانش را می‌بندد دیگر نمی‌خواهد بیابان اطرافش را ببیند. خوشحالی چند دقیقه پیشش بابت پیشروی کاملاً از بین رفته. صدای خوردن چیزی به شیشه می‌آید، به کندی پلک بالا می‌دهد، صاف می‌نشیند. بابک است با همان لبخند همیشگی‌ـ من شهید می‌شم، حاجی!»
بابک متولد ۲۱ مهر سال ۱۳۷۱ بود و ۲۸ آبان 1396 در بیست‌وهفتمین روز حضورش در جبهه دفاع مقابله با داعشی‌ها در منطقه البوکمال به دست تکفیری‌ها به شهادت رسید و یکم آذرماه در رشت تشییع و تدفین شد.
این کتاب را انتشارات خط مقدم در 216 صفحه منتشر کرده است.

نام:
ایمیل:
نظر: