صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  تاریخ >> صفحه تاریخ
تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۴۹  ، 
شناسه خبر : ۳۵۰۰۹۱
مجتبی سلطانی، نویسنده کتاب «خط سازش» در گفت‌وگو با صبح صادق مطرح کرد
پایگاه بصیرت / محمدمهدی اسکندری

کودتای ۲۸ مرداد یا عملیات «تی پی آژاکس»، کودتایی بود که آمریکا و انگلیس در 28 مرداد سال ۱۳۳۲ به وسیله مأموران و عوامل داخلی خود علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق اجرا کردند که سایه سنگین دیکتاتوری دست‌نشانده و سلطنت وابسته به بیگانگان بر سپهر سیاسی و اجتماعی ایران را قوی‌تر از گذشته، حکم‌فرما کرد. این کودتا یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌ساز‌ترین حوادث سياسی تاریخ معاصر ایران و سرمنشأ بسياری از مصائب و حوادث تلخ تاريخ اين سرزمين به شمار می‌آید. کارشناسان، چرخش و تحکیم قدرت صورت گرفته در این کودتا را، نمونه‌ای ديگر از تلاش استعمار خارجی به مدد استبداد داخلی برای محروم کردن ملت و کشور ايران از سه مؤلفه الهام گرفته از آموزه‌های دينی، يعنی «استقلال»، «آزادی» و «کرامت انسانی» می‌دانند. برای بررسی علل و زمینه‌های این رخداد شوم با «مجتبی سلطانی»، پژوهشگر علوم سیاسی و تاریخ معاصر و نویسنده کتاب «خط سازش»، گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید.

برای بررسی اتفاقات تاریخی پیش از هر چیز باید وضعیت سیاسی و اجتماعی آن را بررسی کرد. اگر امکان دارد در تحلیل سیاسی و اجتماعی، فضای بروز کودتا را شرح دهید.
کودتای آمریکایی‌ـ انگلیسی 28 مرداد پس از نهضت ملی شدن نفت و در دوره دوم دولتی که در پی اجرای این قانون آمده بود، شکل گرفت. در آستانه کودتا، کشور در بدترین وضعیت اجتماعی و سیاسی قرار داشت. اختلافات بین رهبران نهضت نفت و درگیری بین احزاب سیاسی به اوج خود رسیده بود. مطبوعات در دامن‌زدن به مناقشات و فتنه‌های سیاسی و دروغ‌پراکنی و سیاه‌نویسی از هم سبقت می‌گرفتند. تنش بین نمایندگان مجلس و مقامات دولتی به حداکثر رسیده بود که با رفراندوم غیرقانونی مصدق به انحلال زیانبار مجلس هفدهم و فرصت‌سازی برای مداخله شاه در عزل نخست‌وزیر دولت ملی انجامید. وضعیت اقتصادی در اثر تحریم نفت ایران از سوی انگلیس و شرکت‌های بزرگ نفتی غرب، و افزایش مشکلات و ناکارآمدی دولت، به شدت بحرانی بود. یأس و نگرانی و بدبینی در اقشار گوناگون مردم، افزایش روزافزون یافته بود. اعتبار و اقتدار دولت به شدت صدمه دیده بود و نظام اداری کشور متزلزل و متشتت شده بود. بیگانه‌گرایان چپ و راست در احزاب و مطبوعات، بحران‌سازی می‌کردند. عوامل پیدا و پنهان سفارت آمریکا و وابستگان انگلیس و فراماسون‌ها و عناصر شوروی کمونیست در ایجاد و تشدید تشنج‌های سیاسی و اجتماعی به شدت فعالیت داشتند. دربار فاسد محمدرضاشاه و سران خائن نظامی و فئودال‌ها و خاندان‌های سرمایه‌سالار، از هر اقدام و دسیسه‌ای علیه نهضت ملی فروگذار نمی‌کردند. سیاست خارجی دولت در اثر اعتماد به وعده‌ها و رفتار فریبکارانه آمریکایی‌ها به گروگان گرفته و کاملاً منفعل شده بود. اغتشاش‌ها و درگیری‌های خیابانی و تداوم حکومت نظامی در بیشتر شهرهای بزرگ، بستر فروپاشی اجتماعی را فراهم کرده بود. در نتیجه، وضعیت سیاسی و امنیتی کشور، به سوی ورطه بی‌ثباتی کامل می‌غلتید. در ضمن مبارزه جناح سکولار ملیون و دولت ملی با هویت دینی نهضت ضد استعماری و منزوی کردن جریان اسلامی، شبهه پیوند ناسیونالیسم سکولار و کمونیسم را تقویت می‌کرد. خطر و تهدید افزایش نفوذ کمونیست‌ها و توده‌ای‌ها، در ذهن بسیاری از فعالان سیاسی و اقشار گوناگون مردم رسوخ پیدا کرده بود و وحشت عمومی از قدرت یافتن و سیطره احتمالی آنان بر دولت، وجود داشت. بخش عظیمی از مردم در فقدان رهبری واحد مقبول و مطاع، دچار سرخوردگی و سردرگمی شده و از عرصه سیاسی کناره‌گیری کرده بودند. در واقع، دولت ملی و نهضت ملی نفت، بخش اصلی پشتوانه ملی و مردمی خود را از دست داده بود و به سطح دولت و جنبش حزبی و جناحی تنزل یافته بود. به عبارتی، فرآیند پیچیده و چند لایه کودتا از مدت‌ها قبل شروع شده بود و ۲۸ مرداد را باید حلقه پایانی آن دانست.
معمولاً تصور رایج این است که کودتای 28 مرداد صرفاً علیه دولت دکتر مصدق و جریان ناسیونالیست بوده، در صورتی که این رخداد سیاسی‌ـ نظامی ابعاد گوناگونی دارد که ضروری است به همه آنها توجه شود. برای تبیین دقیق و جامع کودتای 28 مرداد، بهتر است ابتدا نهضت ضداستعماری ملی شدن صنعت نفت و کوتاه شدن دست دولت استعمارگر بریتانیا را بازخوانی کرد. اما پیش از آن لازم است وجوه و ابعاد کودتا نیز مورد توجه و بازبینی قرار بگیرد. وجه بارز کودتا، مصداق برجسته و نمادی از دخالت نامشروع و دست‌اندازی دو قدرت استعماری بیگانه در امر سیاسی کشور و تغییر سرنوشت مردم ایران بود، که از این نظر اهمیت و اولویت دارد. این رویداد تلخ و فاجعه‌بار در تاریخ معاصر کشورمان، قربانیان گوناگونی داشت که می‌توان در رأس آنها از نیروهای اسلام‌گرا و فعالان سیاسی مسلمان استعمارستیز و وطن‌خواه در طیف آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام یاد کرد. در آن سو نیروهای سیاسی صادق ملی‌گرا با گرایش‌های گوناگون هستند که با تصور اینکه احزاب ناسیونالیست و جبهه ملی استقلال‌خواهان اصیل بودند، به اینان پیوستند و در تحولات نهضت ملی شدن نفت، امید برکناری دولتمردان وابسته به بیگانه داشتند و تحقق دولت حقیقتاً ملی و مستقل را می‌خواستند؛ ولی با رهبری متفرق و مشتت و انحرافات فکری و سیاسی جریان ناسیونالیست سکولار، سرخورده و سرکوب شدند و تاب مقاومت نیاوردند و قربانی کودتا شدند. گروه‌هایی از دانشجویان، کارگران و روشنفکران هم طیف دیگری از سرکوب‌شدگان این کودتا بودند که فریب شعارها و وعده‌های پر طمطراق، اما دروغین حزب توده را خورده بودند و به سودای عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی و مبارزه با استعمار وارد صحنه شدند؛ اما عایدی آنان نیز جز ناکامی و شکست نبود. پر سر و صداترین قربانی کودتا هم ظاهراً دولت ورشکسته و تضعیف شده دولت دکتر مصدق به منزله نماد ملی شدن صنعت نفت و اراده ملی بود، که متأسفانه تا آخرین لحظه به آمریکا اعتماد داشت و به حمایت غرب از دموکراسی و استقلال ایران امید بسته بود. در نتیجه رخداد شوم و نکبت‌بار کودتا، امید اصلاح و بهبود وضعیت سیاسی در بین عموم مردم به ناامیدی تبدیل شد و سپهر سیاست و اجتماع تا ۲۵سال بعد در سلطه و سیطره بیگانگان و بیگانه‌گرایان قرار گرفت و البته، نتایج نهضت ملی نفت نیز کاملاً بر باد رفت.

ضربه اصلی این رخداد به چه جریانی زده شد؟
کودتای 28 مرداد در وجه اصلی خود، کودتایی خشن علیه اکثریت مردم و جامعه‌ای بود که تحت پرچم ملی ‌شدن نفت، عملاً در مقابل رژیم وابسته پهلوی برخاسته بودند و اگر آن نهضت ضداستعماری پیش می‌رفت و با اوج‌گیری آرمان‌ها و رهبری مدبرانه، خود را به تکامل می‌رساند، می‌توانست منشأ یک انقلاب در کشور باشد.
گفتنی است، جریان اسلام‌خواه استعمارستیز در قالب علما و تشکل‌های اسلامی و توده‌های مردم مسلمان، نقش اصلی را در شکل‌گیری، گسترش، فراگیری و پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت داشتند. به نظر بسیاری از مورخان و تحلیلگران، عامل اصلی پیروزی این نهضت، علما و گروه‌های اسلام‌گرا بودند که تحت رهبری «آیت‌الله کاشانی» قرار داشتند. حتی شخص آقای هاشمی‌رفسنجانی در تحلیل خود، سهم جریان اسلامی را به میزان ۷۰ درصد، محاسبه و تصریح کرده است. پس می‌توان گفت، ضربه اصلی کودتا به روحانیت و جریان اسلامی وارد آمد، مشابه نهضت ناکام و ربوده‌شده مشروطیت، که با رهبری روحانیت آغاز شد؛ ولی به سلطه دین‌ستیزان و سلطنت کودتایی رضاخانی انجامید.
البته بخشی از نهضت ملی شدن صنعت نفت مربوط به فعالیت‌های پارلمانی و اقدامات رجال سیاسی بود، اما این مطالبه سیاسی وقتی که با پشتوانه اکثریت مردم مسلمان تقویت شد، توانست به نتیجه برسد. می‌توان گفت، اگر حمایت نیروهای اسلام‌گرا نبود، موضوع ملی شدن صنعت نفت درحد یک طرح بحث پارلمانی و چالش سیاسی محدود دولتی، خارج از عرصه و اراده عمومی ملت ایران باقی می‌ماند و هرگز به نتیجه مطلوب نمی‌رسید.
فعالیت‌های فدائیان اسلام و نقش پیشتاز آیت‌الله کاشانی در راهیابی فراکسیون نهضت ملی به مجلس شانزدهم، قدرت و نفوذ نیروهای مذهبی برای به نتیجه رساندن آن نهضت محدود سیاسی و پارلمانی را به خوبی نشان می‌دهد. به تعبیر آیت‌الله طالقانی، این فدائیان اسلام بودند که موانع موفقیت نهضت ملی شدن صنعت نفت را از پیش‌ رو برداشتند و راه را برای نیل به هدف هموار کردند. بسیاری از علمای سراسر کشور یکی از ارکان اصلی جلب حمایت مردم از این نهضت ضد استعماری بودند که با ورود به صحنه سیاسی و بسیج اقشار گوناگون، نهضت نفت را واجد ویژگی حقیقی ملی و پشتوانه اکثریت ملت کردند. علمای بزرگی نظیر آیات خوانساری، رسولی، سیدالعراقین، کلباسی، محلاتی، طالقانی، چهارسوقی، خادمی، شاهرودی و سبزواری از جمله این شخصیت‌ها بودند که با اطلاعیه‌ها و سخنرانی‌های خود مردم را به مشارکت در نهضت ملی شدن صنعت نفت فراخواندند. حتی آیت‌الله بروجردی که بنا به مصالح بزرگ‌تر و تدبیر سیاسی خاص مرجعیت، مشی عدم مداخله آشکار سیاسی اتخاذ کرده بود، مع‌الوصف غیر مستقیم از مرحله اول نهضت نفت، دفاع و پشتیبانی کرد و برخی عالمان و روحانیون را که در این امر شرکت داشتند، تشویق و ترغیب کرد.

آیا فقط نیروهای اسلامی بودند که اثرگذاری جدی در شکل‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت داشتند؟
خیر، هر یک از رجال و احزاب و گروه‌های سیاسی، بنا به وزن و جایگاه خود در سیاست و اجتماع ایرانی آن زمان، اثرگذار بودند و تأثیر جدی جبهه ملی و شخص مصدق در مدیریت و موفقیت نهضت نفت، آشکار و انکارناپذیر است؛ اما از لحاظ کمی و کیفی، این تأثیر نفوذ و قدرت مردمی جناح اسلامی بود که توانست نهضت ملی شدن صنعت نفت را با شمول و فراگیری اکثریت مردم، در مقابل رجال و دولتمردان و درباریان وابسته به انگلیس به موفقیت برساند و آن را در مرحله اول جنگ با استعمار انگلیس پیروز کند. در آن زمان که سپهبد رزم‌آرا با موافقت انگلیس و آمریکا از منصب فرماندهی ستاد مشترک ارتش، بر مسند نخست‌وزیری قرار گرفت، غرب و شرق درصدد کمک به دولت دست‌نشانده وی بر آمدند و برای حل موضوع نفت طبق منافع انگلیس و متحدان غربی‌اش، بنای همکاری با آن داشتند، این شجاعت و قدرت جریان اسلامی بود که آن مانع قدرتمند و ظاهراً شکست‌ناپذیر را از سر راه نهضت ملی برداشت. البته هم دکتر مصدق و هم آیت‌الله کاشانی و متحدان پارلمانی و سیاسی آنان، دولت مقتدر رزم‌آرا را دولت شبه کودتایی معرفی کردند. حتی دکتر مصدق، رزم‌آرا را در مجلس، صریحاً به قتل تهدید کرد و خطاب به وی گفت: «اگر بنا به جنگ و زور است من از شما نظامی‌ترم و شما را می‌کشم.» سپس طی جلسه‌ای بین رهبران جبهه ملی و اعضای فدائیان اسلام، شهید نواب صفوی شرط کرد که اگر جبهه ملی تعهد کند که پس از دستیابی به قدرت، احکام اسلامی را اجرا می‌کند، فدائیان اسلام حاضر هستند مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت، یعنی رزم‌آرا را به درخواست رهبران نهضت ملی به مجازات شرعی برسانند و از صحنه حذف کنند. پس از این جلسه، و مذاکره با آیت‌الله کاشانی که تأکید داشت اگر مانع اصلی، یعنی رزم‌آرا کنار برود، باقی کارها درست خواهد شد، فدائیان اسلام بنا به حکم شرعی و فقهی، اقدام کردند. این اقدام همچنین بنا به اجماع سیاسی ملیون به رهبری مصدق، واجد مشروعیت سیاسی آشکار بود. یکی از مؤسسان جبهه ملی در مجلس گفت: «ما ملیون، فتوای سیاسی حذف رزم‌آرا به عنوان یک خائن و وطن‌فروش را دادیم.» مجری اعدام شرعی دشمن نهضت ملی، خلیل طهماسبی در مجلس شورای ملی به عنوان قهرمان ملی ایران معرفی شد و قانون عفو و آزادی وی تصویب شد و مصدق و کاشانی شخصاً نیز پس از آزادی‌اش با او دیدار و از وی تجلیل و قدردانی کردند.
نکته قابل توجه این است که خود فدائیان اسلام، یکی از حامیان و مؤتلفان اولیه مصدق و جبهه ملی بودند و تا پیش از دستیابی به دولت، همواره جبهه ملی، پشتوانه مردمی خود و نفوذش در اجتماع را به وسیله گروه‌های اسلامی نظیر فدائیان اسلام تأمین و پیگیری می‌کرد. آن زمان گروه‌های دانشجویی و روشنفکران فعال در عرصه سیاسی چندان فعالیت و نفوذ قوی اجتماعی و منسجمی نداشتند که بتوانند به تنهایی عقبه کافی و گسترده اجتماعی برای جبهه ملی باشند. پس جلب حمایت و بسیج مردمی این جناح از سوی جریان‌های مذهبی دارای پایگاه وسیع مردمی صورت می‌گرفت. مهندس عزت سحابی تصریح داشت، فدائیان اسلام، نیروی اجرایی نهضت ملی در سال‌های ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ بودند. آقای هاشمی‌رفسنجانی در جایی اشاره داشت که جبهه ملی و جریان دکتر مصدق در پیروزی نهضت نفت نقش داشتند؛ اما آنها بر سر سفره باز دین و روحانیت و کاشانی و نواب نشسته بودند. بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران موافق و مخالف جریان اسلامی، در آثار خود به این واقعیت اذعان دارند که رهبری آیت‌الله کاشانی و جریان اسلامی از عوامل اصلی و تعیین‌کننده موفقیت نهضت نفت و صعود جبهه ملی و مصدق به قدرت بوده است.

در زمان دولت مصدق وضع و ارتباط دو جریان ناسیونالیست سکولار و جریان اسلام‌گرای استعمارستیز چگونه پیش رفت؟
پس از روی کار آمدن دولت اول مصدق، وی برخی از افرادی را روی کار آورد که گرایش‌های انگلیسی داشتند و حتی بعضی از آنها منسوب به تشکیلات انگلوفیل فراماسونری بودند. همین امر موجب شد، دولتی که قرار بود مجری قانون ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت باشد، از اشخاص ناهمگونی تشکیل شود که البته بعدها توجیهاتی در این باره آورده شد که باید در جای خودش بررسی شود.
اما با تمام این اوصاف، باید گفت رفته‌رفته گرایش دولت مصدق به سمت‌وسویی تمایل پیدا کرد که جریان اسلامی هم‌پیمان و پشتیبان خود را کنار بزند و آن را از عرصه سیاست حذف کند. شاید یک انگیزه، جلوگیری از رشد و تقویت جریان بالقوه رقیب قدرتمند بود. برای نمونه، در ماه‌های اولیه دولت مصدق، نواب صفوی به بهانه یک پرونده قدیمی مربوط به حمله به یک مشروب‌فروشی در شمال، همراه عده‌ای از اعضای فدائیان اسلام به زندان انداخته می‌شود و در دولت ۲۷ ماهه مصدق، نواب 20 ماه در زندان سر می‌کند. در این بین، آیت‌الله کاشانی هم دخالت و حمایت لازم را به دلیل برخی اختلاف‌نظرها با نواب صفوی انجام نمی‌دهد. همین موضوع موجب شد خط تفرقه‌ای از سوی دولت مصدق در بین بدنه نیروهای اسلامی دنبال شود و قربانی و هدف اول آنان، تضعیف و حذف نیروهای فدائیان بود، که به بهانه تندرو بودن کنار گذاشته شدند. جالب اینجاست که کار به جایی رسید که فدائیان اسلام با سابقه روشن مبارزه سرسختانه علیه عوامل استعمار انگلیس، در تبلیغات دولت مصدق به عنوان گماشتگان استعمار معرفی می‌شدند و از این طریق، سخت‌گیری‌های شدید و ظالمانه علیه آنان را توجیه می‌کردند.
دولت مصدق حدود 21 ماه خود را با اعلام و اجرای حکومت نظامی در بیشتر شهرهای بزرگ گذراند، و به این وسیله با خشونت بیشتری علیه نیروهای مذهبی و به ویژه فدائیان، دست به تقابل می‌زد و برای آنان دردسر ایجاد می‌کرد. البته در واکنش به این سیاست دولت مصدق، برخی نیروهای مذهبی و اعضای باقیمانده فدائیان اسلام هم دست به کار شدند و مواضع شدید و سختی در برابر دولت گرفتند. ترور ناموفق دکتر فاطمی که آن زمان از مسئولان سرکوب و سخت‌گیری بر زندانیان فدائیان اسلام بود، در غیاب نواب صفوی، واکنشی نسنجیده و تندروانه بود که حتی با مخالفت برخی از اعضای فدائیان اسلام و سایر علما نیز روبه‌رو شد.
به هر رو، با افزایش تقابل و تخاصم متقابل دولت مصدق و جریان اسلامی، نتیجه این شد که بخش زیادی از مردم، از مصدقی که زمانی حمایتش می‌کردند، رفته‌رفته دلسرد شده و فاصله بگیرند. کما اینکه برخی نخبگان مذهبی نیز از فدائیان اسلام و آیت‌الله کاشانی سر خورده شدند و فاصله گرفتند. البته با وجود اختلافات و مشکلات فیمابین، هنوز آیت‌الله کاشانی و یارانش، متحد و حامی دولت مصدق به شمار می‌آمدند. این وضعیت ادامه داشت تا 30 تیر 1331 که قبل از آن، مصدق بدون اطلاع سران جبهه ملی و آیت‌الله کاشانی، ناگهانی و غیر مترقبه استعفا داد و کنار رفت؛ ولی قیام 30 تیر با نقش‌آفرینی اصلی آیت‌الله کاشانی و همراهی ملیون و حتی مشارکت بخشی از چپ‌گرایان، به وقوع پیوست و دولت مصدق، برخلاف میل انگلیس و شاه بار دیگر روی کار آمد.

پس از 30 تیر وضعیت دو جناح چگونه شد؟
پس از این واقعه بنا به معادلات و محاسبات سیاسی جدید مصدق و کاشانی، و تغییر شرایط و فضای سیاسی داخلی و خارجی، رابطه این دو نفر نیز به مرور تیره و تار شد و به سمت جدایی و افزایش تخاصم پیش رفت. در این وضعیت، آیت‌الله کاشانی به منزله یک رهبر شاخص دینی و سیاسی صاحب ‌نفوذ اجتماعی گسترده شناخته می‌شد و دولت مصدق، مدعی بود جایگاه و اقدامات و انتظارات وی، در تعارض با رویکرد و برنامه‌های ملیون قرار گرفته و موجب تضعیف اقتدار دولت ملی می‌شود. طرفداران دولت مصدق با رضایت و حمایت تلویحی و گاه صریح شخص مصدق، برای ضربه به چهره مقتدر اجتماعی و سیاسی آیت‌الله کاشانی، راه مناسب را در تخریب شخصیتی ایشان و حتی حمله به مواضع دینی وی و حامیانش می‌دیدند. مطبوعات و رجال تندروی ملیون حملات تبلیغی وسیعی انجام دادند و به تمسخر و تحقیر آیت‌الله کاشانی دست زدند. همچنین عامل انگلیس نامیدن ایشان، تشکیک در مسلمان بودن و سیادت او، گرداندن سگی که بر گردنش تصویر و نام آیت‌الله کاشانی آویزان بود و انواع اهانت‌ها، از جمله اقداماتی بود که طرفداران مصدق انجام می‌دادند تا اذهان عمومی را نسبت به آیت‌الله کاشانی بدبین و متنفر کنند. در یک مورد، وقتی که در روزنامه «شورش»، مطالب زشت علیه ایشان نوشته شد، آیت‌الله کاشانی با مصدق تماس می‌گیرد و اعتراض می‌کند؛ اما نخست‌وزیر دولت ملی، با توجیه این که موضوع به ایشان مربوط نمی‌شود و این حرف ملت است، از محکومیت و اقدام علیه این توهین شانه خالی می‌کند. آیت‌الله کاشانی هم در پاسخ یادآور شد که کریم‌پور شیرازی، رئیس روزنامه شورش، در دربند ساکن یک ویلای دولتی بود و از حقوق و تسهیلات شرکت دولتی بهره‌مند بود و سلاح کمری با مجوز دولت حمل می‌کرد، حالا شده نماینده ملت و ایشان شده ضد ملت؟
تبلیغات مطبوعات و احزاب حامی مصدق علیه جریان اسلامی و روحانیت، تداوم و گسترش یافت تا اینکه حزب توده که قبل از 30 تیر از مخالفان دولت مصدق و جبهه ملی به شمار می‌آمد، به اتحاد با مصدق دست می‌زند و دوشادوش جبهه ملی علیه روحانیت و مخالفان مصدق فعالیت می‌کند. نشر شب‌نامه، روزنامه، کتابچه و کاریکاتورهای مستهجن از عمده فعالیت‌های حزب توده بود که علیه آیت‌الله کاشانی صورت می‌گرفت.
هجمه و حمله به دین و روحانیت در این کشاکش سیاسی به قدری بالا گرفت و تا آنجا حریم دین شکسته می‌شد که بیش از 500 نفر از علمای قم و نجف با مکاتبه و ارتباطات خود نسبت به این هتک حرمت‌ها واکنش نشان دادند و در اعلامیه‌های خود تصریح کردند، این کار در حمایت از دولت مصدق علیه مبارز دیرین ضد استعمار انگلیس آیت‌الله کاشانی صورت می‌گیرد. تقابل طرفداران مصدق علیه ایشان تا آنجا اوج ‌گرفت که اعضای حزب پان‌ایرانیست به خانه آیت‌الله کاشانی حمله کرده و در آن درگیری یک نفررا با ضربات چاقو به قتل می‌رسانند؛ اما پلیس به جای دستگیری مهاجمان، آیت‌الله کاشانی را به پیگرد قانونی تهدید کرد؛ چون این درگیری در منزل ایشان رخ داده است! حتی به این بهانه نوه آیت‌الله کاشانی را هم برای مدتی بازداشت و زندانی می‌کنند.
در نیمه دوم سال 1331 و بهار سال 1332 فضای کشور به وسیله افراطیون جبهه ملی، حزب ایران، پان ایرانیست‌ها و اعضای حزب توده، کاملاً رادیکال و متشنج شده بود و شهرها میدان درگیری‌های حزبی شده بود. چماق‌داران طرفدار مصدق در خیابان‌ها بر مصدق درود می‌گفتند و علیه کاشانی شعار می‌دادند. جالب است یکی از سرکرده‌های مهم این اوباش چماق‌دار، «شعبان جعفری» یا همان «شعبان بی‌مخ» بود. وی تا اسفند ۱۳۳۱ از دولت مصدق حمایت می‌کرد. در حقیقت شعبان بی‌مخ، محرمانه استخدام شهربانی دولت مصدق بود تا علیه مخالفان دولت اقدام کند. طبق اسناد افشا شده و مطالب مندرج در مطبوعات آن زمان، آشکار شد که متأسفانه اولین چماق‌داران سیاسی تاریخ معاصر به عنوان نیروهای مدافع دولت، به دستور دولت مصدق و ناسیونالیست‌های جبهه ملی شکل گرفت. همانگونه که برخی اقدامات و رویکردهای دولتی قانون‌ستیزانه و عوامفریبانه دیگر، در آن دولت پایه‌گذاری شد و برای اخلاف بعدی آن نیز مشروعیت پیدا کرد.

در این دوپارگی سیاسی آیا انتقادی به جبهه اسلام‌گرا هم وارد بود؟
موارد مذکور به این معنا نیست که گروه‌های اسلامی و جریان آیت‌الله کاشانی اشتباه و نقصی نداشته‌اند. بی‌شک، به آنها هم انتقاداتی وارد بود؛ از جمله در انتخاب تاکتیک و روش مواجهه و تعامل سیاسی در برخی مقاطع نضج و گسترش نهضت ملی، اشتباه محاسباتی و خطا در تحلیل شرایط و سنجش معادلات سیاسی، خود را نشان داد. همچنین برخی از عناصر ناشایست نفوذی و نزدیکان ساده‌اندیش یا فریب‌خورده آیت‌الله کاشانی، در مواردی زمینه و فضای نامطلوبی را ایجاد کردند که از این موارد می‌توان به ایجاد و تشدید شکاف بین فدائیان اسلام و آیت‌الله کاشانی، دور کردن و بدبین‌کردن برخی از علما نسبت به آیت‌الله کاشانی، ایجاد بهانه برای خرده‌گیری و اتهام‌زنی در تعامل با دولت مصدق و... اشاره کرد. در ضمن برخی اشخاص و مطبوعات وابسته به دربار و مخالفان نهضت ملی، منافقانه و فریبکارانه در تبلیغات منفی علیه مصدق و دولت ملی، خود را طرفدار و حامی آیت‌الله کاشانی نیز معرفی می‌کردند؛ ولی از طرف جریان اسلامی نسبت به این تبلیغات سیاه و فتنه‌گرانه، اعلام برائت و مخالفت مؤثر، صورت نپذیرفت و عملاً ننگ آنها بر دامان بخشی از طیف اسلام‌گرا می‌نشست. به ویژه هنگامی که مخالفان سکولار جدید مصدق که قبلاً از یاران نزدیک وی بودند، فرصت‌طلبانه و منافقانه از موضع دفاع از آیت‌الله کاشانی علیه دولت مصدق تبلیغات و اقدام سیاسی می‌کردند، تدبیر و درایت اسلامی و عقل سیاسی ایجاب می‌کرد که جریان اسلامی به دوستی تاکتیکی ناسیونالیست‌های سکولار، پاسخ منفی می‌داد و از ائتلاف سیاسی با آنان خودداری می‌کرد؛ ولی متأسفانه، چنین نشد.
نمی‌توان تقصیر و تعمد ایجاد تنش‌ها و درگیری‌ها را تماماً به نیروهای مصدق نسبت داد، اما بی‌شک کفه ترازوی اشتباهات و جفاها و اقدامات رادیکال آنان، سنگین‌تر از طیف اسلام‌گرایان بوده است. آیت‌الله کاشانی و نیروهایش گاهی در بازی شطرنج سیاست، مقهور مصدق، سیاستمدار مجرب، و سیاست‌بازان کارکشته جبهه ملی می‌شدند.
مع‌الوصف، آیت‌الله کاشانی تیزبین نیز بارها هشدار وقوع یک کودتای ضد نهضت ملی را به مصدق داده بود؛ ولی متأسفانه فرهنگ سکولار مصدق به عنوان اشراف‌زاده قجری شیفته وجاهت ملی، رفتارها و برخوردهای دیکتاتورمآبانه‌اش، تلاش برای حذف نیروهای اسلامی و جلب حمایت کامل آمریکا از دولت خویش؛ ایجاد شکاف بین یاران قبلی و قدیمی‌اش، و یکه‌تازی مغرورانه‌اش در قبال سایر فعالان سیاسی منتقد و مخالف، و اتحاد تاکتیکی نابخردانه‌اش با حزب توده و... در زمره بسترسازی مناسبی برای آمریکا و انگلیس بود تا بتوانند با طراحی یک نقشه ساده و کم‌هزینه، دستاوردهای نهضت ملی شدن صنعت نفت را از بین ببرند.
در آستانه کودتا، وضعیت سیاسی و معادلات قدرت داخلی و خارجی چنان تغییر کرده و به شکلی درآمده بود که بسیاری از دوستان و همراهان اولیه مصدق و حامیان نهضت ملی شدن نفت، به خائنان یا مخالفان و منفعلان نسبت به سرنوشت این دستاورد ملی تبدیل شده بودند. روند کودتا، امری طولانی و زمان‌بر بود که با تمهید و هم‌افزایی بسترها و علل و دلایل گوناگون رخ داد. نباید تصور کرد که این واقعه دفعتاً و یک شبه به وجود آمد. روند ضعف و سقوط دولت مصدق به قدری با سرعت پیش می‌رفت، که به گفته مهندس بازرگان اگر کودتا هم رخ نمی‌داد، دولت مصدق خودش سقوط می‌کرد، ولی وقوع کودتا یک کسب آبرویی برای جبهه ملی و مصدق بود.
اما برنده اصلی این تراژدی و فاجعه منحوس، آمریکا و انگلیس بودند، و نیز محمدرضا شاه ناتوان و دست‌نشانده، که پس از کودتا در قامت رضاخان قلدر دوم مستبد و جنایت‌پیشه، به کشور بازگشت و بر سریر قدرت نامشروع کودتایی نشست. همانگونه که تأسیس سلطنت پهلوی با کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ صورت پذیرفت، تداوم و بقای آن نیز در کودتای آمریکایی‌ـ انگلیسی ۲۸مرداد ۱۳۳۲ رقم خورد.

نام:
ایمیل:
نظر: