صدای غرش توپ و انفجار خمپاره، لحظهای قطع نمیشد. آتش خیلی سنگین بود و مسئولان قرارگاه پیشبینی کرده بودند که دشمن به یک پاتک حساب شده دست بزند.
بچههای تیپ سیدالشهداء 7 که حالا حاج کاظم فرمانده آنها بود، آماده میشدند تا جلوی عراقیها بایستند، اما شهادت «موحد دانش» فرمانده قبلی، حسابی در روحیه آنها تأثیر گذاشته بود. حاج کاظم در خط راه میرفت و همه چیز را در کنترل خود داشت. در جواب رزمندگانی که سلام میکردند و برایش دست تکان میدادند، فقط لبخند میزد. هر بار که میخندید درد در همه صورتش میپیچید. خیلی دوست داشت برای دقایقی کنار بسیجیها بنشیند و با آنها هم صحبت شود، اما ترکشی که به فک او خورده بود این اجازه را نمیداد. بچهها درباره او اشتباه میکردند. حاج کاظم روزه سکوت نگرفته بود، بلکه به خاطر مجروحیت، فک او را با سیمی که از بین دندانهایش رد میشد، بسته بودند و او نمیتوانست با کسی صحبت کند. کسانی که منظره شهادت موحد دانش را دیده بودند، میدانستند که حاج کاظم هم به وسیله همان خمپاره مجروح شده است. پیکر پاک فرمانده قبلی را راهی تهران کردند، اما حاج کاظم تا اورژانس بیشتر نرفت و از دکترها خواست او را سرپایی مداوا کنند که هرچه زودتر به خط برگردد. هرچه دکترها و پرستارها گفتند که حال شما خوب نیست و باید به عقب منتقل شوید، به خرجش نرفت و در جواب آنها گفت: «بسیجیها در خط مقدم هستند و انتظار فرماندهشان را میکشند؛ من باید برگردم.»
حاج کاظم تا انتهای عملیات در خط ماند و همین ایستادگی او بود که دشمن را به ستوه آورد. رادیو عراق در اوج عملیات والفجر 2 چند بار نام حاج کاظم را برد و به او دشنام داد.
گویا ایستادگی او با تن مجروح و بیآنکه بتواند کلمهای بر زبان بیاورد، برای عراقیها خیلی گران تمام شده و این ایستادگی آنها را حسابی عصبانی کرده بود.
چند روز بعد وقتی حاج کاظم داشت از بیمارستان مرخص میشد، عدهای از دوستان با گل و شیرینی به عیادتش آمدند. حاج کاظم که تازه شروع به صحبت کرده بود، گفت: «چه خوب است که آدم نتواند صحبت کند. این طوری نه غیبت میکنی، نه تهمت میزنی و نه دروغ میگویی.»
به نقل از محسن مطلق،
نویسنده کتاب «بینشان» درباره شهید کاظم رستگار
شهید رستگار در سوم فروردین ۱۳۳۹، در شهر ری تهران متولد شد. پدرش علیاصغر، کشاورز بود. تا دوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. پس از تشکیل سپاه تصمیم گرفت که پاسدار شود. سال۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. در لشکر۱۰ سیدالشهداء(ع) در جبهه حضور یافت. بیستوپنجم اسفند ۱۳۶۳، با سمت فرمانده لشکر سیدالشهداء (ع) در جزیره مجنون عراق بر اثر بمباران هوایی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.